سینمای ایران » نقد و بررسی1401/10/24


رستگاری از رنج

نگاهی به فیلم آتابای

فاروق خضری

آتابای یعنی بزرگ‌مرد یا شخصی بزرگ. شخصیت کاظم یا همان آتابای (هادی حجازی‌فر) از اول بزرگ نیست و خشم و نفرت و سنگدلی او را کوچک و رشدنیافته نشان می‌دهد. بزرگی به مرور در وجود او نمود پیدا می‌کند. سیر تغییر و تحول آتابای در ارتباط با حقایق، وی را بدل به آدمی برتر از گذشته می‌کند. این روند را در جریان توضیح و تفسیر فیلم بیشتر شرح خواهم داد.

اولین نمایی که به نمایش درمی‌آید حرکت است، حرکتی پر شتاب. حرکت یعنی تغییر تدریجی و بی‌ثباتی. همین حرکت می‌تواند نمایانگر تحول آتابای باشد. حرکت، سایه‌ای سیاه را نمایش می‌دهد. اولین تصور ما از رنگ سیاه، مرگ و عزاداری و غم است. غمی که در تمام وجود آتابای برای خواهرش رخنه کرده و مرگی که در سکانس‌های متعدد لایه‌های اسرارآمیز آن فاش می‌شود که تغییر را هم همان رقم می‌زند. سایه در روانشناسی به بخشی از وجود آدمی گفته می‌شود که قابل رویت نیست و هر کسی سعی در پنهان کردن آن دارد که هم منبع انرژی است و هم منبع خشم و افسردگی. به تعبیر کارل گوستاو یونگ «سایه آن کسی است که شما نمی‌خواهید باشید.» سایه در این فیلم هم کاظم است هم یحیی. کاظم می‌خواهد آتابای باشد و در پی تغییر است و یحیی سال‌ها چیزی را پنهان کرده است.

تلاقی حرکت پرشتاب و سیاهی و سایه، خبر از رنج می‌دهد. اما پدیداری روشنایی پس از تاریکی نمایانگر گذار از رنج و غم، به امید است که نمایش کوه هم از استواری و مقاومت در برابر رنج خبر می‌دهد. اولین شخصیتی که پس از این نما دیده می‌شود، آتابای است در حال قضای حاجت. آتابای را نمی‌شناسیم و فیلم هم در سکانس‌های نخست، قصد معرفی شخصیت وی را ندارد بلکه ما باید او را همچون یک پازل در طول فیلم کنار هم بچینیم تا از ابعاد شخصیتی و وجودی وی سردرآوریم.

آتابای از تهران آمده و برای خواهرزاده‌اش آیدین از روند سفر می‌گوید. رفتن او از روستا و بازگشتش به ما می‌فهماند که در جدال بین گذشته و اکنون است. بازگشت یعنی پشت‌کردن به گذشته، و پذیرش و مواجهه با هر آنچه از آن دوری کرده بود؛ به گونه‌ای بازگشت به خویشتن با تمام کاستی‌ها و مرارت‌ها. نقطۀ آغاز تحول او را می‌توان همین سفر تلقی کرد که تجربه‌هایی اندوخته و کاربستِ آن‌ها را در خاستگاه‌اش می‌جوید. هر چند تمامِ تجربه‌ها منجر به پختگی نشده‌اند. وقتی در جاده منتهی به روستای‌شان دو نفر دست بلند می‌کنند تا سوارشان کند، پس از چند ثانیه و با فاصله‌ای دور ترمز می‌کند تا آن‌ها راه را پیموده و به ماشین برسند و به خواهر زاده‌اش می‌گوید: «هر وقت خواستی به یکی محبت کنی، به گونه‌ای این کار را بکن که محبت را با وظیفه اشتباه نگیرد.» آتابای یک اصل رفتاری را به آیدین یاد می‌دهد که ناشی از بدبینی و غرور اوست؛ چرا که در هر زمانی و برای هر فردی این اصل مصداق نخواهد داشت.

رسیدن آتابای به روستا همزمان است با بساط پدرش با دوستان و هیچ سلام و احوالپرسی بین آتابای و پدرش مشاهده نمی‌کنیم و مخاطب احساس می‌کند که بین آن‌ها تنشی حل نشده وجود دارد. پدر و پسری متعلق به دو نسل متفاوت که ابزار ارتباط و چارچوب احترام در هر نسل از آن‌ها به گونه‌ای بوده است. دو نسلی که هر یک، دیگری را دیوانه می‌پندارد و خود را سالم و برحق. این تنش را به مرور در قالب خشونت بیش از حد آتابای نسبت به پدرش می‌بینیم. یکی از دلایل بازگو شده در فیلم، شوهر دادن خواهر از دست رفته‌اش توسط پدر به مردی سن‌بالا در قبال باغ است که آتابای آن را به فروختن خواهرش تعبیر می‌کند. فارغ از این قضایا، دلیل رفتار خشن آتابای می‌تواند سرخوردگی‌ها، تحقیرها و کمبودهای او در کودکی باشد که منجر به عدم رشد و شکوفایی شده‌اند. پدرش اذعان می‌کند که وی را در کودکی می‌زده است. کودکانی که تحقیر و اذیت می‌شوند در بزرگسالی خلأهایی خواهند داشت که ناخودآگاه آن‌ها را خشمگین و عصبانی بارمی‌آورد. فارغ از این، مرگ خواهر نیز به پرخاش وی افزوده است. خواهرش خودسوزی کرده. خودکشی نشان از به بن‌بست رسیدن دارد. شاید آتش برای آن‌ها اعلام قدرتی باشد تا اعلام کنند که اعتراض ما به رفتار دیگران به گونه‌ای است که کسی نتواند به ما نزدیک شود و این آتش، دیگران را هم بسوزاند و رد آن بر دل تک‌تک آدم‌ها بماند. باشد تا روشنایی آتش، پنهانی‌ها را آشکار کند و هر کس در پی چرایی بگردد. در روی کوه هم آتابای و یحیی لاستیکی را آتش می‌زنند که خبر از هویدایی اسرار خودسوزی فرخ‌لقا می‌دهد. سرازیری، حکم فروکش کردن تنش‌های درونی و نزول ابهام را دارد. فرخ‌لقا، رستگاری از تن را به عذابِ دیدنِ ازدواج‌کردن یحیی ترجیح داده است.

در تنبیه آیدین هم توسط آتابای، خشونت شدیدی را مشاهده می‌کنیم، اما دلیل قانع کننده‌ای نمی‌یابیم. فقط می‌توان گفت آتابای به استیصال رسیده و شکافی بین عقل و رفتار و احساس او به وجود آمده است که نمی‌گذارد درست تصمیم بگیرد.  تاکید روی اینکه «بهت گفته بودم آبروی من را نبر»، در قبال کاری که منجر به آبروریزی نمی‌شود، مشخص می‌کند که او فهمی از آبرو ندارد و فقط به عادت و تحت تاثیر زندگی در جامعه‌ای سنتی و بسته، در ذهن او ماندگار شده است.

یحیی (جواد عزتی)، دوستِ آتابای، وقتی زنش می‌میرد و آتابای به مراسم ختم می‌رود، با هم به مقبرۀ شمس تبریزی می‌روند. آنجا یحیی برای آتابای حکم همان شمس را برای مولانا دارد؛ چون رازی که یحیی برملا می‌کند تمام سوال‌های آتابای را پاسخ می‌دهد و رنج‌هایش را تا حدودی می‌کاهد. روند تدریجی تحول شخصیتی آتابای متناقض با دیالوگ مشهور فیلم است که می‌گوید: «معجزه‌ای در کار نیست. آدم‌ها تغییر نمی‌کنند، نه خودشان، نه ترس‌هایشان و نه تنهایی‌شان». تنهایی آتابای هر چند تغییر چندانی نکرد اما خودش و ترسش متحول شدند. روند تغییر از تاریکی‌های درون به روشنایی‌های بیرون. پی می‌بریم واقعیت تا چه اندازه انسان را آرام می‌کند و ابهام، وی را سردرگم و ناهنجار.

در نهایت، آتابای بعد از تغییر، درگیر عشق می‌شود. عشقی ناپخته و آنی، بدون فهمی از ظرفیت‌ها و واکنش‌ها. عاشق زنی می‌شود که سرطان دارد و بیماری‌اش را نقص می‌داند. همین نقص به رابطه هم سرایت داده می‌شود و رابطه ناقص می‌شود. چرا یک نقص به این اندازه باید در ناتوانی انسان تاثیر داشته باشد؟ همانطور که در فیلم «سخنرانی پادشاه» هم شاهزاده به خاطر نقص گفتاری تکرار می‌کرد که «من پادشاه نیستم». سیما (سحر دولتشاهی) افسوس می‌خورد از اینکه نقص و بیماری او به آتابای جسارت داده است. وقتی آتابای به سیما می‌گوید «تنها ایراد ماه این است که نورش را از دیگری می‌گیرد» و سیما پاسخ می‌دهد «هر چیز خوب ایرادهایی دارد حتی اگر ما آن را نبینیم و ندانیم»، می‌دانیم سیما به راز خود اشاره دارد غافل از اینکه آتابای از این راز خبر دارد و می‌داند. در سکانسی که آتابای و یحیی از فاش شدن راز یحیی و برقراری عدالت در رفاقت صحبت می‌کنند، آتابای اشاره می‌کند به اینکه این «راز شبیه یک نقص عضو است که به او جسارت می‌دهد که این بار او برنده داستان شود». اما در آخر، یک نقص عضو، او را بازندۀ داستان می‌کند و به تنهایی‌اش بازمی‌گردد. چه مهمانان بی‌خبر و ساکتی هستند تنهایی و عشق و مرگ. از دست دادن، روال زندگی آتابای بود که معشوق، خواهرش و یحیی را از دست داد و در آینده آیدین را هم شاید از دست خواهد داد.

 

کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:

https://telegram.me/filmmagazine

آدرس اینستاگرام:

https://www.instagram.com/filmmagazine.official

آدرس کانال آپارات:

آپارات | FilmMagazine.official (aparat.com)

آرشیو

کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۵۳)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: