
بهطور كلی دو نظام بازیگری وجود دارد: درون به بیرون/ بیرون به درون. بازیگر یا نقش را به درون میبرد. خصوصیات و مختصات آن را در درون وجود خودش اندازهگیری میكند و سپس آن را بیرونی كرده و به نمایش میگذارد یا با نقشی روبرو است كه هیچ تناسبی با شخصیت و خصوصیات درونی او ندارد و باید از بیرون وجود خودش شروع كند. نقش را بشناسد. تحلیل كند. زیر و بم رفتار شخصیتی را بیابد كه قرار است نقشش را بازی كند و سپس نقش را به درون برده و از آنِ خودش كند. برای مثال مارلون براندو به عنوان بازیگری كه شهره به بازی از درون به بیرون است در پدرخوانده (1972) در جلد دون كورلئونه فرو میرود و خود اوست كه درخواست میكند فكهایش را پر كنند تا بتواند به نقشی نزدیكتر شود كه با شخصیت خودش فاصله دارد. نقش نامزد در دربارهی الی... (1387) مصداق نقشی است كه باید از درون به بیرون بازی شده باشد. این شخصیت نام ندارد. از میانه رخدادهای فیلم وارد میشود. حس میكند فریب خورده است. عاشق دختری بوده و چند سال زندگیاش را پای او گذاشته است. حالا آن دختر مرده است و این جوان نمیداند كه او در شمال و همراه این خانوادهها چه میكرده و منتظر پاسخ پرسشی است كه برایش حكم مرگ و زندگی دارد. الی (ترانه علیدوستی) در همان صحنهای كه همراه احمد (شهاب حسینی) سوار ماشین هستند و تلفناش زنگ میخورد و او رد تماس میدهد، به طرز كنایی به ما -مخاطبان فیلم- میفهماند كه او و نامزدش آیندهای ندارند. شخصیت نامزد الی را از دو منظر میتوان مورد بررسی قرار داد كه یك بخش آن به شخصیت و بخش دیگر به نقش نامزد مربوط میشود. بر اساس آنچه كه فرهادی به عنوان شخصیت نامزد نوشته است، او آدمی است از همهجا بیخبر كه عاشق دختری شده كه او را دوست ندارد و حالا به خواست سپیده (گلشیفته فراهانی) آمده شمال تا بلكه با احمد به توافق برسند و هم الی «راحت بشود» و هم تكلیف رابطهی یك طرفهی نامزدش با الی روشن بشود. نامزد الی میبیند كه به راحتی از سوی این دختر كنار گذاشته شده و دیگران برای خودشان بریده و دوختهاند و او را از «بازی» كنار گذاشتهاند. خشمی وجود او را فراگرفته و تنها دنبال یك جواب میگردد و هنگامی كه به آن میرسد در كمال بیعاطفگی راهش را میگیرد و میرود و حتی حاضر نیست به مادر الی خبر بدهد كه دخترش مرده است. منظر دیگر، بررسی نقشی است كه ابر بازی كرده و به این شخصیت جان داده است. شخصیت نامزد با بازی ابر جوانی است عصبی و پرخاشجو كه انگار میداند باید از فرصت به دست آمده استفاده كند: نامزدش را بدون این كه او بداند با خودشان آوردهاند شمال. ابر در واقع از این فیلم فرهادی به بعد است كه «چهرهی بهت زده» را به عنوان میزانسن اصلی به بازیهایش ضمیمه میكند. او در نقش نامزد، بهتاش زده، دقیقاً نمیداند چه باید بكند. بر اساس بازی ابر حدس قریب به یقین ما این است كه عشق نامزد الی به او پژواكی خودخواهانه داشته است و یك طرفه بوده است. برای این كه بدانیم این بهت زده بودن چگونه در بازی ابر راه یافت و بعدها به خصیصهی عمومی بازیهای او تبدیل شد به نقش محمد در دایره زنگی (1386) باید توجه كنیم. جوانی كه نصاب ماهواره است و شب قبل با شیرین (باران كوثری) آشنا شده و حالا آمده چند ماهواره نصب كند و برود دنبال كارش. رابطهی شیرین و محمد رابطهای یكطرفه است و شخصیت محمد با بازی ابر جوانی ساده دل و عاشق است كه باورش شده این دختر برای همیشه با او میماند. صابر ابر در نقشهایی كه از بیرون به درون بازیگر راه میبرند نیز بازی كرده است. از جمله نقش نیما در هیچ (1388) كه هم گریم و هم فضای نقش بهگونهای است كه یك تجربهی جدید برایش رقم زدهاند. نقش احسان در اینجا بدون من (1389) در واقع ادامهی همان نقشها و میمیكهایی است كه اشاره شد بعد از فیلم فرهادی جزو میزانسن بازیهای ابر ماندگار شدند. حتی نقش جوانی كه در پذیرایی ساده (1390) دار و ندار كاوه (مانی حقیقی) و لیلا (ترانه علیدوستی) را میبرد، با این كه نقشی بیرونی است اما حضور ابر در آن بهگونهای است كه وهم و خشونت درونی چنین شخصیتی را باور میكنیم.
صابر ابر در قندن جهیزیه (1393) و در نقش عطاء به خوبی نشان میدهد كه توانایی عبور از كلیشههای بازیهای گذشته را دارد. نقش بسیار پرتحرك و البته پرتنش عطاء و رابطهی او با همسرش معصومه (نگار جواهریان) و ارتباط او با برادرش ایرج (مصطفی ساسانی) و گروه فیلمبرداری و تنشهایی كه با سیامك پاژنگ (اكبر عبدی) دارد، همه و همه در بازی ابر نمودی باورپذیر دارند. حضور صاحبخانه (كریم اكبری مباركه) و درد دل كردن عطاء با او در حالی كه نمیداند او همان صاحبخانه است، وجه دیگری از بازیگری ابر را در این فیلم به نمایش میگذارد و تضاد قابل قبولی با شخصیت عطاء در دیگر بخشهای فیلم دارد. ابر نقش عطاء را كه نیاز به بازی بیرون به درون داشته به گونهای بازی میكند كه باورپذیری را در تكتك لحظات در میمیكها و بازی با بدن او میتوانیم مشاهده كنیم. ابر در اینجا از صدایش نیز بهره زیادی برده است. (نیازی به گفتن نیست كه صدای او در شكلگیری نقشهایی كه بازی كرده، تأثیر بسیار زیادی دارد). لحن حرف زدن عطاء، مكثهایش در برابر مخالفتهایی كه با او میشود. كلكل كردنهای عطاء با سیامك و فریب دادن نرم و قابل انعطاف معصومه برای این كه عطاأ بالاخره به پولش برسد از لحظاتی است كه لحن و صدای ابر به شكلگیری آنها یاری رسانده است. نقش كیوان دوست رها (ماهور الوند) در هتریك (1397) وجه دیگری از بازی ابر را به نمایش میگذارد كه تركیبی است از بازیهای قبلی او (همان بهتزدگیها) و یك نوع بازی آرام درونی كه در لحظات رویارویی با فرزاد (امیر جدیدی) به مرز انفجار نزدیك میشود اما همچنان نوعی آرامش درونی در شخصیت كیوان قابل ردیابی هست. نقش دانش در مسخرهباز (1398) درواقع به نوعی یك بازی در بازی دشوار است. صابر ابر در نقش جوانی ظاهر شده كه عاشق بازیگری است و در رویایش خود را هم ردیف بازیگران بزرگ میبیند. این نقش را كسی بازی میكند كه خودش سالهاست بازیگر سینما و تئاتر است و حالا باید نقش كسی را بازی كند كه سودای بازیگری دارد اما در عالم واقع آن را به شكل حرفهایی تجربه نكرده است. این بازی (بازیگری حرفهای) در بازی (در نقش بازیگری آماتور) احتمالاً آزمون دشواری برای صابر ابر بوده است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: