
به احتمال این تلقی دقیقی نیست كه بازیهای یك بازیگر را با پیشینیان او مقایسه كنیم هر چند كه چنین شباهتهایی محدود به سینمای ما نیست و در سینمای جهان شاهد بودهایم كه بازیهای برخی از بازیگران نوخاسته را برای مثال به جیمز دین یا بوگارت شبیه دانسته و این نخستین مانع بر سر راه بازیگری است كه سعی دارد با جان بخشیدن به نقشهایی متفاوت، درواقع مُهر خودش را بر تاریخ سینما بزند.
نخستین بار حامد بهداد را در آخر بازی (1379) دیدیم اما شاید نقش كوتاه مهرداد در بوتیك (1382) بیشتر در ذهن مخاطبان باقی ماند. جوانی از جنس آنهایی كه میشناسیم، جوانی كه خانهنشین است اما سعی دارد خودش را از تكوتا نیندازد و به همسرش (افسانه چهرهآزاد) گیر میدهد اما در نهایت هم خودش میداند و هم جهانگیر (محمدرضا گلزار) كه او در دور باطل زندگیاش سرانجامی نخواهد داشت. عشق ناكام ملوك (رویا تیموریان) به خسرو در كافهستاره (1383) یكی از محورهای مهم فیلمی است كه سعی دارد بیشتر به شخصیتهای زن بپردازد تا مردانی كه همواره در حاشیهی قصه فیلم قرار دارند. شخصیت خسرو با بازی بهداد، جوانی است كه نه میتواند سرنوشت خواهرش فریبا (افسانه بایگان) را تغییر دهد و نه میخواهد سرنوشتاش با ملوك گره بخورد.
او تلاش فراوانی میكند تا شخصیت فؤاد در روز سوم (1385) را به شخصیتی ماندگار در ذهن تماشاگران تبدیل كند اما موفق نشدن بهداد بیش از آن كه به او و بازیاش برگردد، معطوف به نقش كارگردان و نویسندهی فیلمنامه هستند كه از پیش تصمیم گرفتهاند كه فؤاد به عنوان یك افسر عراقی نباید دلنشین از آب دربیاید. نگاهی مختصر به كارنامهی بازیگری بهداد نشان میدهد كه او از بازی در نقشهای كوتاه در فیلمها ابایی ندارد و نقش كوتاهش در دایره زنگی (1386) یكی از همینهاست. او در دو سكانس از فیلم ظاهر میشود. در سكانس نخست كه كراوات احمد جعفری (امین حیایی) را با خودش میبرد و در سكانس پایانی فیلم كه شیرین (باران كوثری) سوار اتومبیلش میشود. او در هر دو سكانس به خوبی میتواند نقش جوانی سر به هوا را بازی كند كه باری به هر جهت قرعهی زندگی به نامش افتاده است. این شخصیت با بازی بهداد در عین حال كه منفور جلوه میكند اما سمپاتیك نیز هست. نگاههای حیرتزدهی او در مواجهه با پلیس و اشارهی دست به شیرین كه گازش را بگیرد این شخصیت را برای تماشاگر پذیرفتنی كرده است.
او در محاكمه در خیایان (1388) همچنان نقش كوتاهی بازی میكند. شخصیت حبیب با بازی بهداد كه متوجه میشویم دوستی عمیقی با امیر (پولاد كیمیایی) دارد؛ درواقع نیروی محركهی فیلم را استارت میزند. این اوست كه دربارهی مرجان (شبنم درویش) به امیر میگوید و ذهن او را به هم میریزد. در لطفاً مزاحم نشوید (1388) او در نقش تعمیركار تلویزیون ظاهر میشود كه بچهاش را مجبور است همراه خودش بیاورد. این تعمیركار با بازی بهداد شخصیتی بیحوصله نمایش داده میشود كه بدش نمیآید از فرصت به دست آمده استفاده كند و به اعتیادش برسد. رابطهی این تعمیركار جوان با پیرمرد حواس پرتی كه نمی داند شب است یا روز شده و پیرزنی محتاط كه تصور میكند همهی دنیا میخواهند بلایی بر سر او و شوهرش بیاورند؛ به رابطهای باورپذیر بدل شده كه این مدیون بازی حامد بهداد نیز هست. نقش ناصر دوست «فابریك» رضا سرچشمه (پولاد كیمیایی) در جرم (1389) هر چند همچنان نقش كوتاهی است كه بهداد در آن ظاهر شده اما به تبع میزانسنهایی كه كیمیایی فراهم میكند، فرصت بیشتری در اختیار او میگذارد كه چه در خلوت با رضا و سوار بر آن مینیبوس قدیمی و چه در آن سكانس انتزاعی- از لحاظ رئالیسمی كه خیلیها معتقدند در سینمای كیمیایی رعایت نمیشود- رویارویی ناصر و رضا بازی حامد بهداد به چشم بیاید. با توجه به این كه سالها كیمیایی آثاری با صدابرداری سر صحنه ساخته، دوبله شدن جرم با صداپیشگان حرفهای شاید در نگاه نخست اندكی عجیب به نظر برسد اما وقتی به نوع گویش دوبلورها- خصوصاً چنگیز جلیلوند به جای حامد بهداد- توجه میكنیم، بیش از پیش پی میبریم كه كیمیایی درواقع دوبله را به خدمت میگیرد تا هرچه بیشتر به شخصیتهایی نزدیك شود كه آنها را روی كاغذ آورده است. شخصیت ناصر با صدای جلیلوند در واقع همان ذهنیتی است كه كارگردان از چنین شخصیتی در ذهن دارد. برای نمونه نگاه كنیم به سكانس دست كردن در كیسهی مار یا جایی كه مردم میخواهند مردی را به زور سوار ماشین ناصر كنند.
با آن كه آرایش غلیظ (1392) به اصطلاح بر روی كاكل شخصیت مسعود با بازی حامد بهداد میچرخد اما بیشتر به دلیل شخصیتپردازی چنین شخصیتی و آشفتگی داستان، بازی بهداد بیشتر معطوف به فرعیاتی مانند رابطهی خسرو با آن پزشك پیر (جمال اجلالی) شده است تا مثلاً ارتباط او با لادن (طناز طباطبایی). بازی در آثاری مانند نیمه شب اتفاق افتاد (1394) یا مارموز (1396) و حتی جاندار (1398) درواقع به كارنامهی بازیگری حامد بهداد چیزی اضافه نمیكنند. نقشهای حسین (بهداد) و زیبا (رویا نونهالی) به گونهای از سوی فیلمنامهنویس و به تبع آن كارگردان خلق شدهاند كه پیشاپیش مشخص است قرار است ناكام باشند. در چنین شرایطی بازیگران به دشواری میتوانند به شخصیتها جان ببخشند زیرا همه چیز تحتالشعاع كلیشههایی است كه جانمایهی فیلم را تشكیل میدهند. نقش قدرتالله صمدی در مارموز كمال تبریزی در نگاه نخست یك چالش برای بهداد به نظر میرسد. نقشی كمیك كه بناست جدی بازی شود اما همچنان این فیلمنامه است كه مانع میشود تا بازیگران بتوانند به شخصیتها نزدیك شده و تصویری زنده و باورپذیر از آن ارائه كنند. شخصیت محسن در جاندار از آنجا كه در فیلمنامه به شكلی منفعل ارائه شده كه سرانجام نمیتواند آنچنان كه باید از حق خودش دفاع كند، به نوعی بازی بهداد را نیز تحتالشعاع قرار داده است. در چنین مواردی هر اندازه كه بازیگر انرژی بگذارد و بر روی نقشی كه چه بخواهیم و چه نخواهیم كاستیهایی دارد؛ كار كند، بازی او به همین دلیل غلوآمیز تلقی خواهد شد. چنین چیزی به نوعی دیگر در قصر شیرین (1398) رخ داده است. به نظر میرسد شخصیت جلال بیش از آن كه بر روی كاغذ جان گرفته باشد به بازی حامد بهداد محول شده تا آن را شكل بدهد. شاید برای همین است كه این تصور پیش آمده كه بازی بهداد در نقش شخصیت جلال با بازیهای قبلی او متفاوت است و دوز بازی او در این فیلم بیشتر است. به نظر میرسد این حاصل تلاش بازیگری است كه سعی دارد حفرههای فیلمنامه را با بازیاش پر كند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: