چهارراه استانبول ششمین فیلم بلند سینمایی مصطفی کیایی درامی است با رویکرد اجتماعی و نگاهی انتقادی به مقولههایی چون وضعیت اقتصادی و خانوادگی جوانان، بیکاری و... و حادثه پلاسکو به عنوان فاجعهای دهشتناک، با ویرانی و آواری ناگهانی، نمادی است از تمام آنچه در کل فیلم جریان دارد: ویرانی امیدها و آرزوها و خواستههای تکتک شخصیتهای فیلم و سوختن و دود شدن امنیت، رفاه، آرامش و در نگاهی عمیقتر، مرگ وجدان و انسانیت در یک جامعه.
فیلمساز، هم راه ورود به حادثه پلاسکو را هوشمندانه و با روشی نو انتخاب کرده است و هم، از پتانسیل موجود حادثه در بیان مفاهیم گستردهتر بهره برده است. فاجعه پلاسکو تنها مسأله آتشنشانان و کسبه پلاسکو نیست، هرچند یکی از بخشهای تأثیرگذار و ملتهب فیلم، بازسازی فاجعه آتشسوزی با همان حسوحال دلخراش است.
بهمن (بهرام رادان) و احد (محسن کیایی) از کسبه ورشکسته ساختمان پلاسکو هستند. بهمن قصد دارد برای خلاصی از دست طلبکارانش قاچاقی از کشور فرار کند و برای این منظور باید چند دقیقه در مخزن کامیون حمل شیر بدون اینکه حباب از دهانش خارج شود دوام بیاورد تا بتوانند از ایست بازرسی مرز رد شوند. از طرف دیگر نامزد احد، لادن (ماهور الوند) که به اصرار خانواده قرارست با پسر عمویش ازدواج کند، در پی درگیری با پدرش، شبانه از خانه فرار میکند و به احد پناه میآورد. احد او را در تولیدی ساختمان پلاسکو مخفی میکند و با بهمن برای قمار به مکانی در شمال شهر میرود. فردای آن شب متوجه میشوند که ساختمان پلاسکو آتش گرفته است و برای نجات لادن به ساختمان برمیگردند. درام فیلم از همین جاست که متأسفانه گرفتار شعارزدگیهایی میشود، از فریادهای فریبرز بر سر آوار، گلایههای بهمن در باب کالای قاچاق و بیکاری، گل بردن فرنگیس برای آتشنشانان و...
یکی از نقاط قوت و چشمگیر فیلم، ماجرای لادن و درگیری او با خانوادهاش است؛ چه از لحاظ پرداخت موضوعی و فیلمنامه و چه از نظر بازیها. لحن جدی و بیان محکم سکانسهای مربوط به زندگی لادن، فیلم را از فضای تقریباً کمیکی که احد و بهمن ساختهاند، دور میکند و برای لحظههایی لحن فیلم کاملاً رئالیستی میشود؛ که البته این اتفاقیست که در سکانسهای سیاه و تلخ پلاسکو و سکانسهای مربوط به فرنگیس، همسر بهمن نیز روی میدهد. به عبارت دیگر، فیلمساز سیاهی و تلخی اوضاع نابهسامان جاری در فیلم را به کمک طنز ملیح سکانسهای احد و بهمن و حتی حمید قمیشی (با چهرهپردازی خاص و شخصیتی بهنسبت گیج) تا حد زیادی تلطیف کرده است.
لادن، عاشق احد است و نمیخواهد با پسر عموی خود ازدواج کند. اما پدرش میگوید به او اجازه نمیدهد که اشتباه خواهر بزرگش را تکرار کند. اما پدر و دختر زبان یکدیگر را نمیفهمند؛ پدر به خشونت فیزیکی متوسل میشود و دختر از خانه فرار میکند و حتی در روز حادثه، پناه بردن به دل آتش و خطر را به برگشتن نزد پدر ترجیح میدهد. از سوی دیگر، لادن نماینده نسل جوان و بیفکری از جامعه است که فقط به خواستههای خود میاندیشد. تقریباً در تمام رفتارها و دیالوگهای لادن شاهد این خودخواهی هستیم. او در جواب فرنگیس که به او معترض میشود چرا جان عدهای از آتشنشانان را با پیامک دروغین خود به خطر انداخته است، با بیتفاوتی میگوید: «خب، شغلشان است. برای نجات من هم نمیآمدند برای نجات دیگران کشته میشدند.» یا حتی با اینکه میداند خانوادهاش در چه دلواپسی عذابآوری بهسر میبرد حاضر نمیشود به آنها خبر بدهد که زنده است. جالب است که حتی شخصیت رعنا آزادیور (خواهر لادن) هم که ازدواج ناموفقی داشته، دستکم به زعم پدر، رفتار درست و منطقی با ازدواج لادن ندارد. تنها چیزی که او به پدرش میگوید این است که اجازه بدهد لادن خودش تجربه کند و سرش به سنگ بخورد و اینکه «آیا تو تضمین میکنی که لادن با پسر عمو خوشبخت شود؟»
بخش دیگر فیلم که با اشارههای ظریف به لایههای دیگری از جامعه نقب میزند، سکانس مربوط به قمار است که منهای دیالوگ گلدرشت فربد به احد: «همه دعواهای مردم دنیا سر پول است.» قابل قبول است و حتی صحنههای تعقیبوگریز درگیرکنندهاند. اشاره به حضور ورزشکاران، سیاستمداران و افراد ثروتمندی که هر شب در خانه حمید قمار میکنند یا دیالوگ تکاندهنده حمید که میگوید: «من یه بار با یه نفر سر زنش شرط بستم، باخت، گرفتم. دیگه اینکه چک و پوله!» همه گویای نگاه فیلمساز به جامعهای بیمارست.
نقش فرنگیس، همسر بهمن، با بازی سحر دولتشاهی، پررنگ، باورپذیر و قابل توجه است. او باردارست و در تمام مدت فیلم در اضطراب و نگرانی بهسر میبرد. در واقع سنا، دختری که فرنگیس در شکم دارد، نماینده نسلیست که معلوم نیست در دل این همه تلخی و ویرانی و سیاهی به امید کدام روشنایی پا به دنیا بگذارد (سنا، البته با همین املا، به معنی فروغ و روشنایی است). فرنگیس بیش از هر کسی و همواره، نگران آینده بچهاش است؛ با او حرف میزند و در عین اینکه سنگ صبورش است سعی دارد همه چیز دنیای بیرون را برایش شرح دهد. حتی یک بار به بهمن گله میکند تمام این کارهایی که کردهای را برای او میگویم. نمیخواهد بچهاش ندانسته و بیخبر از همه چیز، پا به جهان بگذارد. به او دلداری میدهد که پدرش زیر آوار نمانده و سالم است. از طرف دیگر، رفتار فرنگیس بهمراتب منطقیتر از دیگران است. به پدر لادن میگوید طرز فکر غلط تو، دخترت را فراری داده است. به لادن میگوید خانوادهات نگران توست و تو از صبح تا شب دنبال این دو مرد این طرف و آن طرف میچرخیدی. به بهمن میگوید عدهای جانشان را به خاطر نجات شما از دست دادند. در دیالوگی دردناک، هنگامی که شک میکند که بهمن زن دوم دارد رو به خواهر لادن میگوید: «گیجم. مثل آدمی که گم شده باشه نمیدونم کجام! انگار همه چیزایی که برای خودت ساختی یهو آوار شه روی سرت!» فرنگیس نماینده تمام کسانیست که امیدها و آرزوهایی دارند و بیآنکه مسبب بلاهایی باشند که بر سرشان آمده است، راهی برای رهایی از وضعیت ناگوارشان پیدا نمیکنند. او داغدار تمام آرزوها و رؤیاهای خود است که یکشبه بر سرش آوار شده و دیگر حتی برایش فرقی نمیکند که بهمن این طرف دنیا باشد یا جایی دیگر! تنها چیزی که به آن میاندیشد، دخترش است. در واقع، حضور بچهها در چهارراه استانبول، بیکاری، کالای قاچاق، قمار، ازدواج اجباری، فرار، بیپولی، عدم مدیریت بحران و همه تلخیهای فیلم را بهمراتب سنگینتر و دردناکتر میکند؛ نسلی که به قول فرنگیس اصلاً نمیدانیم چرا نباید بیفتد؟! (چرا باید به دنیا بیاید؟)
یکی از ویژگیهای فیلمهای مصطفی کیایی، اشاره به استفاده درست و نادرست از دستاوردهای تکنولوژیک زندگی مدرن است؛ از جمله اینکه در بارکد به فیسبوک و عواقب اشتراک حریم شخصی میپردازد و در چهارراه استانبول استفاده از اینترنت و جیپیاس برای پیدا کردن ماشین حمید یا عکس سلفی و فیلم گرفتن مردم از ساختمان در حال ریزش برای اینستاگرام. ضمن اینکه اشاره ظریفی دارد به شایعههایی که در همان ساعتهای اول فروریزی پلاسکو در فضای مجازی منتشر شد، با چنین دیالوگی: «همه باید میدونستن ساختمون قراره فرو بریزه، جز این بیچارهها!»
در کل، داستان مهیج، گرهافکنیهای بجا، ریتم تند و شوخیها و طنز شخصیت احد (هرچند بازی و دیالوگها و حتی لحن حرف زدن بهمن و احد، یادآور بارکد است) چهارراه استانبول را برای عموم تماشاگران جذاب کرده است.
*قمره: قمارخانه / دست خون: آن دست از قمار که قمارباز، همه چیز را باخته و بر سر اعضای بدنش شرط میبندد.