نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » چشم‌انداز1393/06/26


عصر معصومیت

به بهانه‌ی مرگ شرلی تمپل - بخش دوم

ترجمه‌ی حسین عیدی‌زاده
پرورش کلاغ‌ها (کارلوس سائورا، 1976)

 

عمر علاقه‌‌ی سینما به کودکی به قدمت سینماست؛ علاقهای که فیلم‌سازان را قادر ساخته از الگوهای قراردادی داستان‌گویی فاصله بگیرند و با استفاده از آگاهی بزرگ‌سالانه، تفاوتِ مسلمِ تجربه‌ی کودکی و نوجوانی را تصویر کنند. مقاله‌ای که پیش رو دارید نوشته‌ی پاسکواله یانون (مدرس و نویسنده‌ی سینمایی دانشگاه ادینبورگ) است که به بهانه‌ی مرگ شرلی تمپل (که او را محبوب‌ترین و مشهورترین ستاره‌ی کودک تاریخ سینما می‌دانند) در شماره‌ی آوریل 2014 نشریه‌ی «سایت ‌اند ساند» منتشر شده است.

از دست دادن...
لوییجی کومنچینی، کارگردان ایتالیایی چند فیلم ساخته است که در آن‌ها کودکان شخصیت‌های اصلی هستند. در سوءتفاهم (1969) آنتونی کویل در نقش یک دیپلمات انگلیسی بازی می‌کند که به‌تازگی همسرش را از دست داده و نمی‌تواند درک کند که رفتارهای سرکشانه پسر هشت‌ساله‌اش در واقع بخشی از جریان غم و عزاداری اوست.
بازیهای ممنوعه (1952) رنه کلمان که داستانش در زمان جنگ جهانی دوم می‌گذرد ماجرای پولت (بریژیت فاسی) دختری پنج‌ساله است که در یک حمله‌ی هوایی پدر و مادر خود را از دست می‌دهد. اتفاق‌هایی پای او را به یک مزرعه می‌رساند و در آن‌جا با میشل (ژرژ پویولی) پسر دوازده‌ساله‌ی صاحب مزرعه دوست می‌شود. پسر به پولت کمک می‌کند گورستانی برای جانوران کوچک بسازد. کلمان این بخش از داستان را به شکل رفتاری پساترومایی (پس از شوک) نشان می‌دهد، یا به عبارتی این بازی تلاش پولت است برای کنار آمدن با از دست دادن پدر و مادرش.
بر خلاف دو فیلم سوءتفاهم و بازیهای ممنوعه، فیلمی مثل پرورش کلاغ‌ها (Cria Cuervos) (1976) کارلوس سائورا راه دیگری برای نمایش از دست دادن عزیزان پیدا می‌کند. فیلم سائورا به جای دنبال کردن ساختار خطی فیلم‌های کلمان و کومنچینی ساختاری چندتکه دارد که تصویری نزدیک‌تر به تجربه‌ی واقعی یک کودک ارائه می‌دهد، مخصوصاً وقتی کودکی با تروما دست به گریبان باشد. وقتی آنای هشت‌ساله (آنا تورنت) با جسد پدرش که احتمالاً از حمله‌ی قلبی مرده است در اتاق خواب او مواجه می‌شود، باور می‌کند خودش او را با زهر خوراندن کشته است! او بعد مادرش را در آشپزخانه می‌بیند، که البته این مجالی است برای سائورا تا فاش کند که مادر دختر هم مدتی پیش مرده است. آنا نمی‌تواند درست درک کند چه بر سر خانواده آمده است و حالا باید با عمه‌ی زورگویش سر کند و این‌جاست که بر فردیت او از طریق روایتی که گذشته و حال، فانتزی و خیال را ترکیب می‌کند، تأکید می‌شود.
پرورش کلاغ‌ها دومین نقش‌آفرینی مثال‌زدنی تورنت در نقش یک کودک در دهه‌ی 1970 است. او سه سال قبل‌تر در روح کندوی عسل (1973) ویکتور اریس بازی کرده بود که ساختاری مشابه داشت؛ فقط در آن فیلم داستان – که در روستایی در کاستیل اسپانیا روی می‌دهد – درباره تأثیر سینما بر ذهن تأثیرپذیر یک کودک است، این‌که چه‌طور بچه‌ای با تصاویری که شاید برای‌شان آماده نیست، کنار می‌آید. این مسأله ما را به گروهی از فیلم‌ها می‌رساند که دغدغه‌شان کودک به عنوان شاهد است، نه لزوماً کودکی که شاهد ترس و وحشتی با شدت ترس بیا و بنگر باشد، بلکه شاهد وقایعی است که به هر جهت او را در موقعیتی خطرناک قرار می‌دهد.

بت سقوط‌کرده شاهد
صدالبته که بی‌شمارند فیلم‌هایی که کودکی را شاهد یک جرم یا جنایت قرار می‌دهند. این صحنه‌ها اغلب در فلاش‌بک‌هایی نشان داده می‌شوند تا انگیزه‌ی رفتارهای شخصیت‌ها در بزرگ‌سالی را نشان دهند. خیلی معمول نیست که تمام یک داستان را از زاویه‌ی دید یک کودک نمایش داد. در بت سقوطکرده (1948) اثر کارول رید، فیلیپ (بابی هنری) پسر کوچک سفیری خارجی در لندن است. او درگیر رازی می‌شود که به سرپیشخدمت خانواده یعنی بینز (راف ریچاردسن) ربط دارد. این فیلم اقتباسی از داستان اتاق زیرزمین نوشته‌ی گراهام گرین است و در آن تنش - به قول ویکی لوبو در کتاب کودکی و سینما - وابسته به خطاپذیریِ ادراک یک کودک است. رید - که در فیلم‌های بعدی‌اش هم، مثل بچه‌ای در ازای دو فارثینگ و الیور! یک کودک نقش اصلی را بر عهده داشت - کاملاً حواسش بود که بسیاری از رخدادهای کلیدی فیلم از نقطه نظر فیلیپ دیده شوند. ترکیب‌بندی با فوکوس‌های عمیقی که از دل نقاشی سیاه‌قلم آمده‌اند و رید در مرد سوم (1949) آن را به سطحی جدید رساند، در این فیلم بسیار مشهود هستند.
پنجره (1949) که یک سال بعد از بت سقوطکرده در آمریکا به کارگردانی تد تتزلاف ساخته شد، فیلمی تعلیق‌آمیز با همین مضمون است. تامی کوچولو (بابی دریسکول) که در دنیایی بسیار دور از دنیای خاص فیلیپ بزرگ شده، پسر والدینی از طبقه‌ی کارگر در آپارتمانی شلوغ در نیویورک است. بابی چوپان دروغ‌گو است و وقتی شاهد یک قتل در شب گرمی در تابستان می‌شود، یکی‌دو تن از بزرگ‌سالان ساکن آپارتمان حرفش را باور می‌کنند. تتزلاف در دهه‌های 1930 و 1940 به عنوان مدیر فیلم‌برداری نامی برای خود دست‌وپا کرد و پیش از اقتباس کردن پنجره از داستانی نوشته‌ی کورنل وولریچ، بدنام (1946) آلفرد هیچکاک را فیلم‌برداری کرده بود. جالب است که وولریچ ماده‌ی خام داستانی فیلم معروف هیچکاک درباره «دید زدن» در بزرگ‌سالی یعنی پنجره‌ی عقبی (1954) را مهیا کرده بود!
در ابتدای فیلم شاهد (1985) ساخته‌ی پیتر و‌یر، ساموئل (لوکاس هاس) پسر هشت‌ساله‌ی آمیش، در توالت عمومی در ایستگاه قطار فیلادلفیا قتلی را مشاهده می‌کند. مثل بت سقوطکرده و پنجره قاب‌بندی و ترکیب‌بندی نماهای ویر هم بر دید محدود کودک تأکید می‌کنند. با جلو رفتن فیلم، زاویه‌ی دید ساموئل با زاویه‌ی دید شخصیت اصلی فیلم یعنی جان بوک (هریسن فورد) کارآگاهی که مسئول پرونده شده است جابه‌جا می‌شود.

خاطره
به جای تمرکز کردن به «نگاه کردن» کودک، برخی از تأثیرگذارترین فیلم‌ها درباره کودکی، فیلم‌های کارگردان‌هایی هستند که به گذشته و کودکی خود نگاه میاندازند. این فیلم‌ها که با خاطره سروکار دارند، از ساختار روایی سنتی فاصله می‌گیرند؛ دوباره به فیلم‌های تارکوفسکی، فدریکو فلینی، ترنس دیویس و جین کمپین یا حتی شکلات (1988) کلر دنی فکر کنید.
فلینی در بسیاری از فیلم‌هایش از خاطرات کودکی بهره برد، اما کودکان در فیلم‌هایی مثل هشت‌و‌نیم (1963)، رم (1972) و آمارکورد (1973) بیش از دیگر فیلم‌های او اهمیت دارند. فلینی در کتاب خاطرات سال 1980 خود با عنوان ساخت یک فیلم می‌نویسد: «برای بچه‌ها همه چیز فانتزی است چون همه چیز ناشناخته، نادیده و چشیده‌نشده است، دنیا بدون هیچ قصد و هدفی خودش را به کودک عرضه می‌کند... یک نمایش بزرگ شگفت‌انگیز است، یک فضای بی‌حدومرز زنده است که هر چیزی در آینهآن زندگی می‌کند، سوژه‌ها و اوبژه‌ها در یک جریان بدون قطع درهم پیچیده‌اند.» این پاراگراف، نه‌تنها نگاه فلینی به کودکی را توصیف می‌کند بلکه رویکرد او به فیلم‌سازی را هم توضیح می‌دهد و او را در جایگاهی استوار در کنار ژرژ ملی‌یس قرار می‌دهد. در فیلم‌های فلینی، خاطرات به طور آشکار از روایت خطی دور نیستند، بلکه جزئی از جریان آزاد تصاویر را شکل می‌دهند، درست مثل تصاویر پرورش کلاغ‌های سائورا و فیلم/شعر تارکوفسکی یعنی آینه (1974).
وقتی تارکوفسکی درباره ساختار آینه فکر می‌کرد، به این ایده رسید که خاطرات کودکی را با تصاویر مستند امروزی (مثل مصاحبه با مادرش) ترکیب کند؛ که در نسخه‌ی نهایی این دو نقطه‌نظر جای‌گزین هم می‌شوند. در نهایت او حس کرد که چنین رویکردی خیلی فکرشده است (خودش در کتاب تجسم زمان می‌نویسند: «مصنوعی و یک‌نواخت مثل بازی پینگ‌پنگ.») برای همین رویکرد «بزرگ‌سالانه‌تر» کنار گذاشته شد و سلک آزادتر و صمیمانه‌تر جای‌گزین شد.

کودک رهاشده
درباره تنش و کش و واکش میان دنیای بزرگ‌سالان و کودکان حرف زدیم، اما چه اتفاقی می‌افتد وقتی کودکی رها می‌شود، وقتی دیگر قانونی برای شکستن وجود ندارد؟ در فیلم خانه‌ی مادرمان (1967) ساخته‌ی جک کلایتن، خانواده‌ای متشکل از هفت فرزند تصمیم می‌گیرد خبر مرگ مادر خانواده از بیماری را از ترس فرستاده شدن به یتیم‌خانه اعلام نکنند. آن‌ها در عوض جسد مادرشان را در باغ خانه‌ی پدری بزرگ خود دفن می‌کنند و به زندگی طبیعی خود ادامه می‌دهند. کلایتن تمامی پهنه‌ی احساسات کودکانه را – یک لحظه شیطان و بی‌خیال و لحظه‌ی دیگر خشن و بی‌رحم – را در یکی از فیلم‌های به‌شدت قدرندیده‌ی تاریخ سینما درباره فرازونشیب کودکی به تصویر می‌کشد.
فیلم هیچ کس نمیداند (2003) هیروکازو کوریدا درباره کودکی است که تنها رها شده است. در این فیلم هم مثل خانه‌ی مادرمان آزادی و ماجراجویی در دنیایی بدون حضور بزرگ‌سالان با حس ملموس ناخشنودی متعادل شده است. استفاده‌ی کوریدا از دوربین، صمیمانه و سرشار از حس‌آمیزی است، و به تمامی جزییات کوچک زندگی کودکان حساس است، درست شبیه رویکرد سو یونگ کیم، کارگردان آمریکایی-کره‌ای در فیلم کوهستان بی‌درخت (2008). در این فیلم که دومین اثر بلند کیم سیباست، دو دختربچه (شش و چهار ساله) باید با خاله‌ی خود زندگی کنند چون مادرشان راهی سفری برای پیدا کردن پدر ازخانه‌گریخته‌شان شده است. فیلم‌های کوریدا و کیم در کنار فیلم‌هایی مثل سیب (1998) فیلم اول معرکه‌ی سمیرا مخملباف، نشان می‌دهند برای درک کودکان از طریق سینما، همیشه به رفت‌وبرگشت بدون قطع تصاویر در زمان و مکان مختلف فیلم‌های تارکوفسکی و فلینی نیاز نداریم؛ فیلم‌های کودکانی هم هستند که به شکلی درخشان تأثیرگذارند و خیلی ساده کودکان را همان طور که هستند نشان می‌دهند. بله کاملاً درست است که فیلم‌هایی با ساختار جسورانه‌تر می‌توانند دنیای درونی یک کودک را نشان دهند، اما حق با مارک کازینز هم هست وقتی در ابتدای کتاب داستان کودکان و سینما می‌نویسد: «هنر دوباره و چندباره به ما نشان می‌دهد اگر دقیق و درست به چیزی کوچک نگاه کنیم، می‌توانیم بسیاری چیزها در آن ببینیم.»

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: