در جستوجوی فریده یک مستند هویتمند است. هم از حیث ساختار و فرم روایی و هم از بابت سوژه و قصهای که روایت میکند. از حیث روایی، سویه جستوجوگرانه و مکاشفهای فیلم که زبان پرتعلیقی دارد، مخاطب را با خود همراه میکند و تا پایان، این ریتم و هیجان حفظ میشود. از حیث مضمونی نیز مفهوم هویت و ابعاد گوناگون آن در لایههای درونیتر این مفهوم و موقعیت، رمزگشایی میشود و مخاطب اهمیت و ضرورت آن را نه با زبان عقلی که با زبان عاطفه و احساس درک میکند.
در واقع فارغ از نتیجه قصه و اینکه آیا فریده خانوادهاش را پیدا میکند یا نه، مسأله هویت و تأثیرات روانی-اجتماعی آن بر انسان بهخوبی تبیین میشود و ضرورت آن در انسجام درونی فرد برجسته میشود. ضمن اینکه قصه در ذات خود واجد قدرت دراماتیک بالایی است که حتی قابلیت تبدیل به یک فیلم داستانی پرکشش را داشته است.
قصه از این قرارست که در تیرماه سال 1355، نوزاد دختری توسط یکی از نگهبانان حرم امام رضاع، در یکی از صحنهای حرم پیدا میشود. چند ساعتی میگذرد و بعد از اینکه کسی به سراغ بچه نمیآید، نگهبانان او را به شیرخوارگاه مشهد منتقل میکنند. در شیرخوارگاه، نام این دختر را «فریده» میگذارند و بعد از چند ماه، او را به شیرخوارگاه بینالمللی تهران منتقل میکنند. چند روز بعد، زوجی هلندی به نام آقا و خانم کونینگ (Koning) که صاحب فرزند نمیشوند، به ایران میآیند تا کودکی را از ایران به فرزندی بگیرند. آنها به شیرخوارگاه تهران میروند و از میان بچهها، فریده را انتخاب میکنند و او را به هلند میبرند؛ و فریده، که تا آن روز تقریباً شانزدهماهه بوده، زندگی جدیدش را شروع میکند. چند ماه بعد، مادر فریده، در کمال ناباوری، باردار میشود و فرزند پسری به دنیا میآورد و فریده دارای یک برادر هلندی میشود. مادر فریده در پنجسالگی این حقیقت را که او فرزندشان نیست و آنها او را از ایران به فرزندی گرفتهاند، به او میگوید؛ حقیقتی که در آن روزهای کودکی، اهمیت زیادی برای فریده ندارد اما هر چهقدر زمان میگذرد و او بزرگتر میشود و به مدرسه میرود، کمکم پی به تفاوتهای ظاهریاش با بچههای دیگر میبرد و خود را میان آنها غریبه میبیند و بیشتر کنجکاو یافتن هویت واقعیاش میشود. او همیشه اخبار و اتفاقات راجع به ایران را پیگیری میکند و آرزوی پیدا کردن خانواده خونیاش و سفر به ایران را در دل دارد.
فریده نه از حیث ظاهری متوجه تفاوتهای فیزیولوژی و نژادیاش با بچههای دیگر خانواده میشود که این تفاوت لایههای عمیقتری هم داشته است و با هویت تاریخی و ملی او گره میخورد و نیاز به یک هویت را در سطحی کلانتر و کلیتر به نمایش میگذارد. فریده در یک تحلیل مقایسهای از زندگی بهتری در میان خانواده هلندیاش برخوردارست و چهبسا قیاس سبک و سطح زندگی او در هلند و ایران بسیاری از مخاطبان را به این نتیجه برساند که بهترست او هویت و اصالت خود را فراموش کند و زندگی مرفه و مترقیاش در هلند را ترجیح دهد. اما فریده چهلساله است و مدتیست جستوجوی خود را برای یافتن والدین خونیاش به طور جدی شروع کرده است. او در وبلاگش مداوم درباره روند جستوجویش مینویسد و دو بار مقالهای درباره او در ایران در روزنامه محلی مشهد چاپ شده است که موجب پیدا شدن مردی به نام علیاکبر شده که مدعی است فریده دختر اوست.
فریده میخواهد برای اولین بار به ایران سفر کند و با این مرد آزمایش دیاِناِی انجام دهد. مستند دو بخشی است؛ در بخش ابتدایی، مخاطب با زندگی کنونی و البته قبلی فریده در هلند آشنا میشود و در بخش دوم که سهم بیشتری از مستند را در بر میگیرد، به سفر فریده به ایران میپردازد و تجربه رویارویی او با سه خانوادهای که مدعیاند دخترشان را در کودکی گم کردهاند. صحنههای مواجه فریده با سه خانواده ایرانی علاوه بر اینکه در نسبت با خط اصلی داستان و رمزگشایی آن صورت میگیرد از منظر جامعهشناسی و فرهنگشناختی نیز بسیار ارزشمند است و بهخوبی تفاوتهای فرهنگی بین ما و غربیها را به نمایش میگذارد و به شکل ضمنی، این تفاوتها و تضادها را به تصویر کشیده است. زندگی شلوغ و پرهیاهو و جمعگرایانه در ایران با زندگی فردگرایانه و خلوت و مستقل فریده در هلند را وقتی در کنار هم قرار میدهیم بیشتر به نقطه کانونی این اتفاق رجوع میکنیم که فریده چهگونه در فرایندی تقدیرگرایانه یک انتقال تاریخی عجیب را تجربه میکند؛ که قطعاً هر مخاطب ایرانی را به تفکر در این باره وامیدارد. اگر فریده در جستوجوی هویت ملی خود در تکاپوست، مخاطب نیز این جستوجوگری را در خوانش ذهنی خود، بین تفاوتهای فرهنگی ما و آنها تجربه میکند. در واقع مفهوم هویت، هم در سطح تاریخی و انضمامی آن که در اینجا گذشته فریده است تجلی پیدا میکند و هم در بازخوانی مفهوم هویت در سطح انتزاعی و انسانشناختی آن. به عبارتی دیگر، مفهوم هویت را هم میتوان در بافت درونمتنی اثر جستوجو کرد که هویت ایرانی فریده است و هم در بافت فرامتنی که مفهوم هویت و ضرورت آن را در یک سطح انسانشناسانه صورتبندی میکند. با این حال آنچه در هر دو خوانش از این مستند قابل تأمل است نسبت هویت ملی و حریت فردی انسانهاست. فریده اگرچه در نهایت خانواده واقعیاش را پیدا نمیکند اما به گفته خودش به آرامشی میرسد که در گذشته نداشته است و این انطباق روانی فردیت و ملیت است. ضمن اینکه این حریت از حیث اجتماعی و در کنشمندیهای فرد با دیگران نیز خود را نشان میدهد و نقش هویت در تجربه حریت و آزادی را تبیین میکند.
در جستوجوی فریده را باید دو بار دید؛ و یک بار مفهوم جستوجوگری را در ارتباط با هویتطلبی قومی و بومی و نژادی و در یک کلام در ساحت هویت تاریخی پی گرفت و بار دیگر، این مفهوم را در خوانش هستیشناختی و انسانشناسانه آن؛ اینکه چهقدر احساس هویت و هویتمندی میتواند به انسان هم آرامش و انسجام درونی ببخشد و هم صورتهای اجتماعی زیستن او را معنا کند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: