
با مراجعه به حافظه، نخستین بار فتحعلی اویسی را در نقش ایلچی طغای در مجموعهی تلویزیونی سربداران (1362) دیدیم. بازیگری با موها وریشهای بور و ابروهایی در هم و آمیخته به اخمی كه تقریباً همواره در صورتش دیده میشد و چشمهایی خمار كه وقتی به طرف مقابلش زل میزد، ترسی را به تماشاگران منتقل میكرد. او با صدایی دورگه و شكل حرف زدن تقریباً توك زبانیاش شمایل مجسم نقشهای منفی محسوب میشد. اویسی در ناخدا خورشید (1365) در نقش سرهنگ، سردستهی تبعیدیهایی است كه سرانجام طغیان میكنند و خواجه ماجد را از سر راه بر داشته و با لنج ناخدا خورشید (داریوش ارجمند) از جزیره فرار میكنند. طمئنینهی خاصی كه در حركات او در فیلم تقوایی دیده میشود، یكی از خصایص بازیهای او در نقشهای منفی است. نگاه كنیم به نخستین مواجههی سرهنگ با مستر فرهان (علی نصیریان) و خشمی كه در قد و قامت سرهنگ تجلی پیدا كرده است. او در همین نخستین نماهای حضورش آن قدر تأثیرگذار هست كه هنگام حضور ناخدا نزد مستر فرهان، تنها دست و پاهای تكیه دادهی سرهنگ را ببینیم. سیمای اویسی همراه با صدای مرحوم عطاالله كاملی به شدت با همخوانی دارد و به جذبهی او در قامت سرهنگ یاری رسانده است. در فیلم سرب (1367) كه اویسی نقش یزقل را بازی كرد، همچنان دوبلور او بود. اویسی در این فیلم كیمیایی نیروی منفی اصلی فیلم و همان كسی است كه وقتی میخواهد دانیال (امین تارخ) را هدف بگیرد نوری (هادی اسلامی) را از پای در میآورد. اویسی در نقش یزقل، همچنان یك شخصیت منفی با رفتاری تؤام با طمئنینه و آهسته راه رفتناش برای تماشاگران به عنوان شخصیتی منفی قابل پذیرش هست. او در هیجو (1367) همراه خیالی جعفر (سعید پورصمیمی) است و مرحوم ایرج دوستدار به جایش حرف زده است. نقش دكتر سروش در هامون (1368) درواقع به نوعی نقطهی عطفی در كارنامهی بازیگری اویسی محسوب میشود. او در اینجا دیگر آن شخصیت منفی فیلمهای قبلی نیست. به موقعاش در برخورد با حمید هامون (خسرو شكیبایی) جدی هست. نگاه كنیم به صحنهای كه هامون برای دكتر سروش از دستگاهی كه آمده معرفیاش كند، حرف میزند. وقتی هامون اشاره میكند كه این یك دستگاه نیست بلكه شانزده دستگاه است، اخم اویسی به نشانهی استفهام است و نه جلوهای از خشونت. وقتی قیمت دستگاه را هامون برایش روی كاغذ مینویسد، سوت بلندی میكشد و دستگاه دیگری را نام میبرد كه به نظر او از دستگاه آزمایشگاهی هامون ارزانتر است و همان كارایی را دارد، نوع حرف زدن اویسی و مكثهایش به شكلی است كه بیاعتمادی دكتر سروش را به مخاطبان منتقل میكند. اویسی در نقش دكتر سروش وقتی سوار ویلچر برقی یكی از بیمارتن میشود و با آن مانور میدهد، سرخوشانه ویراژ میدهد و موقعی كه هامون را با ظرف خونگیری و نیمه بیهوش پیدا میكند و میگوید چه كسی او را اینجا آورده، بار دیگر در لحن و كلاماش جلوهای خشن اما ملایم از نقشهای منفی پیشین را ارائه میكند. او در سایه خیال (1369) در نقش یك تهیهكنندهی سینما ظاهر میشود كه دنبال «آكشن» است و دائماً فروش فیلم دیگران را دنبال میكند. به آلمان فرش صادر میكند و سیرها را هم از همدان بار زده است. او خودش ایدهای دارد كه به نظرش مثل رمبو فروش میكند: میمونی كه از باغ وحش فرار میكند و شهری را به هم میریزد! این بار دیگر از آن خشونتها خبری نیست و نقش او كاملاً كمیك است. او در مومیایی 3 (1378) سرهنگ سپهر است، مجبور است سروان قربانی (پرویز پرستویی) را تحمل كند و باید به او تفهیم كند كه مومیایی را از دست ندهد. اوج بازی اویسی در سكانسی است كه برای سروان قربانی توضیحات مبسوطی دربارهی كبری (مهتاب كرامتی) میدهد و هر بار به مختصات فیزیكی او اشاره میكند و با طمئنینه و سر حوصله و با استفاده از تكیه كلام «ولاغیر» این سكانس را به یكی از بهترین سكانسهای فیلم محمدرضا هنرمند تبدیل میكند. حضور كمیك او در این نقش- كه اویسی آن را با جدیت اجرا میكند-با استفاده از دستها و چهره و اخمهایی كه پیداست جدی نیستند، كاملاً در خدمت فضای فیلم قرار دارند و از منظر یك بازی كمیك كاملاً پذیرفتنی است.
به این ترتیب فتحعلی اویسی یكی از چرخشهای عجیب در دنیا بازیگری را تجربه میكند و به سوی نقشهای كمیك میآید و برای نخستین بار در یك مجموعهی تلویزیونی بدون شرح (1381) در نقش كیومرث كاووسی مدیر هفتهنامهای ظاهر میشود كه در حال ورشكستگی است. او از چند تكیه كلام استفاده میكند و همین باعث میشود شخصیت كمیكی كه بازیاش میكند گل كند. او بر خلاف آثار قبلیاش كه هیبت و نگاههای خشن و كمتر حرف زدناش جزو خصایص نقشهای جدیاش بود، بسیار پر تحرك ظاهر میشود. قیافهای جدی به خودش میگیرد اما این شگرد اوست چرا كه لحظهای بعد میزند زیر خنده و یكی از آن تكیه كلامهایش را تكرار میكند و از كشتی عن قریب به گل نشستهاش میگوید كه همان بساط هفتهنامه باشد و یا وقتی میخواهد شعری بخواند كه همهاش را حفظ نیست، آن را با گفتن «حافظا» سرهمبندی میكند و هنگامی كه میخواهد از دنیای جدید و مطبوعات مدرن سخن بگوید از جملهی «دیجیتالم كجا بود؟» استفاده میكند. او در باغچهی مینو (1382) مجموعهای كه مرحوم محمدرضا صفدری برای تلویزیون ساخت، در نقش منوچهر مینو بازی طنازانهاش را ادامه میدهد و همین مسیر را در مجموعهی كمرها را ببندیم (1383) پی میگیرد. اویسی با یك استثناء بار دیگر به فضای كارهای قبلیاش باز میگردد و در مجموعهی زیرزمین (1385) در نقش فرج فرجیان این بار در قالب فردی فرو میرود كه به دنبال پولهای فراوانی مجبور میشود همراه همسرش شوكت (مهتاج نجومی) و دخترش پریا (بهاره رهنما) از بالای شهر به كوچه پسكوچههای پامنار كوچ كند.
اویسی بازی در آثار كمدی را ادامه داد و در چند فیلم دیگر از جمله مادر زن سلام (1385)، شیر و عسل (1388)، ساعت شلوغی (1390) نقشهایی كم و بیش شبیه به هم را بازی كرد و چند سالی است كه كمتر او را در سینما و تلویزیون دیدهایم. شاید واپسین هنری كه دوستداران این بازیگر قدیمی را شگفتزده كرد و كمتر كسی فكرش را میكرد، خوانندگی او بود. شباهت صدای اویسی به یكی از بزرگان موسیقی و اجرای مسلط او با صدایی نرم و مخملی و ترانهی «میزند باران به شیشه» در یاد و خاطرهی ما باقی مانده است. با آرزوی سلامتی برای فتحعلی اویسی و بازگشت دوبارهاش به سینما.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: