علی حاتمی در مجموعه تلویزیونی هزاردستان نشان داد که نهتنها در عرصه کلام یکهتاز است بلکه در روایت هم توانایی خلق شخصیت و پیشبرد داستان را بهخوبی دارد. بهواقع مسیر داستانی مجموعه تلویزیونی او چنان بود که میتوانست در عرصه اکران هم جذاب باشد. از این رو چند سال بعد از نمایش هزاردستان در تلویزیون جمعی از دوستان و یارانش داستانِ گذشته رضا خوشنویس را در قالب یک فیلم سینمایی به نام کمیته مجازات (1377) تدوین کردند؛ که داستان رضا تفنگچی را روایت میکند که در دوران پادشاهی احمدشاه با ابوالفتح صحاف آشنا میشود و به تحریک وی اسماعیلخان رییس سازمان غله را هدف قرار میدهد و پس از آن با حضور در مجلسی زنانه متینالسلطنه را میکشد و زمانی که نوبت به خان مظفر میرسد، وی با پرداخت وجهی به انجمن مجازات جان خودش را میخرد. از سوی دیگر شعبان استخوانی کفیل شعبه تأمینات را در یک سلمانی از بین میبرد. ابوالفتح به رضا تفنگچی خبر میدهد که به دلیل افشای اسرار انجمن او نیز به دست شعبان کشته خواهد شد. رضا سرانجام از دست شعبان و دارودستهاش جان بهدر میبرد و تهران را ترک میکند.
زمان حال، آنگاه که به زمان گذشته تبدیل میشود و بهتدریج مردمان از آن فاصله میگیرند، بر جذابیتش افزوده میشود و روی کاغذ آمدن زمان گذشته، تاریخ را میسازد و تاریخ مکتوب برای بسیاری جذابیتی معادل ادبیات و داستان دارد. این نیز گفتنی است که هرچه بیشتر از وقوع ماجراهای تاریخی میگذرد، شخصیتها و رخدادها بیشتر به ادبیات و داستانسرایی نزدیک میشوند و روایتهای تاریخی متنوعتر شده و بیشتر به «فیکشن» تنه میزنند زیرا واقعیت موجود در هر دورهای با گذشت زمان و نو شدن و آمدن هر دوره و دورانی بیشتر و بیشتر از واقعیت آن روزی فاصله میگیرد. شاید بر این اساس بوده است که علی حاتمی مانند هر هنرمند دیگری که دلبسته تاریخ است، روایت خودش را از تاریخ ارائه میکند. از میان روایتهای واقعی از ظهور و سقوط کمیته مجازات، حاتمی به ارتباط رضا تفنگچی و ابوالفتح توجه بیشتری نشان میدهد و روایت خود را بر اساس این رابطه استوار میکند. بر اساس روایت حاتمی، رضا آدمی است که به هیچ مرام و مکتبی سرسپردگی ندارد مگر به مرام کباب و آبگوشت و زکاووس که شبها را در خلسه پیالههای او به صبح میرساند. ابوالفتح بهتدریج رضا را از خواب غفلتش بیدار میکند. اما حاتمی بر شخصیت ابوالفتح نیز تمرکز میکند؛ صحافی که بیماری سل دارد و زن و بچه را از خودش دور کرده است. سکانس فراغ جیران و ابوالفتح، هم در مجموعه تلویزیونی هزاردستان و هم نسخه سینمایی آن مورد توجه واقع شده است (صدا و تیپسازی ناصر طهماسب و شمسی فضلالهی در اقبال به این سکانس فراموشنشدنی است. حاتمی همراه با کیمیایی از معدود کارگردانهای سینمای ایران هستند که به «قدر و ارج» یک دوبله بینظیر واقفاند).
حاتمی سعی میکند با استفاده از شخصیتهایی مثل کفیل شعبه تأمینات (با بازی مرحوم جهانگیر فروهر و صدای مرحوم مقبلی) به شرایط تاریخی مملکتی نقب بزند که مردمانش نه شغل درستوحسابی دارند و نه از آنچه بر آنها رفته بیخبرند؛ آنهایی که مورد استنطاق قرار میگیرند، متفقالقول یا در خواب بودهاند یا در حال چرت زدن و صدای گلوله خوابشان را پرانده است! از سوی دیگر کفیل تأمینات آن قدر باهوش است که از همان ابتدا سراغ کسی نرود و از وی پرسوجو نکند که در تیراندازی شهره است و همواره عزم شکار ناب دارد. رضا نیز این را متوجه و آشفته میشود. وقتی رضا موضوع را با ابوالفتح در میان میگذارد، پای یکی از مرموزترین شخصیتهای مجموعه و فیلم به میان میآید: شعبان استخوانی. او که نام و کردارش در ابتدا یادآور یکی از شخصیتهای واقعی تاریخ است، در هر دو جبهه حضور دارد. ظاهراً سروکارش با آشغالگوشتها و استخوانهای کلهپاچههای گوسفندی است و بهراحتی میتواند حیوان ازکارافتاده نمکفروشی را خلاص کند. بنابراین وقتی در سلمانی کار کفیل تأمینات را تمام میکند، یقین میکنیم که او مزدبگیر انجمن سری مجازات هم هست. این ظن آنجا تقویت میشود که او در خرابکده زکاووس حضور دارد و زمانی که رضا تفنگچی در عالم بیخودی ناشی از زیادهروی در خوردن پیالههای زکاووس، حرفهایی میزند که نباید، این شعبان استخوانی است که زدن گیوه به صورتش او را ساکت میکند و دستآخر هم اوست که قصد جان رضا را میکند.
حاتمی در کمیته مجازات مانند هر اثر تاریخی دیگری که ساخته است، سعی دارد کوچکترین جزییات صحنهای را رعایت کند؛ از طراحی صحنه میدانگاهی گرفته که پاتوق شعبان است تا صحنهپردازی کبابی و سنگکی و منزل زکاووس و سقاخانه و مجلس زنانهای که رضا با شمایلی زنانه در آن حاضر میشود. دالانی که به خانه ابوالفتح منتهی میشود، دکان صحافی وی و لباسی که بر تن دارد، با دقت انتخاب شدهاند تا گویای تناقض وجودی شخصیت ابوالفتح نیز باشند؛ اویی که رضا را از خلوت بیخبریاش بهدر میآورد و او را به عزم شکار ناب دعوت میکند اما برای رضا خبر میآورد که انجمن راه خطا رفته و او آن را ترک کرده است. حاتمی در این بازگشت به گذشته طولانی (در مجموعه اصلی) ضمن کندوکاو در زندگی شخصیت اصلیاش به آدمهایی میپردازد که در ذیل داستان حضور داشتهاند و ظاهراً بودونبودشان در سیر داستان تفاوتی نمیکند اما آنها از نگاه جزیینگر حاتمی دور نماندهاند. حاتمی نهتنها در ظواهر و صحنه و لباس از خودش وسواس نشان میدهد، بلکه در پردازش شخصیتها نیز امساک نمیکند و بهسادگی از شخصیتهای مؤثری همچون ابوالفتح عبور نمیکند.
علی حاتمی به عنوان فیلمسازی که دلبسته تاریخ است، در کمیته مجازات (و در واقع در مجموعه هزاردستان) بهگونهای دیدگاه تاریخی خود را مزین به واقعیت دورهای تاریخی میکند که به باورپذیری مخاطبانش منجر میشود. اگرچه حاتمی تمامی صحنهها و دیالوگها را پردازش کرده است اما گویی مانند یک مخاطب است که شاهد وقوع ماجراهاست. نمونهها در میان آثار وی بیشمارند. کسبوکار شعبان، فضای سلمانی و اتوکشی و جلوی گراند هتل و نظمیه، خواندن تصنیف «مرغ سحر» از سوی استاد موسیقی، سرشماری تهران، خیابان لالهزار، جواهری قازاریان، دستههای عزادار، سینماها، سالن پذیرایی گراند هتل، مدیرش اصغر والنتینو، دکتر دژخیم، مفتش ششانگشتی و همه و همه به این میمانند که گویی بداههپردازی شدهاند و نام بزرگ و ماندگاری پشت تکتک آنها نبوده است.