اینجا صندلیها خالیست
کارگردان: شیوا سنجری. فیلمبردار: زهره سلیمانی. تدوین: فرحناز شریفی. صدا و میکس: حسن شبانکاره. تهیهکننده: شیوا سنجری، زگزس رانینا. مدت: 60 دقیقه. جایزهی بهترین فیلمساز زن پیشرو جشنواره فیلمهای مستند لسآنجلس برای همین فیلم
فیلمی جذاب در مورد یکی از جنجالیترین چهرههای سینمای ایران ِ پیش از انقلاب. شهرزاد (کبری امین سعیدی)، زنی که امروزه در یکی از روستاهای نزدیک اردکان زندگی میکند، از دوازدهسالگی به رقص در کابارهها روآورد و پس از اندک زمانی یکی از مشهورترین رقاصههای فیلمفارسی شد. بهرغم حاکم بودن فضای آلودهی آن سالها، شهرزاد توانست به یکی از بازیگران موفق (اغلب در نقشهای دوم و سوم) بدل شده و با کارگردانان مشهور سینمای ایران هم همکاری کند. او فیلم بلند سینمایی مریم و مانی (۱۳۵۷) را در همان دوران ساخت که از ارزشهایی هم برخوردار بود. شهرزاد شاعر هم هست و به روایت فیلم اینجا صندلیها خالیست پنج کتاب شعر آماده چاپ ِبدون مجوز دارد.
بخش عمدهای از جذابیت این مستند مرهون شخصیت خود شهرزاد است که مغناطیس یا کاریزمای منحصربهفردی دارد که اشخاص زیادی را مجذوب خودش میکند. صحبتها و میمیک و کاراکترش در کل جذاب است و اصلاً بهگونهای است که خود را به مخاطبش تحمیل میکند. از این بابت شاید بتوان گفت مهمترین کار شیوا سنجری جلب اعتماد شهرزاد برای حضوری رها و یله در برابر دوربین اوست. از این گذشته فیلمساز زمان مناسبی را برای سرکردن با شخصیت فیلم صرف کرده و توانسته به جزییاتی زیرپوستی از زندگی این شهرآشوب سینمای پیش از انقلاب نزدیک شود. اما تنها نزدیک میشود زیرا که فیلم اساساً تحت تأثیر شخصیت شهرزاد است و احساس میشود فریب این حضور جذاب را هم خورده باشد. دلیل نگارنده برای این مدعا این است که آن جذابیت باعث شده فیلمساز انگیزهاش برای واکاوی یا کندوکاو بیشتر در زندگی تنها شخصیتاش را تقریباً از دست بدهد. در جاهایی شهرزاد از رابطههای خود با برخی از کارگردانان هنوز مشهور سینمای ایران میگوید. همین روابط گاه پشت پرده میتواند صفحههایی خواندهنشده از تاریخ سینمای ایران را برای بیننده واگشاید. که چنین اتفاقی در فیلم صورت نمیگیرد.
در سکانسی که شهرزاد به گذشتهی شاعریاش میپردازد و میگوید پس از فروغ فرخزاد مهمترین شاعر زن ایران بوده، و فیلمساز چونوچرایی در این باب نمیکند، درحالیکه در همان دوران سیمین بهبهانی و طاهره صفارزاده از شعرای برجستهی زن ایران بودند. جای دیگر شهرزاد دربارهی حملاتی سخن میگوید که به قصد کشتناش انجام شده، سهبار رگ دستش را بریدهاند و با چاقو شکمش را دریدهاند. نماهای نزدیک دلیل چندانی برای باورنکردن این قضیه بهدست نمیدهد، اما حداقل همین بریدگیها میتواند بیننده را به شک بیندازد که اینها در اثر حمله، خودکشی یا جراحی است. تا پایان فیلم هم واکاوی روی این امر صورت نمیگیرد. در جای دیگری شهرزاد خاطرهای را میگوید از زمانی که حجهالاسلام کافی مداح و واعظ مشهور را پیش از انقلاب در یک مسجد دستگیر میکنند و شهرزاد بهطور اتفاقی به همان مسجد رفته بوده برای دو رکعت نماز حاجت. و او صحنه دستگیری کافی را از طبقه دوم مسجد و محل نمازخوانی زنان دیده بوده است. و در ادامه میگوید او فکر میکند از همان زمان تا بعد از انقلاب اصلاً از آن مسجد بیرون نیامده! و حتی میگوید هنوز هم در همان مسجد مانده است. مشخص است که این یک داستان نمادین و سوررئال است. اما چرا سنجری روی این بخش از روایت کار نکرده و به کل فیلم سرایتاش نداده، از ضعفهای کار است و بهگمانم حاصل همان شیفتگی به شهرزاد است.
اما فیلم پر از شیطنت و بازیگوشی است، شیطنتهایی که خود شهرزاد عامل اصلی آن است و مدام با جملات و اداها و اشارها و کنایهها مایهی طنز و سؤال و به فکر فرورفتن را فراهم میکند و بخش دیگر آن حاصل کاری است که کارگردان در زمان تدوین با فیلمها و سکانسهایی از فیلمهایی که شهرزاد در آنها بازی کرده، انجام داده و البته میتواند از پیش برای آنها نقشهای و طرحی دکوپاژشده داشته بوده باشد. از این زاویه فیلم از تدوین مناسبی برخوردار است و در کنار فیلمبرداری بهنسبت ماهرانهی زهره سلیمانی، ساخت جذابی یافته است. فیلم در سکانس ابتدایی با تدوین موازی سکانس ورود امیر (سعید راد) در صبح روز چهارم به اتاق زنی که شهرزاد نقشاش را بازی میکند آغاز میشود. این تدوین موازی از آرایش کبری سعیدی با شهرزاد ِ فیلم چه منظوری دارد؟ آیا هدف آن است بهطور ضمنی این را بگوید که کبری سعیدی هنوز همان شخصیت لوند و بیبندوبار فیلمهایی را دارد که بازی کرده؟ این تدوین موازی و تدوینهای مشابه در سکانسهای مشابه (مثل رقص شهرزاد با قرنی نوازی مرحوم تقی ظهوری و حرکات معنیداری که هر دو انجام میدهند) بهنوعی اشارهای به همین جنبه از برداشتی است که شیوا سنجری از شخصیت کبری سعیدی ممکن است داشته باشد. البته استنباط من این است که سنجری با نگاهی فمینیستی چنین جنبه از شخصیت فیلم خود را هم دوست دارد و حتی بر آن انگشت هم میگذارد، اما باید پرسید در جامعه ما این تأکید آیا راه مفاهمه با این شخصیت بههرحال فراموششده و تبعیدی را نمیبندد؟ و آیا تصورات در مورد آن «گذشتهی ننگآلود» (بهزعم عدهای) را تشدید نمیکند؟ نکتهی تکمیلی در این ارتباط آن است که فیلم بهگونهای ساخته شده که قابل نمایش در ایران نیست. آیا این امر به همان شبههای که در مورد کبری سعیدی وجود دارد دامن نمیزند؟
خلاصه اینکه بهنظر میرسد شهرزاد یا درستتر کبری امین سعیدی بهعنوان یکی از جنجالیترین شخصیتهای سینمای ایران موضوعی هنوز جذاب برای نهتنها مستندسازان که فیلمسازان داستانی و البته رماننویسان هم خواهد بود و فیلم اینجا... ملات خوبی برای کسانیکه شهامت و بردباری و توان لازم برای این کار را دارند، بهدست میدهد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: