
حاج کاظم
تحقیق، تهیهکننده و کارگردان: مسعود نجفی، تدوین و صدا: امید بهکار، تصویربرداران: حسن هندی و مسعود نجفی، مدیر تولید: حسن هندی، گویندهی متن: فرید حاجیباشی، محصول ۱۳۹۲، ۵۸ دقیقه.
عنوان «حاج کاظم» در ادبیات سینمایی ما، دیگر تبدیل به یک نمود آشنا و معتبر شده است: نام شخصیت اصلی فیلم آژانس شیشهای که با روایت جذاب حاتمیکیا و کارگردانی سنجیدهاش، تبدیل به یکی از ماندگارترین آثار سینمای ایران شد و به تبع آن، شخصیت اول قصه و بازیگر نقشآفرین او هم مراتب بلندی از شهرت و محبوبیت را پشت سر گذاشتند. این نقش در کارنامهی پرویز پرستویی هم درخشش منحصربهفردی دارد و بسیاری از نقشآفرینیهای بعدی او، ولو ناخواسته، رنگی از این شاهنقش به همراه داشت.
مسعود نجفی، همکار مطبوعاتیمان، که متولد سال ۱۳۵۸ در تهران است، در آخرین مستند نمایشدادهشدهاش، از این عنوان مشهور برای نامگذاری بهره برده است. نجفی که دانشآموختهی رشتهی طراحی صنعتی است، جدا از حرفهی خبرنگاری و سینمایینویسی و تهیهی بولتن برای جشنوارههای سینمایی، در مقام مدیر روابطعمومی چند فیلم فعالیت داشته و در عین حال فیلمهای مستند متعددی هم ساخته است که برخی از آنها عبارتند از: قیصر ۴۰ سال بعد، مرد آواها، یه اتفاق ساده، آقای بازیگر و جمشید در گلستان. از او اخیرا کتابهای مرور سی دورهی جشنوارهی فیلم فجر و سی دوره جشنوارهی فیلم کوتاه تهران به بازار نشر آمده است.
مستند حاج کاظم درباره کمکهای مستمر پرویز پرستویی به یک جانباز شیمیایی به نام ناصر افشاری است. پرستویی چند سال قبل در یکی از مراجعههایش به یکی از ادارهها، با این فرد آشنا میشود و تحت تأثیر اوضاع دردناک او قرار میگیرد و دنبال کارش را میگیرد تا درمان او در خارج از کشور انجام پذیرد. در حین این تلاشها که با برخی مقاومتها از جانب نهادهای مربوطه برای اعزام به خارج نامبرده همراه بوده است، پرستویی با نجفی تماس میگیرد تا به مناسبت هفتهی دفاع مقدس به موضوع یک جانباز شیمیایی بپردازد که برای اعزام خود به آلمان دچار مشکل شده است. نجفی همراه با پرستویی به منزل ناصر افشاری میرود و از همان نوبت نخست دیدار، تصویربرداری از گفتوگوهای جاری در خانه را شروع میکند تا بازتاب رسانهای موضوع انجام گیرد. این فضا باعث میشود ایدهی ساخت مستندی درباره کمکهای پرستویی به مرد جانباز به ذهن نجفی متبادر شود که با موافقت خود پرستویی روند آغاز میشود. از آنجا که نوع مواجههی پرستویی با این موضوع، تداعیکننده تلاشهای حاج کاظم در فیلم آژانس شیشهای به عباس (جانباز جنگ) بوده است، الگوی کلی متن هم بر مبنای همین مشابهت تنظیم میشود و نام اثر هم برگرفته از نام شخصیت اول قصهی فیلم حاتمیکیا میشود.
مستند حاج کاظم پتانسیل خوبی را در انتخاب موضوع و الگوی روایی در بر دارد. هم تمرکز بر مناسبات دردناک مجروحان شیمیایی جنگ سوژهای دغدغهمند و در عین حال گیرا است و هم تعقیب کمکهای یک بازیگر معروف به هموطن جانبازش که منطبق با نقش مهمی در کارنامهی سینماییاش بوده مخاطب را به متن نزدیک میکند. اما متأسفانه فیلم در فرایند عملی ساختن این ظرفیتها، به توفیق کامل نمیرسد. اصلیترین آسیبی که مستند حاج کاظم میخورد، از ناحیهی موضع سمپاتیک فیلمساز به دنیای اثر است. در یک فیلم سینمایی داستانی، فیلمساز (یا فیلمنامهنویس) مراقب است تا به شکل علنی، طرف یکی از قطبهای شخصیتی را نگیرد که مبادا قضاوتش در حب و بغض به کاراکترها و موقعیتها، اعتبار متن را مخدوش سازد. چنین حساسیتی در یک متن مستند باید بهمراتب بیشتر باشد. گره اصلی حاج کاظم بر مبنای چالشهایی که فرد جانباز در عزیمت به خارج دارد شکل گرفته است. این چالشها عمدتاً مربوط به بنیاد شهید است. یعنی یک سوی ماجرا پرستویی و افشاری هستند و سوی دیگر بنیاد شهید و برخی دیگر از نهادهای مربوط. این پیکره، شدیداً مستعد قضاوت است: اینکه حق با بازیگر و رفیق جانبازش است (که معتقدند بدون اعزام به خارج در روند بهبودی پیشرفتی ایجاد نمیشود) یا مؤسسات مرتبط که مدعیاند روند بهبودی در ایران بسیار بهتر از آلمان انجام میگیرد و نیازی به حضور در اروپا برای درمان نیست. در شکل کلی این مواجهه، که در آن فردی مقابل سیستم قرار گرفته است، معمولاً و بهخودیخود حق به فرد داده میشود (چون تنهاتر است و بیپشتوانهتر). در اینجا هم مخاطب بیشتر حق را به طرف اول میدهد، مخصوصاً برای اینکه شباهتسازی مکرر دو طرف با آدمبدها و قهرمانهای آژانس شیشهای در روند روایت انجام میپذیرد و با استفاده از موسیقی سوزناک آن فیلم، فضای رقتبار قضیه افزونتر میشود و البته استناد به عرصههایی همچون دفاع مقدس و مقام عالی جانبازی و... هم حقانیت طرف اول را تضمین میکند. در چنین فضایی، فیلمساز هم از اینکه در کنار دو قهرمان روایتش قرار بگیرد ابایی ندارد و بیآنکه حتی یک بار به سراغ طرف دیگر برود تا در فضایی آرام سخنان و مستنداتش شنیده و رؤیت شود، همواره و بارها سخنان طرف سمپات خودش را عرضه میکند. تنها دو جا، یکی هنگام قرائت یک جوابیه (که آخرش به لحن شماتتبار حاج کاظم منتهی میشود: شما خودتونو بهسادگی زدین یا ساده این؟) و دیگری موقع اعتراض مدیر روابط عمومی بنیاد شهید در سالن نمایش این فیلم (که به دلیل تشنج جاری در فضای کلامی موقعیت، استناد مناسبی محسوب نمیشود) به سراغ طرف دیگر رفته میشود که در هر دو بار، جانب انصاف و بیطرفیای، که شایستهی یک مستندساز است، گرفته نمیشود.
برای رفع هر گونه سوءتفاهم شاید تأکید بر موضع نگارنده در حس نزدیکی بیشتر به فرد جانباز خالی از فایده نباشد، اما در موقعیت مستندسازی، آنچه مهم است نه علایق ولو بدیهی، بلکه تلاش برای بازنمایی بیطرفانهی فضایی است که هر یک از عناصر جاری در متن، در آن دخیل هستند. مستند حاج کاظم به دلیل لحن یک طرفه، فضاسازی کموبیش سانتیمانتال، و دراماتیزه و بلکه رمانتیزه کردن موقعیتی فینفسه واقعگرایانه، این امر بایسته را رعایت نکرده است. قاعدتاً ساخت یک فیلم مستند با گزارش سطحی و عوامانهی بخش خبری «بیستوسی» که در همین مستند هم به طور کامل پخش میشود متفاوت است. مستند جایگاهی برای جستوجو است، ولی گزارشهای ژورنالیستی آن بخش خبری (که متأسفانه اعتبار حرفهای رسانهایاش به دلیل بهرهگیری تصنعی از لحن و موضع عوامانه در روندی فزاینده از نزول قرار دارد) صرفاً جهت جلب توجه و جلوهگری تدارک دیده شده است. مستند شأن دارد.