برای نخستینبار او را در قامت جوانی حاشیهنشین در روسری آبی (1372) دیدیم که دل در گرو نوبر کردانی (فاطمه معتمدآریا) داشت اما هیچوقت پا پیش نگذاشت تا این که رسول رحمانی (عزتالله انتظامی) خسته و سالخورده گرفتار عشق نوبر شد و قسمتش بود تا در کنار او به آرامش برسد. اما شاید نخستین نقشی که فرهاد اصلانی را در مقام بازیگر به سینمای ایران معرفی کرد؛ نقش وحید در فیلم همچنان قدر نادیدهی سفر به چزابه (1374) ساختهی مرحوم ملاقلیپور بود. اصلانی در نقش وحید، آهنگسازی که همراه دوست کارگردانش علی (مسعود کرامتی) به جبهه آمده، با چنین فضاهایی نه تنها آشنایی ندارد بلکه از آنها در هراس نیز هست. درواقع نخستین جرقههای تشخص در بازیهای او از این فیلم سرچشمه میگیرند
این شاید در سینمای قصهگو طبیعی باشد که برخی از کارگردانها اصطلاحاً کارگردان دوربین هستند، دکوپاژ برایشان در درجهی نخست اهمیت قرار دارد، حواسشان به حرکتهای دوربین است، این که نور کجای صورت بازیگر را روشن کند و بازیگر دقیقاً در کجای صحنه بایستد تا فیلمبردار بتواند تصویری فوکوس از او نشان دهد؛ برای این دسته از کارگردانها بسیار مهمتر از بازیگران هستند. خیلی وقتها این دسته از کارگردانها هرگز کنار دوربین نمیایستند و از درون مونیتور صحنه و در واقع قاب دوربین را تماشا میکنند.
در چنین مواردی وظیفهی بازیگران چیست؟ چه کسی قرار است هدایتشان کند؟ در خیلی از موارد اینچنینی بازیگران ترجیح میدهند خودشان هدایت خویش را بر عهده بگیرند که عموماً حرکتی پذیرفتنی است. این نوع بازیگران در واقع بازیگران نقش محسوب میشوند؛ «نقشمدار» هستند و از یک فیلم تا فیلم بعدی تمام تمرکزشان را بر روی نقشهایی میگذارند که بازی میکنند. به نظر میرسد فرهاد اصلانی یکی از آن بازیگران باشد. جدای از این که او به عنوان یکی از بازیگران سینمای ایران آیا بیشتر با کارگردانهای دوربین همکاری داشته یا کارگردانهایی که بازی بازیگران برایشان در درجهی اول قرار دارد؛ به عنوان بازیگری که نقشها را جدی میگیرد؛ تلاش میکند که در قالب شخصیتهای مختلف قرار بگیرد. این درواقع یکی از دلایلی است که در کارنامهی بازیگریاش، حضور در نقشهای مختلف را دیدهایم او در نقش تاریخی ظاهر شده است. از بازی در مجموعه امام علی (ع) (1370) تا حضور در نقش عبیدالله در مجموعهی مختارنامه (1389)، نقشی که او توانست ابعادی تازه به آن ببخشد و از کلیشههای مرسوم در نقشهای تاریخی فاصله بگیرد. در یک حبه قند (1389) او در نقش حاج ناصر که یک روحانی ظاهر شد که پی میبرد دچار بیماری وخیمی شده است.
او حتی نقش کمیک در کارنامهاش دارد. در مجموعه شاهگوش (1392) در نقش رییس یک کلانتری و در خوابزدهها (1392) در نقش فیروز فرو میرود که از نظر سنی از اصلانی بزرگتر است. نقش ابراهیم کیانی در زندگی خصوصی (1390) بخش مهمی از ویژگیهای بازیهای او را آشکار میسازد. چهرهای همواره نگران که اندکی اخم چاشنی آن نیز شده است. نگاههای پرسنده و جوینده، به گونهای که گویی ابراهیم همواره دچار استفهام است و با دقت به مخاطبانش گوش میدهد تا بداند آنها چه میگویند و چه میخواهند. از آنجا که اجراهای عمدهاش بازی در نقشهای جدی و تراژیک است، اصلانی در اینجا نیز چنین نقشی را برعهده میگیرد. در سکانسی که پریسا زندی (هانیه توسلی) درواقع تیر خلاص زندگی خود را زده و به ابراهیم میگوید منتظر تولد فرزندش است، اصلانی یکی از شگردهای بازیهای خودش را به نمایش میگذارد. سیمای او گوش دادن ابراهیم به حرفهای پریسا به گونهای است که اصلاً انتظارش را نداریم که او عکسالعمل ناگهانی از خودش نشان دهد اما ابراهیم ناگهان اسلحهاش را درآورده و به پریسا شلیک میکند.
هرچند به تعبیری نقش ابراهیم در فیلم حسین فرحبخش جلوههای یک نقش منفی را ندارد اما اصلانی با بازی در دوران عاشقی (1393) ساختهی علیرضا رییسیان و در نقش دایی میترا (مینا وحید)، بازی در نقشی را تجربه کرد که بعدها آنها به نوعی آن را در آثاری مانند زیر سقف دودی (1395) ادامه داد اما شاخصترین بازی او در یک نقش منفی را باید نقش شکور در مغزهای کوچک زنگزده (1397) دانست. شکور با بازی اصلانی یک گنگستر اینجایی است، پدرخواندهای که هم سعی دارد سایهی بالای سر کودکان بیسرپرست باشد و هم درواقع به این دلیل زیر پر و بالشان را گرفته که بعدها برای خودش کار کنند. به نظر میرسد اصلانی برای بازی در نقشهای منفی مانند نقشی که در فیلم رییسیان داشت و نقش شکور در فیلم هومن سیدی که درگیریهای فیزیکی بیشتری را میطلبد، سعی میکند در کنار ویژگیهای همیشگی بازیاش (مکثها، زلزدنهایش به دیگرانی که مشغول حرف زدن هستند) از جلوهی خونسردی اما همزمان ارائهی واکنشهای خشن استفاده کرده است. نگاه کنیم به زمانهایی که شاهین (نوید محمدزاده) به پروپای شکور میپیچد و سعی دارد با حّرافی و طعنههایش او را عصبی کند. شکور در این لحظات ظاهراً به آرامی به شاهین گوش میدهد اما ناگهان با خشمی برقآسا به شاهین یادآوری میکند که رییس چه کسی است. یا در میزانسنی مشابه که شکور را با دستبند به اتاق ملاقات میآورند و شاهین آنچه را که در دل داشته به او میگوید، واکنشهای اصلانی واکنش آدمی است که همه چیز را از دست رفته میبیند اما باز هم سعی دارد برندهی یک بازی باخت-باخت باشد. یکی از دیدنیترین واکنشهایی که اصلانی در نقش شکور به نمایش میگذارد، سکانسی است که با قاشق و در کمال آرامشی ظاهری ته بشقابش را در میآورد و درواقع صدای خشخش قاشق، عصبانیت شکور را به نمایش میگذارد.
اصلانی در سالهای کنونی و حتی در نقشهایی که در ظاهر همه چیز حاکی از مثبت بودن آنها حکایت میکند، سعی دارد که به این نقشها رنگآمیزی ببخشد و از یکدست بودن خارجشان کند، نمونهی مشخص آن نقش قاضی در متری ششونیم (1398) که تشابههایی با نقش بازرس پلیس در واپسین ساختهی رییسیان، مرد بدون سایه (1397). قاضی فیلم سعید روستایی و بازرس فیلم ریسیان آدمهایی هستند که بارها کلیشههای آنها را در سینما و تلویزیون دیدهایم اما با این که چنین نقشهایی، تحرک فیزیکی چندانی ندارند، اصلانی آنها را با واکنشهایش و حاضر جوابیها و البته تکنیکهایی که در مورد بازیهایش به آنها اشاره شد؛ تلاش میکند که کلیشهها را از این نقشها دور سازد. فرهاد اصلانی که این روزها بار دیگر در مجموعهی هیولا (1398) ظاهر شده، یکی از بازیگرانی است که اصطلاح نقشمداری برازندهی اوست. او بازیگری است که به نقشهایش بیش از عناصر دیگر اهمیت میدهد و تلاش میکند فارغ از باورهای مرسوم در باب پذیرش یا عدم پذیرش نقشهای مختلف؛ زمانی که نقشی را پذیرفت، خود را به تمامی در اختیار آن قرار دهد و اصطلاحاً کمفروشی نکند. همچنان که یک بازیگر نقشمدار اصولاً باید اینگونه باشد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: