دورانی را سپری میکنیم که تنوع رسانههای ارتباط جمعی، انحصار دهههای قبل چند شبکه محدود تلویزیونی و رادیویی را شکسته است، دورانی که هر روز و هر ساعت رسانهای تازه با جذابیتها و امکاناتی تازه سر برآورده و قدرت انتخاب بیشتر و گسترهی تصمیمگیری فراختری در اختیار مخاطب میگذارد. در چنین وضعیتی که رقابت برای جذب هر چه بیشتر بیننده (و طبعاً دستیابی به سود هرچه بیشتر) عرصه تولید مجموعههای نمایشی به عنوان یکی از محبوبترین برنامههای تلویزیونی را به شدت تحت تاثیر خود قرار داده و حتی شکلگیری دورهای موسوم به «عصر طلایی سریال سازی» را سبب شده است. بدیهی است که یکی از نخستین دستاوردها، تغییر ذائقه بینندگان بر اثر یکدهه و اندی مواجهه با سریالهایی باشد که در ایدهپردازی، پیشبرد درام، بازیگری و در مجموع تمام آن چه کیفیت و جذابیت نامیده میشود، گوی سبقت را از یکدیگر ربودهاند.
ظرف بازه زمانی هفتهشتسالهی اخیر به رغم محدودیتهای موجود، بسیاری از این آثار ارزشمند از بازی تاج و تخت گرفته تا خانه پوشالی و زدن به سیم آخر/ برکینگ بد و... در معرض تماشای انبوه مخاطبین داخلی مجموعههای نمایشی قرار گرفته و تحسین آنها را برانگیختهاند. به اینها میتوان اضافه کرد سریالهای با ارزش شبکه نمایش خانگی و در رأس همهی آنها شهرزاد که در ارتقای سطح کیفی مجموعهسازی و به تبع آن بالا بردن سطح توقع مخاطبین تاثیر غیرقابل انکاری داشتهاند. با در نظر گرفتن چنین پیش فرضی که بعید به نظر میرسد کسی با پذیرش آن مشکلی داشته باشد، یکی از نخستین پرسشهایی که ذهن هر علاقمند جدی به مجموعههای نمایشی را به خود مشغول میکند این است که چگونه هنوز سریالی همچون ستایش مورد اقبال عمومی قرار میگیرد؟ چگونه مخاطبی که عظمت درامپردازی پیچیده اثری نظیر بازی تاج و تخت مسحورش کرده و شخصیتپردازی دقیق و اثرگذار شهرزاد (به ویژه در فصل نخست) و بسیاری از دیگر مجموعههای دیدنی سالهای اخیر را هنوز در حافظه دارد هر شب به تماشای سریالی مانند ستایش مینشیند که پرداخت و شیوهی شخصیتپردازی دهه شصت و حتی دهههای قبلتر از آن را تداعی میکند؟!
برای پاسخ به این سوالات بد نیست ابتدا بار دیگر به صورت مساله نگاهی دقیقتر و جزیینگرانهتر بیاندازیم، آیا کسانی که سریالهای مطرح بینالمللی به ویژه نمونههای درخشان آمریکایی را دنبال میکنند همانهایی هستند که چهلویکشب به تماشای ستایش 3 نشستند؟ هم آری و هم خیر.
خیر از این نظر که با یک نگاه و بررسی شخصی و تجربی و نه لزوماً مبتنی بر دادههای آماری و علمی، میتوان افراد بسیاری را در سطح جامعه جستوجو کرد که تنها بیننده آثار نمایشی در مفهوم عام آن به شمار میآیند، کسانی که تماشای فیلم و سریال (و در ابعادی فراتر آثار مرتبط با حوزه فرهنگ و هنر) دغدغه جدی و اولویت مهمشان نیست و بر طبق یک عادت جاافتاده بخشی از سبد فراغت روزانه یا هفتگی خود را به تماشای سریال اختصاص میدهند، بخشی که معمولاً نظم و قاعده خاصی هم بر آن مترتب نیست و میتواند به سادگی با تفریحات و سرگرمیهای دیگر جابهجا شود، ناگفته پیداست که چنین مخاطبینی در رسته افرادی جای نمیگیرند که برای دانلود و یا خریدن سریالهای چند فصلی که غالباً دوبله هم نیستند وقت بگذارند. دنبال کردن مجموعههای چند فصلی و صرف زمان و انرژی برای شناخت روابط پیچیدهی شخصیتها آنهم در شرایطی که باید زیرنویسها را هم با دقت دنبال کرد کار چنین مخاطبی نیست و عملاً این دسته از بینندگان با رویکرد مدرن و پیشرفته سریالسازی آشنایی خاصی ندارند که بتوانند تفاوت آن را با مجموعههای نازلی در ردیف ستایش دریابند.
و اما آری از این جهت که با نگاهی عمیقتر به جامعهشناسی مخاطبین مجموعههای نمایشی، میتوان افزون بر آن گروه مخاطب غیرتخصصی که اشاره شد، گروههای متعدد و متنوع دیگری از بینندگان این آثار را هم رصد کرد؛ دستههایی که معمولاً به قشرهای تحصیلکردهتر و با مطالعهتر جامعه تعلق دارند و هر چند بینندهی جدیتر مدیوم نمایش به حساب میآیند و رفتن به سینما یا تماشای سریال را به شکلی منظمتر و برنامهریزی شدهتر پیگیری میکنند اما باز هم مدیوم نمایش آنقدر برایشان دغدغه جدی و درگیر کنندهای نیست که با گذر از جذابیتهای ظاهری و رسیدن به لایههای عمیقتر نتایج قابل تاملی همچون تغییر ذائقه، تفاوت اساسی در نگرش به موضوع و نهایتاً ارتقای گزینههای منتخب توسط آنها را به دنبال داشته باشد.
هر دو گروه بالا که درصد قابل توجهی از جامعه مخاطب را در برابر درصد بسیار کمتر مخاطبین خاص و دارای نگاه و دلبستگیهای عمیقتر فرهنگی و هنری تشکیل میدهند به رغم تفاوتهای رویکردی که با هم دارند اما همچنان زیر چتر کلی «افتادن در تلههای نمایشی ساده انگارانه» و در کنار یکدیگر ردهبندی میشوند. مخاطبینی که هنوز هم میتوان با ترفندهایی نظیر دنبالهسازی، قهرمانپردازی و طولانی کردن روایت، گیرشان انداخت تا متجاوز از یک ماه وقت خود را صرف مجموعههایی نظیر ستایش کنند که بهجز یک پوسته ظاهری، تقریباً هیچ چیز دیگری در چنته ندارد.
برای فهم بهتر موضوع بهتر است به ساختار و فرم روایی این سریال نگاهی دقیقتر بیاندازیم تا معلوم شود دنبالهسازان سریدوز چگونه قلاب خود را به گیرندههای احساسی مخاطبینشان گیر میدهند. ستایش برای کشاندن میلیونها ببینده مقابل گیرندههای خانگی، از دو مولفه استفاده میکند: اول استفاده از فرمول روایت یک قصهی کشدار که به شکلی عامدانه به اتمام نمیرسد، داستانی که به جای حرکت در یک مسیر دراماتیک منسجم برای رسیدن به پایانی مشخص که لازمه هر روایت استانداردی است، تمام قدرت خود را برای کش دادن بیمنطق قصه و اضافه کردن شخصیتها و داستانکهای جدید به کار میگیرد و با استفاده بیش از حد از عناصر احساساتبرانگیز مخاطبیناش را درگیر ماجراهایی میکند که عملاً هیچ ارزش افزوده دراماتیکی ندارند (بسیاری از شاخوبرگهای فرعی سریال ستایش از جمله روایتهای فرعی چگونگی ازدواج مجدد شخصیت ستایش از این جملهاند) و اما مولفه دوم این جنس از مجموعهسازی در قهرمان پردازیهای کاریکاتورگونه آنها خلاصه میشود، شخصیت حشمت فردوس به وضوح به آثار قهرمان محور سینمای فیلم فارسی که بازیگرانی چون زندهیادان محمدعلی فردین و یا ناصر ملکمطیعی قهرمانان آنها بودند نَسَب میبرد، قهرمانانی پوشالی که لهجه غلیظ تهرونی (داش مشتیوار)، تکه کلامهایی مخاطب سادهپسند و شخصیت غیر واقعی اعطاییِ مجموعه (که با اصل باورپذیری فرسنگها فاصله دارد) تمام داشته آنهاست، .به نظر همین دو مولفه شاخص برای جذب عامه مخاطبی که نه بینش دراماتیک وسیعی دارد و نه تلویزیون رسمی کشورش، نمونه های قابل تاملی از قهرمانان عرصه نمایش به او ارائه میدهد کفایت میکند. مخاطبی که در اکثر اوقات سال شاهد پخش مجموعههایی فاقد جذابیت در تلویزیون است؛ بینندهای که بهجز در موارد معدودی نظیر سریال چند فصلی پایتخت دنبالهسازی و قهرمانپردازیهای موفقی را تجربه نکرده چندان هم دور از ذهن نیست که «بیبین» گفتنها و «دِکی» گفتنهای پایانناپذیر حشمت فردوس دلش را ببرد! اشتباه نشود، البته که به تصویر کشیدن قهرمان داشمشتی بهخودیِ خود محل ایراد و اشکالی نیست ولی چگونگی این تصویرسازی و در واقع توجه به اصل مهم و اساسی «چگونه» در برابر مولفه کمارزشتر «چه» است که حساب آثار ارزشمند و بیکیفیت را از هم جدا میکند. به بینندگانمان خوراک خوب بدهیم و در این کار استمرار داشته باشیم تا تشخیص تفاوت اصل از بدل، قهرمان از شبهقهرمان و مردانگی از لمپنیسم برایشان دشوار و حتی غیر ممکن نباشد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: