گفته میشود نحوه حرف زدن ما حالت و لحنی برونگرا دارد؛ به این معنا که حتی وقتی ساده و بدون حس بهخصوصی حرف میزنیم، گویی در حال داد زدن هستیم. این حالتی است که در برخی موارد بازیگران زن یا مرد سینمای ایران نیز دارند. در این میان گاهی شدت و اندازه برخی صداها از شکل عادی نیز فراتر میرود و گاهی حالتی تهاجمی پیدا میکند. در مواردی هم برخی به گونهای نجواگونه صحبت میکنند که وقتی در نقشهایی با لحنی تدافعی ظاهر میشوند، این تضاد در لحن یا گوشنواز است یا نیست.
لیلا حاتمی در شمار بازیگرانی است که بهطور عادی لحن حرفزدنش شکلی تهاجمی پیدا نمیکند اما وقتی در چنین نقشهایی فرو میرود، اتفاقی دیگرگون رخ میدهد. در کارنامه او نقشهایی مانند نرگس در ارتفاع پست (1381)، آب و آتش (1380)، حکم (1383)، بیپولی (1387) (که برای دومین بار بازی او را در نقشی جوهراً کمیک میبینیم و بار نخست حضور کوتاهش در میکس (1378) بود)، جدایی نادر از سیمین (1389) و من (1394) را سراغ داریم که پرتنش هستند و در نگاه نخست به نظر میرسد احتمالاً با انتخابهایی مناسب روبهرو نیستیم، چرا که بازی حاتمی در نقشهایی مانند لیلا (1375)، شیدا (1377)، چیزهایی هست که نمیدانی (1388)، سربهمهر (1391) و البته رگ خواب (1394) که نیاز به اجرایی آرام و حتی کمگفتار دارند، در نگاه نخست این گونه است که وی در چنین نقشهایی «طبیعیتر» ظاهر شده است.
نرگس در ارتفاع پست در واقع نخستین مواجهه ما با نقشی پرتنش در کارنامه لیلا حاتمی است؛ زنی اهل جنوب که اکنون با اکراه پذیرفته است کنار شوهرش باشد و با او کوچ کند و صدایش درنمیآید اما در لحظهای خشمش فوران میکند و برای دفاع از قاسم (حمید فرخنژاد) قد علم میکند و مادر و برادرانش را زیر سؤال میبرد. هر قدر هم که نقش نرگس کار شده باشد و متخصص لهجه هم با بازیگران غیربومی کار کرده، اما با هر معیار و متری، بازی حاتمی از نقشش فراتر میرود. حاتمی نقش نرگس را با صورتی نهچندان برافروخته اما با صدایی پر از خشم و تمنای فهم کار قاسم - هرچند غلط - بازی میکند. این حجم از دیالوگهای پشتسرهم که مسلسلوار بر سر مخاطبانش - مادر نرگس، مالک و دیگران - فرود میآید، برای مخاطبانی که با بازی حاتمی در نقش شخصیتهای آرامی مانند شیدا فاطمی در فیلم تبریزی و لیلا در فیلم مهرجویی خو گرفتهاند یک شگفتی تمامقد است.
بازی حاتمی در نقش فروزنده در فیلم حکم همچنان نقشی است که مخاطبان انتظار حضور او را ندارند. فروزنده زنی است طغیانکرده که مردی در حقش نامردی کرده است و با روایت گذشته اندوهبارش از کودکی که هرگز زاده نمیشود و زنانگیاش که اجازه نمیدهد هر مردی را مرد زندگی بداند (اگه من بخوام... من میگیرمت)، در همان سکانس نخست عصیان میکند و انتقام همه زندگی را یکجا از یک نفر میگیرد. شاید - تا این لحظه - واپسین شگفتی مخاطبانی که بازی حاتمی را در طول سالهای مختلف کاریاش دنبال کردهاند، بازی او در نقش آذر میرزایی باشد؛ زنی که بازی حاتمی او را مجموعهای از تضادهای شخصیتی نشان میدهد که یک رودهی راست در شکمش ندارد و مردان و زنان از دستش درنمیروند. وی خیلی زود برنمیتابد که کسی بخواهد با او پسرخاله شود و خلاف ریز و درشتش باورپذیر نیست، مگر اینکه او را ببینیم که پایه هر خلافیست، اما یادش هست که آموزش ساز بادی هم بدهد.
نقش مریم شکوهی در فیلم آب و آتش چالش دیگری در برابر بازیگری است که دوست ندارد همواره در نقشهایی ظاهر شود که امتداد منطقیشان کلیشهشدن است. مریم نیز با بازی او به زنی تبدیل میشود که برای نخستین بار در عمرش شاید، عشق را باور کرده است، حتی اگر علی مشرقی (پرویز پرستویی) آنقدرها توانش را ندارد که مریم را از دست مجید شهلا (آتیلا پسیانی) نجات دهد. بنابراین شاید یک راه برای مریم میماند و آن گفتن حقیقتی به مجید است که به قیمت جانش تمام میشود.
نقش شیدا فاطمی و نقش صبا در فیلم سربهمهر شباهتها و تفاوتهایی دارند. با بازی حاتمی شیدا زنی است که اجازه نمیدهد ما چیزی از درونش بدانیم. او گمشده فرهاد (پارسا پیروزفر) هست و نیست. آرامش همیشگی و حرفنزدنهای شیدا که در بازی حاتمی به تمامی انعکاس یافته، بهطور کامل تجلی معنای زنی از دیار دیگر را تداعی میکند. صبا با بازی حاتمی، گویی بازماندهای است از خیل آنها که روی زمین زندگی میکنند و تردیدها و شکهایشان را در تنهایی با خودشان یدک میکشند و در دنیای مجاز به دنبال حقیقت هستند. تکگویی درونی حاتمی در این فیلم و فیلمهای مهرجویی و نعمتالله در واقع بهنوعی به شاکله بازی او بدل شدهاند؛ و زندگی حقیقی را تجربه میکنند. مینا نیز مانند لیلا و صبا دارد زندگیاش را برای خودش روایت میکند. از عشقی سخن میگوید که گاهی صبا و خانم دکتر در فیلم صاحبالزمانی را بهنوعی نجات میدهد و گاهی مینا را در خود فرو میبرد. بازی لیلا حاتمی در چنین نقشهایی به گونهای است که انگار مقاطع مختلفی از زندگی یک شخصیت سینمایی را تماشا کردهایم. چهقدر خانم دکتر با آن آرامشش ما را به یاد صبا میاندازد و انگار سالها گذشته و مینا اکنون از نیمهراه عشقی بیسرانجام بازگشته است.
شاید در میان آثاری که حاتمی بازی کرده، نقش سیمین (که حضورش در فیلم سراسری نیست و در مقاطعی از فیلم خارج میشود، نخستین فیلمی است که نور صحنه گرد و تاریک بهتنهایی بر او نمیتابد و نادر زیر این نور ایستاده) بهاصطلاح بیرونیترین نقشی است که تا به حال بازی کرده است. نقش سیمین در کارنامه او مابهازایی ندارد که بتوانیم در ذهنمان به آن رجوع بدهیم؛ گویی نقش عامدانه به گونهای نوشته شده است که تماشاگر پیشاپیش تکلیف خودش را با این شخصیت روشن کند. شاید برای همین است که سکانسهای سیمین در فیلم شمایل بیگانهای برای تماشاگر پیدا میکند. سیمین با بازی حاتمی زنی است بیرون از دایره خانواده که حتی رفتارش با ترمه کمتر شباهت به رفتار مادری دارد که قرارست برای بردن دخترش به آبوآتش بزند. یادمان هست که وقتی ترمه نمیپذیرد با سیمین برود، سیمین بهراحتی با این رفتار دخترش کنار میآید. در نگاهی کلی به نظر میرسد نقشهایی مانند سیمین کمتر توان آن را دارند که زیروبمهای بازیگری مانند لیلا حاتمی را ثبت و ضبط کنند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: