
خسرو هریتاش به همراه حسن شریفی مهر، فیلمنامه سرایدار را بر اساس رمان انتقادی «کمدی حیوانی» نوشت. فیلم در بستر اقتباس، تصویری اجتماعی از فرودستی و انفعال یک طبقه را باز نمایی میکند و در عین حال سه نسل از این طبقه را در قاب میگیرد: پدربزرگ، پدر و پسران. پدربزرگ نگهبان ایستگاه قطار است که وظیفه دارد به موقع میله ایست را بالا و پایین کند. رحمان، پدر خانواده، سرایدار یک شرکت است. پسر بزرگ، داوود، درس میخواند و آیندهای نامعلوم دارد؛ نعمت، پسر کوچکتر، در رویای سفر به جای دور به سر میبرد.
فیلم از نظر شخصیت پردازی موفق عمل کرده است. پدربزرگ به خانه رحمان رفت و آمد نمیکند. زن رحمان قابلمه غذا را توسط داوود یا نعمت به دست او میرساند. وقتی رحمان از کار اخراج میشود، برای یافتن شغل نزد پدربزرگ نمیرود. این فاصله نشان میدهد که رابطه پدر و فرزندی میان رحمان و پدربزرگ خدشه دار و کم رنگ است. رحمان با دوچرخه در کنار غلام همکار و همسایه فرصت طلباش، به سر کار میرود. قاب بندی تنگ و میزانسن خانه او را به گونهای نشان میدهد که حس فرودستی و خفگی قشر پایین جامعه برجسته میشود.
غلام، نقطه مقابل رحمان، باچاپلوسی، ریاکاری و حتی یادگیری رانندگی در پی ارتقای اجتماعی است. این تضاد میان «انفعال و در سازگاری حیله گرانه» در لایه تماتیک فیلم تقویت میشود و شکاف طبقاتی در سکانس مهمانی خانه رئیس شرکت، به اوج میرسد؛ در واقع پیامها و ایدههای مرکزی فیلم «تمها» با اتفاقات، شخصیتها یا عناصر بصری و روایی واضحتر و برجستهتر میشوند. کارگردان شکاف طبقاتی را در سکانس مهمانی خانه رئیس برجسته میسازد. کلوزآپهای از غذاها، لانگ شاتهایی از فضای خانه و نورپردازیهای اغراق شده، شکوه و رفاه طبقه بورژوازی را به رخ میکشد. تاکید دوربین بر غذاهای دست نخورده بازگشتی به آشپزخانه، سپس چهرههای خواب آلود خانواده رحمان، تاثیری ماندگار بر مخاطب میگذارد. داوود، وقتی قابلمه غذای پس مانده مهمانی را میبیند، آن را در سطل آشغال میریزد؛ حرکتی که نماد طغیان نسل جوان علیه پدران است.
فیلم سرشار از نشانههاست. مخاطب با چیدمان این نمادها خود را برای وقوع تراژدی آماده میکند. برای نمونه، نعمت، هنگامی که برای رساندن غذا به پدربزرگ، به ایستگاه راهآهن میرود، سرعروسکی کنار ریل مییابد. او در طول فیلم این سرعروسک را با خود دارد؛ نمادی از قربانی شدن. نعمت، برخلاف برادرش داوود، همچون ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی در تمنای رفتن است؛ او بارها میکوشد با دوچرخه پدر راهی شود، اما با سرکوب و کتک از سوی خانواده رو به رو میشود. نعمت به رویای رفتن پناه میبرد: بادبادک میسازد، هواپیماها را در آسمان دنبال میکند، از دیوار بالا میرود تا از بلندی به اطراف نگاه کند، حتی عشق خود را بالای پل هوایی مییابد. در نهایت در غیاب مادر، دوچرخه پدر را بر میدارد، به راهآهن میرود و بر ریل میایستد؛ جایی که خیال پروازش با مرگ به پایان میرسد. پس از مرگ او، سرعروسک و بادبادک بر زمین میافتند؛ نشانههایی از رویاهایی ناکام.
داوود با دوربین امانتی، به دنبال سوژه میگردد و سرانجام پدر را انتخاب میکند. کارگردان برای نمایش زوال شخصیت پدر نیز از نشانهها بهره میبرد: زمانی که رحمان به ماشین رئیس نزدیک میشود و چادر خط دار روی خودرو را کنار میزند، تصویر او در قاب خطوط عمودی چادر تداعی زندان است. داوود این صحنه را ثبت میکند و حتی به پدرش کمک میکند از ماشین پیاده شود. غلام با نقشهای موقعیت بهتری به دست میآورد و رحمان به آبدارچی شرکت تبدیل میشود. رحمان در این جایگاه به درون شرکت راه مییابد و وسوسه حیوانیاش شدت میگیرد؛ تا جایی که شبی در تلاش برای باز کردن گاوصندوق دیده میشود. داوود این صحنه را ثبت کرده و فیلم از تلویزیون پخش میشود؛ ماجرایی که به اخراج رحمان و تیرگی رابطه او با داوود میانجامد. این جدایی، همچون شکاف میان رحمان و پدرش، به سان میراثی موروثی در خانواده جریان مییابد.
افشاگری داوود، به رغم تلخیاش، مانع سقوط کامل رحمان به ورطه خوی حیوانی میشود و باز هم طغیان نسل جوان علیه نسل گذشته را به تصویر میکشد. اما فیلم پس از افشاگری دو پاره میشود: دوربین به عنوان نماد ثبت واقعیت و افشاگری از داوود جدا میشود و نقش اولیه خود را از دست میدهد؛ در واقع از نیمه دوم فیلم، دوربین داوود تصویری ثبت نمیکند، در حالی که اگر تا پایان همراه داوود میماند، میتوانست به زاویههای تازه و بدیعی دست یابد.
در سکانسی دیگر، غلام در خانهاش را رنگ میزند. رحمان، با بازی درخشان علی نصیریان، فاصله عمیق میان خود و غلام را تنها با میمیک صورت آشکار میسازد. در نهایت، داوود در مییابد دختری که دوست داشت، دختر غلام، به عقد دیگری درآمده است. او از نردبان بالا میرود تا به خانه غلام نگاه کند؛ نردبان میشکند و او میان زمین و هوا معلق میماند. این تصویر، نماد سرگشتگی و بیثباتی نسل جوان آن طبقه اجتماعی است.
پایان بندی فیلم با صحنه معلق ماندن داوود بر نردبان، نه راه پیش، نه را پس، نمادی از تعلیق و بی ثباتی نسل جوان است؛ نسلی که نه میتواند با گذشته پیوند یابد و نه آیندهای روشن برای خود متصور شود. سرایدار اثری شاخص در ترسیم فرودستی طبقاتی و بازتاب بن بستهای اجتماعی دهه پنجاه است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام ماهنامه فیلم:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات مجله فیلم:
[ماهنامه فیلم]