
دومین سریال تینا پاکروان در نمایش خانگی، با واکنشهای متفاوتی از سوی مخاطبان و منتقدان به پایان رسید. اثری عاشقانه در بستر تاریخ معاصر ایران، در دل روزهای ملتهبِ پیش از انقلاب، که تلاش داشت ترکیبی از عاطفه، سیاست و ارجاعات فرهنگی باشد.
سریال با کاشت یک سرو آغاز میشود؛ نمادی از امید، ریشه داشتن و استمرار. مخاطب در آغاز با قابهای رنگارنگ و لحظات خوش خانواده جمشید نجات همراه میشود. اما با ورود «ماهی سیاه کوچولو»، جریانی از تیرگی و تلخی به روایت تزریق میشود؛ جریانی که سرانجام به فروپاشی خانواده و سرنوشتهای گنگ میانجامد. از حوالی قسمت یازدهم، پس از آنکه شیرین، امیر را به ماهی سیاه کوچولو تشبیه میکند، انتظار مخاطب برای غرقشدن این ماهی و تماشای آن قاب معروف زیر آب، آغاز میشود؛ انتظاری که تا قسمت پایانی سریال ادامه دارد.
تمرکز تینا پاکروان، بیش از هر چیز، بر داستان عشق امیر و شیرین بود؛ عشقی پر تنش و ناکام، که شالوده درام را شکل داد. با پایان آن، سریال هم به پایان رسید؛ در حالیکه سرنوشت دیگر شخصیتها بیپاسخ و نیمهکاره رها شد. در خلال روایت، پاکروان با ارجاع به چهرههای مهم فرهنگی مانند بیضایی، کیارستمی، احمدی و کیمیایی؛ همچنین با نمایش دوگانهی جریانهای سیاسی چپ و راست (از منوچهر سامان و رجبزاده تا حاج رضا و امید)، میکوشد غنای تاریخی-اجتماعی به اثر بدهد. تلاشی که در مواردی قابل توجه است، اما نمیتواند ضعف اصلی سریال، یعنی کشدار بودن روایت و کندی روند داستانی را پنهان کند. بیتردید تاسیان میتوانست در قسمتهای کمتری به سرانجام برسد.
در میان بازیگران، بابک حمیدیان در نقش جمشید نجات، درخشانترین عملکرد را دارد. پدری مدرننما که زیر لایه ظاهرش، سنتهای ریشهدار و محافظهکارانهای پنهان شده است؛ درست همانند جامعهای که در حال پوستاندازی است. پانتهآ پناهیها نیز در نقش مادرِ زخمخورده و ملجأ خانواده، قابل باور و تأثیرگذار ظاهر شد. نازنین بیاتی با لحنی بامزه و صمیمی و مهسا حجازی و صابر ابر در نقشهای های خود، اجرای قابل قبولی ارائه دادند.
اما درباره شخصیت امیر، جای بحث فراوان است. برخلاف انتظار، عشقی که قرار بود مایه رهایی و روشنی باشد، بهواسطه رفتارهای نسنجیده و هیجانیاش، به ویرانی خانوادهها منتهی شد. ماهی سیاه کوچولو، اگرچه نیت بدی نداشت، اما بیتوجه به پیامدهای تصمیمهایش، موجب از هم پاشیدگی روابط شد. همین فقدان عمق و بلوغ در عشق امیر و شیرین، موجب شد که این رابطه برای مخاطب چندان جذاب یا همدلانه نباشد.
تیتراژ ابتدایی سریال نیز با شعری همراه است که در تضاد کامل با محتوای اثر قرار دارد. در میان این همه غوغا و شر، این عشق نهتنها باعث کاهش رنج بشر نشد، بلکه بر بار اندوه شخصیتها افزود. با این حال، یکی از درخشانترین بخشهای سریال، مونولوگ سعید در نامهاش به شیرین است. متنی تأثیرگذار، صادق و محکم، که در کنار تدوین حرفهای محمد نجاریان در پایان قسمت بیست و دوم، نقطهی اوجی عاطفی و هنری برای سریال رقم میزند.
جمعبندی
با همه کاستیها و ضعفهای روایی، تاسیان اثری است قابل تأمل؛ مخصوصاً در زمینه بازنمایی فضای اجتماعی-سیاسی آن دوران و نیز تلاش برای روایت یک داستان عاشقانه در دل بحران. این دومین اثر از سهگانه تینا پاکروان است و حال، مخاطبان در انتظار اثر پایانی با عنوان روزی روزگاری ایران؛ ماهدخت هستند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام ماهنامه فیلم:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات مجله فیلم:
[ماهنامه فیلم]