
پژوهشگر، نویسنده و کارگردان: فرزاد خوشدست، با حضور: توماج دانش بهزادی، فرهاد اصلانی، هنگامه قاضیانی، امیر دژاکام، افشین هاشمی، آرش آبسالان، یاسرخاسب و همراهی نوجوانان کانون اصلاح و تربیت. مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی با همکاری فرزین خسروشاهی. تدوین: آرش زاهدیاصل. صدابردار: محمود کاشانی. صداگذاران: بهروز شهامت، شاهین خاکپور. موسیقی: صبا ندایی. طراح صحنه و دکور: محمدرضا موحدی. طراح لباس: الهام شعبانی، طراح گریم: محمدرضا عباسی. مشاوران نمایشی: دکتر قطبالدین صادقی، محمد رحمانیان، حمید پورآذری، کیومرث مرادی، لیلی رشیدی، امین میری، علی سرابی، میثاق زارع. مشاوران روانشناسی: دکتر رضا پورحسین، دکتر رضا ناظری، دکتر علیاصغر اصغرنژاد. مشاور رفتارشناسی: محسن عبداللهیان. مشاور حقوقی: نفیسه اسلامی. تهیهکنندگان: نگار اسکندرفر، فرزاد خوشدست، با حمایت و پشتیبانی شبکه سوم سیما، 1398، رنگی و سیاهوسفید، 90 دقیقه.
یک گروه مجرم نوجوان در زندان با کمک چند مربی نمایش و تکنیک درامدرمانی ناگفتههای زندگیشان را میگویند. آنها تصمیم میگیرند در کنار این روند درمانی و آموزشی نمایشنامهای را بنویسند و تمرین کنند تا اگر موفق بود به بهانه اجرا در یک جشنواره تئاتر، یک روز از زندان خارج شوند. اما روز قبل از خروج و اجرا عدهای نقشه فرار میکشند.
*
فرزاد خوشدست (متولد 1357 در مشهد) از سیزده سالگی به صورت حرفهای در تئاتر مشهد بازیگری را شروع کرد در همان سال دو جایزه بازیگری در استان خراسان گرفت. در چهاردهسالگی اولین فیلم کوتاه هشت میلیمتری اش را در سینمای جوان مشهد ساخت و در هنرستان هنر، دو سال در رشته معماری و سپس گرافیک تحصیل کرد و در چند نمایشگاه گروهی هنرهای تجسمی شرکت داشت. در رشته سینما (در مدرسه فیلمسازی بهاندیش) در رشته کارگردانی فارغالتحصیل شد و در زمان تدوین طعم گیلاس در کنار عباس کیارستمی کار عملی را به صورت حرفهای شروع کرد و ارتباط شاگردی او با کیارستمی تا زمان مرگ استاد ادامه داشت. خوشدست چندین فیلم کوتاه و مستند و داستانی ساخته که در جشنوارههای مختلف داخلی و خارجی حضورهای اغلب موفقی داشتهاند
نخستین نماهای خط باریک قرمز جوانانی را نشان میدهد که در پلاتو در حال گریم یکدیگرند، گریمی سنگین به سبک گریم دلقکهای نمایش پانتومیم. کمی بعد متوجه میشویم که خود این قابل تشخیص نبودن یکی از عنصرهای کلیدی فیلم است: چهرۀ تمام شخصیتهای زندانی که در مکانهای گوناگون کانون اصلاح و تربیت دیده میشوند، با یک تروکاژ رایانهیی ناواضح شده است. بعد میبینیم که عدهای از این جوانان که قرار است تست بازیگری بدهند، هرکدام ماسکی را که از پیش به همین منظور آماده شده، برمیدارند و بر چهرهشان میگذارند. بعدتر با ادامه یافتن محو شدن چهرۀ جوانان در زمانی که تمرین ندارند و سپس گریم شدنشان در هر بار تمرین (در تئاتر معمولاً گریم در روزهای پایانی تمرین انجام میشود) متوجه حیاتی بودن این ضرورت ِ قابل تشخیص نبودن میشویم. در اواخر فیلم اتفاقی میافتد که روشن میشود چرا این ماسک و گریم سنگین آنقدر ضرورت دارد.
در عنوانبندی میبینیم که فیلم از همکاری تعداد زیادی مشاور نمایشی، روانشناسی، رفتارشناسی و حقوقی بهرهمند شده و جمعشان به سیزده نفر میرسد. جالب اینکه افزون بر هشت مشاور هنر نمایش که اغلبشان از چهرههای شناختهشدۀ تئاتر ایراناند، پنج نفر از بازیگران و استادان هنر تئاتر هم در تمرینها، توماج دانش بهزادی را همراهی میکنند. وجود این خیل چشمگیر، برای بینندۀ کنجکاو بهحتم پرسشانگیز است.
موضوع نوجوانان و جوانان دربندِ کانونهای اصلاح و تربیت یکی از موضوعهای جذاب برای بسیاری از فیلمسازان است. هم در سینمای داستانی و هم در سینمای مستند. اما مهمتر نحوۀ درست برخورد با موضوع است. یک مسألۀ مهم که در سینمای داستانی شاید اصلاً بهچشم نیاید، موضوع شناختهشدن زندانی است. همۀ ما در صفحههای حوادث مطبوعات دیدهایم که چهرۀ متهمان یا توسط نشریات یا خود متهمان پوشانده میشود. این ناشناسماندن حقی است پذیرفتهشده برای متهمان. در خط باریک قرمز آن ماسکها و سپس گریم، مشابه همان کارکرد پوشاندن چهرۀ متهمان در روزنامهها است. اما وجود آن تعداد چشمگیر از مشاوران و همکاران، چه مبنایی دارد؟ برداشت من این است که فرزاد خوشدست و لابد نویسندگان نمایشنامۀ درون فیلم و ایضاً توماج دانش بهزادی آگاه بودهاند که علاوه بر حق این جوانان برای حفظ حریم شخصیشان، آنها باید قلباً با حضور در این فیلم موافق باشند و هر جا هم که تشخیص دادند حق اعتراض و حتی خروج از گروهی را دارند. آنها اساساً انواع نگرانیهای فردی، اجتماعی، روحی و مشکلات خانوادگی مختلف دارند و به همین دلایل کار با چنین انسانهایی نیاز به انواع آگاهیها، ظرافتها و مهارتها دارد. این جوانان اصولاً زخمیِ شرایط غیرانسانی زندگی خود در بیرون از زنداناند؛ چیزی که از همان اول از طریق جای زخم چاقویی که روی بدن اغلب این جوانان دیده میشود، بر آن تأکید میشود. برخی از این زخمها به تعداد زیاد روی کلۀ این بچهها و سینه و شکمشان دیده میشود. با توجه به این جای زخمها عجیب نیست اگر گریم دلقکیای چهرۀ این جوانان شباهت بسیار زیادی به گریم جوکر در فیلم شوالیۀ تاریکی (کریستوفر نولان، 2008) و جوکر (تاد فیلیپس، 2019) داشته باشد. در فیلم نولان هم جوکر در صحنهای میگوید ادامۀ رنگ قرمزِ گریم خط لب او درواقع جای زخم چاقویی است که یادگار پدر خودش بوده که هر دو سوی لبش را در کودکیاش بریده بوده است! داستانهایی که این جوانان از زندگی خودشان تعریف میکنند و بلاهایی که گاهی توسط والدین خودشان بر سرشان آمده، گاه بیشباهت به داستان زندگی شخصیت جوکر نیست. بدینسان بخش مهمی از کار دانش بهزادی و همکاران تئاتری او در زمان تمرینها و برای قوام یافتن متن نمایشی که دارند تمرین میکنند، به مرورِ زندگی بچهها و بهیادآوردن خاطرات حتی گاه بسیار تلخ خودشان اختصاص دارد؛ یک جور واکاوی درونی و بازشناسی شخصیت خودشان. به همین دلیل است کارکرد ترانههایی که بهشکل voice-over پخش میشود و کسی نمیداند چه کسی شعر آنها را سروده و آهنگشان را که ساخته، یا نقش آن لحظات سکوت و تنهایی آنها در همان جغرافیای محدود «کانون» که بهنسبت فراوان به کار گرفته شده است. اینها نقش لایتموتیف را در فیلم دارند و بههمراه صحنههایی که موقعیت زندانبانان و آدمهای آنسوی بند را نشان میدهند، علاوه بر نمایش گذر زمان (ساخت فیلم حدود سه سال طول کشید) نقش خود را در دوختودوز سکانسهای گوناگون فیلم ایفا میکنند.
با این حال در یکسوم پایانی فیلم چند نفر از اعضای این گروه تئاتری اعتصاب میکنند و تمرین را به مدت سه هفته متوقف میکنند. دلیل این قضیه هم این بوده که آنها متوجه شده بودهاند که مستندساز دیگری در بند دختران، تقریباً همزمان با خط باریک قرمز فیلمی با حضور دختران ساخته و بر خلاف قولوقرارش با دختران «کانون»ی چهرۀ آنها را در فیلم نشان داده است. این خاطره با وجود اینکه فرزاد خوشدست از ابتدا تأکید بر استفاده از ماسک و گریم داشته، دلیل اصلی اعتصاب آن بچهها بوده است. البته میشود حدس زد که آنان بهواسطۀ اتفاقی که در بند دختران افتاده بوده، اعتماد نداشتهاند که در زمانی که در غذاخوری، حیاط و خوابگاه حضور دارند، صورتهایشان در فیلم نهایی حتماً ناشناس خواهد ماند؛ چه این کار تنها در تدوین نهایی انجام میشود. این اتفاق با نامهای که بچههای معترض مینویسند ادامه مییابد و مربیشان بسیار این کار را میستاید. این، نشانهای است از اثربخشی کار تئاتریای که توسط بچهها اجرا میشود: انجام و پیگیری اعتراض و بهصورت مدنی و نه دعوا و خرابکاری. این است که وقتی میاننویسهای پایان فیلم در مورد ارزش درام روانی یا تئاتردرمانی ظاهر میشود، متوجه میشویم که اصلاً تئاتردرمانی چه فرآیندی میتواند داشته باشد.
خط باریک قرمز یک مستند حرفهیی است که توانسته با زیبایی و هوشمندی هم به اخلاق مستندسازی پایبند بوده و هم دانش و تجربۀ گروهی از متخصصان را با هنر مستندسازی درهمآمیزد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: