
بازیگر سینما برای بازی در یك نقش باید با متن و كارگردانی تعامل داشته باشد. در چنین مثلثی است كه گاهی یك بازیگر نقشی را بازی میكند كه از نظر شخصیتی ممكن است هیچ نسبتی با خودش نداشته باشد اما او باید در جلد این یا آن شخصیت فرو برود. متنی كه یك فیلمنامهنویس مینویسد، عموماً بر اساس تخیل او به شخصیتها جان میدهد و كارگردان بر اساس چنین متنی است كه با بازیگرش به تعامل میرسد و سرانجام این بازیگر است كه آن نقش و شخصیت را روی پرده جان میدهد. تجربه نشان میدهد كه بازیگرانی با پیشینهی تئاتری چنین مسیری را با موفقیت بیشتری طی میكنند. سعید پورصمیمی یكی از بازیگرانی است كه درواقع از تئاتر به سینما آمده و همواره تلاش كرده تا در جان بخشیدن به شخصیتهایی كه نقششان را بازی كرده از چنین توانی بهره ببرد.
نخستین حضورش بر روی پردهی سینما در ناخدا خورشید (۱۳۶۵) و در نقش ملول وردست ساده دل اما حواس جمع ناخدایی (داریوش ارجمند) است كه با یك دست نان زن بچهاش را در میآورد. ملول بر اساس آنچه تقوایی «شخصیت سازی» كرده، آدمی یك لاقباست كه یا فانوسكشی میكند یا حمالی كه اعتقاد بسیاری به جنها دارد و سر توی هر سوراخی میكند تا بلكه روزیاش را در گوشه و كناری پیدا كند. این اوست كه معاملهی مستر فرحان (علی نصیریان) و ناخدا را جور میكند. وقتی سهمش از این معامله را از ناخدا طلب میكند، با خشونت «آقایش» روبرو میشود. اینها كه دربارهیشخصیت ملول گفته شد، چیزهایی است كه روی كاغذ آمدهاند و سعید پورصمیمی فاصلهی كاغذ تا دوربین را با بازی تأثیرگذارش پر كرده است. پورصمیمی را در قالب ملول با پای برهنه و لنگی به كمر بسته تجسم كنیم كه وسایل مستر فرحان را حمل میكند، از كوچه پس كوچهها میگذرد و خودش را به شخصیت فرحان تحمیل میكند. یا در سكانس دیگری كه ناخدا و فرحان نشستهاند، چگونه ملول با بازی پورصمیمی میتواند صحنه را از آن خود بكند، جایی كه دربارهی بمبك یا لنج ناخدا حرف میزند كه وقتی راه میافتد چگونه سینهی دریا را به دو قسمت تقسیم میكند. نوع راه رفتن پورصمیمی با شانههای افتاده و قدمهای تندش كاملاً در خدمت شخصیتپردازی ملول قرار دارند. درواقع آنچه از شخصیت این پیرمرد پرحرف كم شنوای ساده دل در ذهن داریم، محصول اجرای پورصمیمی از نقشی است كه حتی در مقایسه با ساختهی هاوكز و اجرای والتر برنان در داشتن و نداشتن (1944) نمیتوان آن را گرتهبردازی از بازی برنان دانست. همانطور كه ناخدا خورشید به همینگوی نزدیكتر است تا به هری مورگان.
هرچند فیزیك و شكل اجرای پورصمیمی در نقش جعفر پناهی كارمند ادارهی نقشهبرداری در هی جو (۱۳۶۷) با چنین شخصیتی همخوانی ندارد و حتی با استفاده از گریم سعی شده كه سن او پایین آورده شود اما شور و شری كه در این شخصیت وجود دارد و حتی نیمچه شباهت ناخواستهی پورصمیمی به جك لمون در این فیلم به او یاری رسانده كه بتواند در اثری پر فراز و نشیب به لحاظ داستانپردازی تماشاگران را با خودش همراه كند. هرچند كه این فیلم را در كارنامهی او میتوان اثری فراموش شده دانست. نقش ذبیح، پیرمردی كه به طمع داشتن زمین بیشتر جانش را از دست میدهد، بر اساس داستان آدم زنده چقدر زمین میخواهد اثر تولستوی به تا غروب (۱۳۶۷) ساختهی مرحوم جعفر والی تبدیل شده است. فیلمی كه كمتر در زمان نمایشش دیده شد و بازی پورصمیمی نیز به طبع آن نیز به چشم نیامد اما نقش جامی در پردهی آخر (۱۳۶۹) به نوعی جبران مافات كرد. در این داستان دلهرهآور كه محصول طراحی كامران میرزا (داریوش ارجمند) برای ترساندن و رماندن فروغالزمان (فریماه فرجامی) عروس خانوادهشان با استخدام یك تروپ هنری به مدیریت فردی به نام جامی به انجام میرسد اما حضور بازرس صدرالدین ركنی (جمشید هاشمپور) نقشهی كامران میرزا را بر هم میریزد.
صدا، لحن ادای دیالوگها و مكثها در بازی بازیگرانی مانند اكبر زنجانپور، خسرو شكیبایی و حتی مرحوم اكبر مشكین نقش عمدهای دارد. این مسأله آنچنان است كه علی حاتمی در دوبلهی سوته دلان (۱۳۵۶) از استاد رسولزاده بهره میگیرد تا با لحنی بسیار نزدیك به صدا و ادای كلمات مشكین در نقش دواچی، حرف بزند. صدای پورصمیمی و نوع ادای كلمات از سوی او جزء جداییناپذیر بازیهای اوست كه نمونهاش را در نقش جامی میبینیم. او در پردهی آخر در سكانسی از فیلم در نقش روح بزرگ خانواده ظاهر میشود كه فروغ را وادار به خودكشی میكند. تغییر صدای پورصمیمی در این سكانس همراه با تكیه كلام جامی كه اگر در كارش موفق نشود میرود در بازار سید اسماعیل و طبق زالزالك بر سر مینهد، شكل دوگانهی بازی او در فیلم كریممسیحی را به خوبی منتقل میسازد. شخصیت جامی با بازی او در نهان و آشكار دو وجه از خودش به نمایش میگذارد. در برابر كامران میرزا با همان تكیه كلامش اعتماد به نفسش را نشان میدهد اما در برابر بارزس ركنی وا میدهد و ترسش را آشكار میسازد. نكتهای كه نه تنها در این نقش بلكه در نقشهای دیگر پورصمیمی به چشم میخورد؛ تغییر حس بسیار سریعی است كه در بازی او شاهدیم. او در نقش جامی در هر لحظهای از فیلم به سرعت حساش را عوض میكند. یادمان باشد كه شخصیت جامی از ابتدای فیلم برای تماشاگر شناخته شده نیست و او دارد برای فروغ نقش بازی میكند. نگاه كنیم به صحنهای كه صنم (ماهایا پطروسیان) گریان سراغ فروغ میرود و جامی او را پیدا كرده و به شكلی نمایشی او را دار میزند. بازی پورصمیمی در این سكانس یك بازی دوگانه است. هم دارد برای فروغ نقش بازی میكند و هم باید كاری كند كه ما در مقام تماشاگر باورش كنیم.
اجرای پورصمیمی در عروس آتش (۱۳۷۸) و در نقش وكیلی در سكانسی از فیلم كه ماجرای قتل همسر آن خیاط را با ضجه فریاد میزند، تركیب صدا و بازی او را به خوبی به نمایش میگذارد. حتی در نقش آرام و با طمئنینهی استاد كمانچه در دلشدگان (۱۳۷۰) كه برداشتی از شخصیت باقرخان رامشگر است، پور صمیمی با ظرافت نشانههایی از نارضایی درونی و دلزدگی چنین شخصیتی در همراهی با گروه موسیقی را مثلاً در سكانس ضبط صفحهی گرامافون به نمایش میگذارد. پورصمیمی در سالهای اخیر كمتر به سینما آمده است. به جز نقش كوتاهش در یه حبه قند (۱۳۸۹) و با فاصلهای هشت ساله در واپسین فیلم به نمایش درآمدهاش كلمبوس (۱۳۹۷)، او حتی بعد از وقفهای چندین و چند ساله شهریور ماه امسال در نمایش آواز قو بر روی صحنه رفت. ای كاش حضور كمرنگ برخی از بازیگران قدیمی در سینما و تئاتر را جویا باشیم و باشند!
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: