کارگردان و تهیهکننده: رضا حایری. پژوهشگر: علی پارسا. فیلمبرداران: محمدرضا تیموری، داوود اشرفی. صدا: مهرشاد ملکوتی. تصحیح رنگ: محسن خیرآبادی. موسیقی: داریوش دولتشاهی. منابع آرشیوی: موزهی دریانوردی هامبورگ، موزهی دریانوردی انگلستان، کتابخانهی ملی پاریس، فیلم «راه دور دریا» ساختهی سیدحسن بنیهاشمی. مدت 61 دقیقه، سال 1396 تهیهشده در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی.
پسران سندباد داستان یک زن هنرمند عکاس بهنام ماریون کاپلان اهل انگلستان است که حدود سال 1351 به بندر لنگه آمده و با آخرین نسل از کشتیهای بادبانی اقیانوسپیمای آنزمان که «بوم» نامیده میشدند راهی بندر مومباسا در کنیا میشود و عکسهایش در ماهنامهی نشنال جئوگرافیک چاپ میشود. ملوانان و سرنشینان ایرانی همین کشتی که میهندوست نام داشته، با او ارتباط خوبی برقرار میکنند؛ اما برابر باورهای بومی و خرافی، همراه شدن یک زن در کشتی ممکن است باعث بروز بلا و فاجعه برای کشتی و سرنشیناناش شود. پس از مدتی کاپلان به کشورش برمیگردد اما کشتی میهندوست چند ماه بعد، در بندر کالیکوت در نزدیکی ساحل غربی هندوستان گرفتار توفان شده، به زیر آب رفته و اغلب سرنشیناناش غرق میشوند. در ذهن عدهای از باقی دریانوردان ایرانی که با کاپلان در ارتباط بودهاند و دیگر اهالی منطقه، این تصور یا دستکم شک وجود داشته که چون کاپلان زن بوده و غیرمسلمان، شاید نکبت این امر دامن سرنشینان میهندوست را گرفته بوده است! پسران ... بیش از 43 سال پس از واقعهی میهندوست سراغ تکتک بازماندهگان آن قضیه و بهطور متمرکز سراغ ماریون کاپلان رفته که نزدیک به 75 سال دارد و در ویلایی در فرانسه ساکن است.
فیلم با نماهایی از دریانوردان جنوبی آغاز میشود که از زنی انگلیسی که مدام «فیلم میگرفت» و اسماش را هم خوب نمیتوانستند تلفظ کنند، حرف میزدند و اینکه مطمئن بودند بهدلیل تنها نبودناش و همراه بودن کسی یا حیوانی با او، چیزی کشتیشان و سرنشینان آن را تهدید نمیکرده است. هر چند دقیقه یکبار هم (بهصورت ترجیعبند) نماهایی آرشیوی همراه با میاننویسهایی برگزیده از آیات برخی کتابهای آسمانی یا برخی رمانهای مرتبط با دریانوردی میآید که یادآور داستانها و حوادثی است که در گذشتهها برای دریانوردان رخ داده است. فیلم اساساً بر مبنای صحبتهای ملوانان و سپس شخص ماریون کاپلان جلو میرود و زمانیکه نیاز به اطلاعات تکمیلی داریم، گویندهی فیلم آنها را بیان میکند، ازجمله کمی که جلوتر میآییم گوینده داستان تلخ غرق کشتی میهندوست و کشته شدن سرنشینان آن را میگوید. بعدتر خانم کاپلان هم از این کشتی سخن میگوید و معلوم میشود از دید بقیهی جهانیان، کشتی بادبانی میهندوست، هم زیبا بوده و هم حامل خاطرات بیش از هزار سال دریانوردی کشور ما. اما فیلم، راوی دریانوردی کهن ایران نیست، بلکه همانا فراخوانی/بازخوانی داستان یونس پیامبر است که طعمهی نهنگ شد و باقی ماجرا و در ادامه واکاوی درونی باورهای خرافی و سنتی دریانوردان جنوب ایران از دل نقل خاطراتشان که در پارهای موارد بسیار تکاندهنده هم هست. ازجمله اتفاقی که برای حسن (کمکمهندس کشتی) میافتد و او را برای چند سالی از شغلاش محروم میکند و قیافه و بدناش را برای همیشه از ریخت میاندازد. شاید مرکزیترین بخش داستان و نقطهی گرهی این فیلم (در ارتباط با رابطهی انسانی میان ماریون کاپلان با پرسنل آن کشتی) همین اتفاق برای حسن ـبهعنوان یک زخم ِ هنوز بازـ باشد، چیزی که یادآور حادثهی بزرگتر یعنی غرق کشتی و کشتهشدن تعداد زیادی از آن پرسنل در اقیانوس هند باشد.
این نقطهی گرهی اما دو وجه دارد: یک وجه یا بُعد باورهای خرافی اهالی مبنی وجود یک زن غریبه بهعنوان امری «مادی/غیرعبادی» در میان سرنشینان کشتی است بهعنوان امری ناساز با طبیعت ِ«مردانه/عبادی» کار ملوانان و حضور این زن (از دید اهالی) فینفسه میتواند عامل خطر و درنهایت فاجعه باشد! این وجه قضیه در صحبتهای تمام شخصیتهای فیلم میآید، ازجمله خود ماریون کاپلان هم لابهلای صحبتهاش از امکان مقصر بودن خودش ـچون زن بوده و شاید همین باعث بروز آن حادثه برای حسن و سپس برای خود کشتی میهندوست شده!ـ حرف میزند. اما فیلم بهجای پرداختن به وجود این باور میان اهالی جنوب ایران که حتی تا امروز دوام آورده، به اسطورهی یونس (از طریق طرح داستان بلعیده شدن یونس پیامبر توسط نهنگ) پرداخته است که هرچند جذابیت داستانی خاص خود را دارد، اما ارتباطاش با داستان کشتی میهندوست حداقلی است. کاش فیلم بهجای متمرکز شدن روی اسطورهی یونس (در آن ترجیعبندها)، به همین باورهای خرافی میپرداخت. مشکل اساسی فیلم شاید در عمدهکردن همین بُعد باشد: مطابق روایت تورات از داستان بلعیده شدن یونس توسط نهنگ، یونس بر اساس حرص یا زیادهخواهی گناهی را مرتکب میشود و اتفاقی که برایش میافتد مکافات همان گناه است؛ اما ماریون کاپلان و سرنشینان کشتی میهندوست، هیچیک مرتکب گناهی نشدهاند که لازم باشد تاوانی چنین سنگین پس بدهند. البته زنبودن بر اساس باورهای خرافی (حتا اسطورهای) میتواند یک گناه فطری باشد! و میدانیم که اعراب جاهلی و عدهای از اقوام یا پیروان مذاهب ابتدایی دیگر، زن بودن را نوعی گناه بهشمار میآوردهاند و در خاککردن اطفال دختر در پیش از بعثت پیامبر اسلام هم ریشه در اینگونه باورها داشته است و اگر قصد کارگردان پرداختن به وجوه اسطورهشناسی یا خرافهشناسی ماجرا بود، میباید روی این وجه اخیر متمرکز میشد.
اما فیلمساز برای عمیق شدن در ماجرا بهسراغ ماریون کاپلان رفته، او را از فرانسه به ایران و بندر لنگه کشانده و از طریق روبهرو کردن او با کسانی که هزاران کیلومتر در اقیانوس هند را همراهشان پیموده، خواسته انعکاس آن باورها را هم در ماریون و هم همسفرانش ببیند. اما اتفاقی که بر اثر این مواجهه پس از آنهمه سال دوری میافتد، چیزی نیست جز خاطراتی که مدام کمرنگ و کمرنگتر شده است؛ گویی آنچه این دریانوردان از ماریون کاپلان در ذهنشان داشتهاند، با آنچه که در واقعیت میبینند، تفاوت دارد. حتا در مهمترین بخش داستان که حسن (همان کمکمهندس حادثهدیده در نزدیکی مومباسا) از شوق فراوان خود برای دیدار دوبارهی کاپلان میگوید و اینکه دوست دارد در آغوشاش بکشد و ببوسدش، میبینیم در روز موعود حسن بهجای آمدن و ملاقات با کاپلان، پسر خودش را به دیدارش میفرستد! البته از دید نگارنده، این دوریگزینی به این ترتیبی که در فیلم آمده، بهدرستی برگزار نمیشود و بهعنوان یک ابهام غیرضرور در بدنهی فیلم باقی میماند؛ اما ـشایدـ نشانهای باشد از آگاهی بر اینکه تصویر قبلی ماریون کاپلان در ذهن این دریانوردان، بر تصویر واقعی و اینک موجود از او، برتری دارد! یا شاید هم دیدار نکردن حسن با کاپلان، تجسم آن بیت شعر معروف باشد: «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی!»
فیلم پسران ... از نظر کشف و طرح یکی از داستانهای مستند و واقعی دریانوردان جنوب ایران فیلم خوبی بهنظر میرسد و از همینرو در چند جشنوارهی داخلی و بینالمللی ازجمله جشنوارهی جهانی فیلم فجر، اینتیمالنته (ایتالیا) و کازان (روسیه) حضور داشته، اما مخاطب را با سؤالهای بیپاسخ زیادی رها میکند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: