
کمدی تک نفرهی جوجه تیغی (۱۳۹۷) که بهرام افشاری آن را اجرا کرد، در واقع عناصر بازیهای او را به نمایش میگذارد. او در این نمایش نقش جوانی شهرستانی را بازی میکند که به دنبال آن است تا بازیگر شود اما هیچ وقت به هدفش دست پیدا نمیکند. نخستین عنصری که در بازی او خودنمایی میکند، انرژی فراوان او در اجرای نقش است. افشاری بسیار پرانرژی در نقشهایش ظاهر میشود و سعی دارد که از نظر فیزیکی نه تنها چیزی کم نگذارد بلکه حتی بیش از آن چه نیاز است، انرژی صرف کند تا نقش را باورپذیر از آب دربیاورد. تا این لحظه نقشی که او بیش از نقشهای دیگر در آن انرژی گذاشته و طبعاً شناختهشدنترین نقش او نیز هست، شخصیت بهتاش فریبا در پایتخت ۵ (۱۳۹۶) است که حضورش از فصل بعدی این مجموعه بیشتر در یادها مانده است. یک دلیل مهمش را باید در انرژیک بودن نقش بهتاش در این فصل دانست که در چند مقطع سیر روند داستان را به سوی این نقش معطوف کرد. تقابل بهتاش و نقی (محسن تنابنده) در چند بخش از این فصل بهترین فرصت را در اختیار افشاری قرار داد تا بتواند از انرژیاش در دیده شدن نقش هرچه بیشتر استفاده کند. در سکانسهایی مانند پیدا کردن سیگار بهتاش از سوی فهیمه (نسرین نصرتی) و گارد گرفتن بهتاش، کلکل بهتاش و نقی بر سر موتور و سپس گیردادنهای نقی به بهتاش بر سر سیگار کشیدن او و ماجرای مبینا و سرانجام تتوهای بهتاش در ترکیه همه و همه اصطلاحاً بدهبستانهایی میان دو بازیگر را به نمایش میگذارد که هم برای پیشبرد داستان این مجموعه کاربرد دارد و هم به تدریج نقش بهتاش را در ذهن تماشاگران میسازد تا مثلاً در سکانس بالنسواری و خشونت بهتاش در برابر رحمت (هومن حاجی عبدالهی) به بیشترین باورپذیری میرسد.
افشاری در نقش قدم در کارگر ساده نیازمندیم (۱۳۹۶) این بار انرژیاش را معطوف نقش و شخصیتی میکند که نه تنها از وجه کمیک نقش بهتاش بسیار دور است، بلکه نقشی است جدی و تلخ - که این یکی یادآور شخصیت همان جوانی است که در جوجه تیغی به دنبال این است که سری میان سرها در بیاورد. افشاری در نقش قدم که آذری زبان است و فارسی را با لهجه حرف میزند، سعی کرده که هم لهجه و گفتوگوها را باورپذیر اجرا کند و هم از انرژیاش در این نقش بیشترین استفاده را بکند. نقش قدم با توجه به این که کارگردان کارگر ساده نیازمندیم و رحمان ۱۴۰۰ (۱۳۹۷) منوچهر هادی است؛ شباهتهایی با هم دارند. نقش انوش در فیلم دوم اساساً نقش تلخی است اما رویکرد هادی در این فیلم برخلاف فیلم اول روی آوردن به یک کمدی سیاه است که تلخیها را این بار در لفافهای شیرین با تماشاگران در میان میگذارد. انوش نظافتچی شرکت جالوسی (مهران مدیری) است و میخواهد به رحمان (سعید آقاخانی) کمک کند تا اشکان جالوسی (محمدرضا گلزار) باعث مرگش شود و دیهی زیادی به خانوادهی رحمان برسد. تا این لحظه شاید بتوان گفت که افشاری بهترین بازیاش را در این فیلم ارائه داده است. او بنا است «کوچ» رحمان باشد. به او بازی بدن یاد بدهد. زیر و بم رفتار با اشکان و عصبانی کردن او را به رحمان میآموزد. افشاری تمام این لحظات را با تسلطی مثلزدنی اجرا کرده است. نگاه کنیم به صحنهای که اشکان از انوش میخواهد رحمان را با خودش ببرد. انوش راه میافتد که از دفتر اشکان بیرون برود، رحمان هم دنبال او است. در یک لحظه قاب دوربین کج میشود و انوش صدایش را پایین میآورد و به رحمان میگوید کجا دارد میآید و الان موقعاش است که اشکان را عصبانی کند. یا به اجرای افشاری در نخستین صحنهای نگاه کنیم که در نقش رییس رحمان ظاهر میشود و با رحمان کلکل میکند. شکل اجرا و باورپذیری بازی افشاری در این صحنه زمانی خودش را نشان میدهد که میبینیم او رییس نیست و دارد برای رحمان نقش بازی میکند. بازی او در این صحنه از این حیث بسیار مهم است که متوجه میشویم افشاری در واقع دارد «رویای انوش» را بازی میکند. انوش فرصتی یافته تا حتی دیالوگهای جالوسی- هجمه درست کردن- را تکرار کند. جای او بنشیند. دستور اخراج رحمان را بدهد. اما بلافاصله از آن نقش بیاید بیرون و وارد نقش دیگرش شود که راهنمای رحمان است و میخواهد به او یاد بدهد که چطور میتواند صددرصد تضمینی بمیرد و دیهاش را بگیرد.
بازی افشاری در صحنهای که انوش در برابر اشکان دچار سؤتفاهم میشود، بسیار پر تحرک و انرژیک است. اشکان انوش را مقصر میداند در حالی که رحمان چندین مرتبه همان حرکت را تکرار کرده اما اشکان آن را به پای سن و سالدار بودن رحمان میگذارد. نکتهای که شاید در نگاه نخست نیازی به ذکر کردن نداشته باشد اما جزیی از میزانسنهای بازیهای افشاری محسوب میشود، سبک و سیاق ادای دیالوگها است. افشاری حتی زمانی که مانند نمایش جوجه تیغی فریاد میزند، همچنان تأکید دارد که دیالوگها را بهگونهای ادا کند که «ژوست» باشند و در نقش انوش نیز همین رویه را در پیش گرفته است. در سکانسی که انوش برای رحمان توضیح میدهد که شهاب حسینی در فروشنده (۱۳۹۴) شکایت نکرده چون دو شاهد نداشته، افشاری با طمئنینه دیالوگهایش را ادا میکند، حتی با این که ریتم دیالوگها بسیار سریع هستند و ضرباهنگ تدوین این صحنه نشان میدهد که اجرای دیالوگها تا چه حدی با مهارت صورت گرفته است. نقش سعید در چشم و گوش بسته (۱۳۹۷) تجربهی تازهای برای هر بازیگری میتوانست باشد که برای تمرکز در بازیاش نیاز به بازیگر مقابلش دارد: سعید شخصیتی نابینا است. چه در سکانسی که سعید میآید تا در فروشگاه بهروز (امین حیایی) استخدام شود و چه وقتی در بازداشت پلیس است یا هنگامی که مسیری طولانی را پیاده آمده، همه و همه میتوانند از چالشهای مهم بازیگری باشند که چنین نقشی را بازی میکند. در واقع ریسکی که فرزاد مؤتمن به جان خریده و نقش سعید را به افشاری داده، ناموفق نبوده است. ریسک از این بابت که قد و قوارهی افشاری میتواند در هر نقشی یک چالش محسوب شود. خصوصاً نقش فردی نابینا که هر لحظه به دلیل این ضعف جسمانی ممکن است با دیگران یا اشیایی تصادم کند که این تا حد زیادی میتواند از باورپذیری نقش بکاهد. اما افشاری با نوع بازیاش و بدهبستانی که با حیایی دارد- و چه بسا بتوانند یک زوج موفق کمدی باشند- این ضعف ناخواسته را جبران میکند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: