
سینمای ایران به شدت به چهرههای تازهنفس در بازیگری نیاز دارد و چنین نیازی نه از سر تنوع كه به دلیل نبود بازیگرانی است كه بتوانند نقشهای مختلف را برای فیلمسازان مختلف بازی كنند. هماكنون كه این مطلب نوشته میشود، سینمای ما به بازیگرانی با چهرههای ناشناختهای نیاز دارد تا بتوانند نقشهایی را متناسب با فضای كنونی سینما باز كنند. چرا ناشناخته؟ یك دلیل مهماش را باید در مضامین واقعگرایانهای جستجو كرد كه این روزها در سینمای هنر و تجربه و سینمای اكران بسیار مورد توجه است.
امیر جدیدی با این كه چند سالی است بازیگری را در سینما تجربه كرده اما همچنان یكی از تازهنفسهاست چرا كه هنوز «پرسونای بازیگری» او شكل پیدا نكرده است. در توضیح پرسونای یك بازیگر همین شاید كافی باشد كه كارنامهی كاریاش او را به عنوان یكی از تیپهای آشنا برای تماشاگر معرفی كند. تیپ به معنای مصطلح در فیلمنامهنویسی مورد نظر نیست بلكه بیشتر تیپ به معنای «شخصیت قابل تشخیص» را در نظر داشته باشیم. بازیگران سینما- چه مرد و جه زن- همواره تصویر قابل تشخیصی از خودشان در فیلمها بر جای میگذارند. مثلاً رابرت دونیرو بازیگری انفجاری است به این معنا كه ناگهان و در شرایطی خاص از ظاهر سرد و خونسردش بیرون میآید و ناگهان وجه دیگری- مثلاً خشونت افسارگسیخته- را به نمایش میگذارد. علی مصفا در سینمای ایران، شخصیتی سرد و آرام را به نمایش میگذارد و مثلاً زمانی هم كه –برای مثال- در وارونگی (1395) در نقش فرهاد عصبی میشود و با خواهرش نیلوفر (سحر دولتشاهی) دعوا میكند، همچنان علی مصفای آرام است كه در اینجا كمی تند شده است.
از این رو هنوز نمیتوان پرسونای امیر جدیدی را در سینمای ایران ردیابی و دنبال كرد. او در رخ دیوانه (1393) كه شاید نخستین بازی او باشد كه دیده میشود، نقش جوانی جنوب شهری را بازی میند كه با چند جوان بالای شهری بُر خورده است. خوش و سر و زبان است و به راحتی میتواند با ماندانا (طناز طباطبایی) خیلی زود فامیل بشود. یك وجه از بازیاش در فیلم داوودی به چشممیخورد یا به عبارت دقیقتر به گوش میرسد كه سبكوسیاق حرف زدن اوست. لحن جدیدی در این فیلم، لحن جوانی است كه تهاجمی حرف میزند و با تهلهجهی تهرانی معترض دیگران میشود. شخصیت پیروز با بازی او سعی دارد پیش دیگران كم نیاورد و حتی زمانی كه همه چیز به هم میریزد حواسش هست كه گلیم خودش و مسعود (ساعد سهیلی) را طوری از آب دربیاورد كه ضرر نكنند. با این كه در من (1395) در نقش آریا بازی چندانی ندارد و دائماً روی موتور دیده میشود اما همچنان لحنی نزدیك به لحن پیروز در فیلم داوودی را حفظ كرده است. نگاه كنیم به كلكلكردنهایش با آذر (لیلا حاتمی) وقتی او را ترك موتورش این طرف و آن طرف میبرد. آریا با بازی او یك آدم بیهویت-نه به معنای منفیاش- است كه هر از گاهی بر سر راه آذر ظاهر میشود و حتی بلد عشقش به او را نشان بدهد. این بار و همچنان لحنی كه جدیدی به كار میگیرد، همان لهجهی تهرانی آمیخته به نوعی قلدرمأبی طلبكارانه است كه وقتی با فردی همكلام میشود انگار هر لحظه ممكن است با او گلایز بشود.
جدیدی تقریباً این چنین لحن و كلامی را در آثار دیگرش حفظ كرده، لحنی كه در مواردی این چنینی نیاز به فرد یا افرادی دارد كه با چنین شخصیتی روبهرو بشوند. در اژدها وارد میشود (1395) جدیدی در نقش بابك حفیظی هنگام رویارویی با چاركی (علی باقری) مأمور ساواك در جزیرهی قشم، همین لحن را به كار میبرد. همانطور كه در این سلسله یادداشتها پیرامون تقسیمبندی بازیگران اشاره شد؛ برخی از بازیگران كنشهای بدن را در بازیها به كار میگیرند و برخی كلام را به عنوان اهرم بازیگری برمیگزینند. بازیگری مانند چارلز برانسون از دستهی نخست بود، در حالی كه بازیگری مانند جكنیكلسن كه به نظر میرسد در آثاری مانند دیوانه از قفس پرید (1974) یا تلاءلو (1980) بازیگری است كه از بدنش استفادهی فراوانی میبرد؛ در آثاری مانند پستچی همیشه دو بار زنگ میزند (1980) و یا از این بهتر نمیشه (1997) نشان میدهد كه بازیگر كلام و گفتگو است.
امیر جدیدی بازیگری است كه به شهادت آثاری كه تاكنون در آنها بازی داشته در شكار بازیگرانی است كه بیش از بدن به كلام تمایل دارد. حتی انتخاب او در اثری مانند قاتل اهلی (1396) در نقش سیاوش و با توجه به سابقهی كیمیایی در دیالوگنویسیهایش، نشان از این دارد كه او بازیگری است متكی به كلام. حتی تحرك شخصیت سیاوش در چند سكانس از جمله در جایی كه هارد را میرباید یا با احمد كیا (حمید رضا آذرنگ) درگیر میشود، همچنان بازیگر كلامی است، حتی اگر بیشتر خاموش است و احمد حرف میزند. او در هتتریك (1397) و در نقش فرزاد، جوانی كه تمام دار و ندارش را پای یك مسابقهی فوتبال شرط بسته است و حتی با برنده شدناش، همسرش لیدا (پریناز ایزدیار) را از دست میدهد؛ همچنان درگیریهای كلامیاش با دیگران است كه شخصیت فرزاد را شكل میدهد. نکتهی خاص بازی او در این نقش، تحرك كلامیكمتر اوست كه این بار با تكیه بر مكثها و سكوتهای توأم با شگفتی فرزاد همراه شده است.
نقش یاسر شاهحسینی در عرق سرد (1397) در واقع چالش تازهای پیش روی جدیدی محسوب میشود، چون نقشی منفی است. شاهحسینی مجری تلویزیون است كه جلوی دوربین آدمی است منزه اما در پشت صحنه هیولایی است كه عذاب روحی همسرش افروز (باران كوثری) دلش را خنك میكند. این بار جدیدی به سیاق فیلم لوافیپور، شخصیتی است كم حرف اما هر بار كه قرار است زبان باز كند، عقدههای سركوب شدهاش را نمایش میدهد. این بار و در نقش یاسر از لحن همیشگی جدیدی كه اشاره شد، كمتر استفاده شده است. جثهی كوچك او و گریم و عینك، همراه با لحظاتی كه حتی جدیدی دیالوگهایش را زمزمهوار بیان میكند، وجه دیگری از بازی او را به نمایش میگذارد كه میتوان گفت تازگی دارد و مثل این است كه او را از كلیشه شدن در نقشهای عصبی دورتر كرده است. هر چند كه در قانون مورفی (1397) تندی و تلخی آمیخته به طنز سیاهی كه در شخصیت فرخ هست و تحرك فیزیكی جدیدی در این نقش، دست به دست هم دادهاند و حضور او را در نخستین اثر كمدیاش پذیرفتنی جلوه دادهاند. امیر جدیدی در كنار بازیگران جوان دیگری كه در سالهای اخیر به سینمای ایران راه پیدا كرداند؛ در حال شكل دادن به نسلی از بازیگران هستند كه كمتر در یكی دو دههی پیش امكان حضور پیدا میكردند. این هم خوب است و هم احتمالاً به تعمق و تأمل بیشتری از سوی این بازیگران نیاز دارد. همیشه انتخابهای یك بازیگر مسیر او را در آینده تعیین میكنند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: