
نخستین بار او را در همه دختران من (1372) اولین و واپسین ساختهی سینمایی اسماعیل سلطانیان به یاد میآورم. او پیش از این در امید (1370) ساختهی مرحوم حبیب كاوش نیز بازی كرده كه آن را ندیدم. تا آنجا كه حافظه یاری میكند؛ در فیلم سلطانیان، جلال مقامی به جایش حرف زد. نقشش در فیلم چندان به چشم نیامد، خود فیلم نیز خیلی زود و در همان سالها شاید از حافظهی علاقمندان سینما پاك شد. او میرفت به یكی از آن بازیگرانی بدل شود كه با یك فیلم وارد سینما میشوند و با همان فیلم نیز از آن خارج میشوند. اما نقشی فرعی (اما مهم) در فیلمی از داریوش مهرجویی باعث شد تا نام علی مصفا تا این لحظه در سینمای ایران برجای بماند.
نقش «داداشی» در پری (1373) هم علی مصفا را به عنوان بازیگری تازه نفس به سینمای ایران معرفی كرد و هم نشان داد كه صدای دورگه- و حتی میشود گفت، تا حدی خشناش- نیازی به هیچ نوع دوبلهای ندارد و تركیب تصویر و صدای او به خودی خود با هم تناسب دارند. پرسونایی كه مهرجویی برای داداشی در فیلمش ترسیم كرده، جوانی است راه رفته در مسیر شناخت درونیاش كه میداند خواهر كوچكاش پری (نیكی كریمی) در مسیر پیش رویش از برادر بزرگشان اسد (خسرو شكیبایی) تبعیت میكند و راه را از بیراه تشخیص نداده و عنقریب است كه به چاه فرو بغلتد. از همان نخستین نماهایی كه داداشی را میبینیم، مصفا ناگهان به شخصیت داداشی جان میدهد و او را پیش چشم تماشاگران زنده میكند. همانطور كه اشاره شد، صدای مصفا در جان بخشیدن به این نقش، بسیار مؤثر عمل كرده است. نگاه كنیم به ادامهی همان سكانس كه مادر (توران مهرزاد) از راه میرسد و داداشی سعی دارد او را از سر باز كند و تند تند از پری و منصور (فرهاد جم) و اسد و صفا (خسرو شكیبایی) میگوید. مصفا به خوبی تناقضهای ظاهری- از بیرون چنین به نظر میرسد كه داداشی دچار تناقض است- شخصیت داداشی را برملا میكند. از این بابت و به دلیل پیچیدگی درونی نقش، میتوان گفت كه او به تمامی این نقش را «جان داده است.»
نقش رضا در لیلا (1375) به مراتب فراز و فرودهای درونی و بیرونی كمتری دارد و این بار علی مصفا در نقشی ظاهر شده كه اگرچه اصلی است اما تحتالشعاع نقش لیلا (لیلا حاتمی) قرار دارد. رضا با بازی علی مصفا مردی است منفعل كه هم نمیتواند در برابر وسوسهی تجدید فراش مقاومت كند و هم همسرش را دوست دارد و هم از مادر و خواهرانش حرف شنوی دارد. درواقع از همین فیلم به بعد است كه پرسونای سینمایی مصفا نیز تغییر میكند و او در بسیاری از آثار بعدیاش در نقشهایی ظاهر میشود كه بنا نیست پر جنب و جوش باشد و خیلی حرف بزند كه حتی این را در فیلم نیمه بلند دختر دایی گمشده (1377) نیز میتوان دید اما شاید اوجاش را بتوان در تنها ساختهی سینمایی فردین صاحبزمانی یافت. چیزهایی هست كه نمیدانی (1389) داستان زندگی علی است، رانندهی آژانسی كه خیلی كم حرف میزند و حتی باعث رنجش خانم دكتر (لیلا حاتمی) میشود كه علی خاطرش را میخواهد. درواقع تصور شخصیت علی در این فیلم بدون حضور مصفا در این نقش ممكن نیست. نكتهای كه به یك شاخصه در بازی او تبدیل شده و در این فیلم شاید بیش از هر فیلم دیگری كه بازی كرده به چشم میآید، آن است كه علی مصفا سعی دارد جلوی دوربین بازی نكند و این مكانیزم را با استفاده از چند عنصر به كار میگیرد كه یكی همان كم حرف زدن اوست. حتی وقتی بناست در فیلمی مانند گرگبازی (1396) تأثیری منفی از شخصیت بر جای بگذارد، باز هم سعی دارد كه كمتر حرف بزند. نقش امیر در چه كسی امیر را كشت (1384) نیز تا حد زیادی تحت تأثیر بازی سرد اوست. چهرهی بدون حسی كه كمتر یادمان میآید لبخند و تبسمی در آن دیده باشیم، كه این مؤلفهی دیگری است كه مصفا از آن استفاده میكند تا چهارچوب بازیهایش را شكل بدهد. هر چند او در سالهای اخیر كمتر روی پردهی سینما دیده شده و ترجیح داده به تهیهكنندگی فیلم بپردازد و هرازگاهی در نقشهایی ظاهر شده كه در واقع بود و نبود آنها چیزی به كارنامهاش اضافه نمیكند. نقش پدر گلسا در درساژ (1396) یكی از همان نقشهاست. واپسین فیلمی كه با بازی مصفا بر روی پردهی سینماها به نمایش درآمده مردی بدون سایه (1397) ساختهی علیرضا رییسیان است. مصفا در نقش ماهان كوشان، مردی است كه بدگمانی مانند خوره به جانش میافتد و در انتها فاجعهای برایش رقم میزند.
همین فیلم و آثاری مانند در دنیای تو ساعت چند است؟ (1393) نشان میدهند كه علی مصفا به عنوان یك بازیگر تا حدی توانسته خصایص بازیگریاش را در سینما تثبیت كند. به این معنا كه نوع بازی او، مكثها و سكوتاش، كمتحركی و بلكه بیتحركی نقشهایی كه بازی میكند، باعث میشوند كه او به عنوان چنین بازیگری در ذهن فیلمسازان نقش ببندد و در واقع بیآنكه برنامهی مشخصی در این میان وجود داشته باشد، هر فیلمسازی كه داستانی دارد دربارهی شخصیتی كمحرف، گوشهگیر و حتی میشود گفت تلخ، احتمالاً نخستین گزینهاش علی مصفا است. فارغ از داوری پیرامون این «میزانسن بازیگری» باید گفت كه در سینمای ما چنین روندی كمتر پیش میآید اما در سینمای جهان نمونهها فراوان هستند كه نخستین نامی كه به ذهن میرسد جرمی آیرونز است. بازیگری كه به اصطلاح مصطلح میان سینماییها «گزیدهكار» است و در هر فیلمی بازی نمیكند.
علی مصفا بعد از پری استراتژی بازیهایش را تغییر داد و ترجیح داد از آن زندهدلی نقش داداشی فاصله بگیرد كه در فیلم بعدی مهرجویی لیلا آن را به مرحلهی اجرا گذاشت و به تدریج به شخصیتی رسیده است كه سرد بودن، كمتحركی و حرف نزدن اركان شكلدهندهی آن است. نكتهی قابل توجه این است كه چنین شاكلهای از بازیگری در سینمای ایران به هر حال خواستاران كمتری دارد و همچنان در سینمای ما «برونریزی در نقش» هواخواهان بیشماری در میان فیلمسازان دارد كه درواقع نام دیگرش غلو در بازیهاست و بازیگرانی مانند مصفا كه بازی درونی را میپسندند و به نمایش میگذارند، كمتر جلب توجه میكنند و توی چشم هستند. این فینفسه ایراد محسوب نمیشود و كمكاری مصفا در سالهای اخیر احتمالاً نشان از این دارد كه خود او نیز تمایلی به تغییر در این نوع بازیگریاش ندارد، هر چند كه زمانی هم اگر خواسته در نقشی پرتحرك بازی كند، چنین كرده است. نقش فرهاد در وارونگی (1395) نمونهی گویایی است از یك بازی بیرونی از بازیگری كه بازی درونی برایش در الویت است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: