نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » چشم‌انداز1393/01/09


زمستان ولرم برلین

گزارش شصت‌وچهارمین جشنواره‌ی برلین

رامین یزدانی


جشنواره‌ی برلین امسال (17 تا 23 بهمن 1392) با حضور بیش از ۲۵۰۰ مهمان و با نمایش فیلم زیبا، پررنگ و چشم‌گیر هتل بزرگ بوداپست (وس اندرسن) با شکوه همیشگی افتتاح شد. فیلم درباره‌ی زندگی مسیو گوستاو از زبان نوکر اوست که اکنون مردی کهن‌سال است به نام مصطفی و رویدادها و پستی و بلندی‌های زندگی گوستاو را روایت می‌کند. گوستاو عادت‌ها و علایق عجیبی دارد و مثلاً زنان پیر، بلوند و چشم‌آبی نقطه‌ی ضعفش هستند و بالاخره به یکی از همین زنان نزدیک می‌شود که برایش ارثیه‌ای گران‌بها به جا می‌گذارد. روایت دعوا و دزدی و تعقیب و گریز بر سر این میراث که در میانه‌ی جنگ جهانی اتفاق می‌افتد، بخش اصلی فیلم است؛ پر از نکته‌های ظریف طنزآمیز.
امسال از یک نظر با سال‌های پیش تفاوت داشت. هوا بهاری و بدون برف و باد و باران بود و این هوای خوب تا پایان جشنواره ادامه داشت. زمانی جشنواره در تابستان برگزار می‌شد و یکی از همان سال‌ها بود که سهراب شهیدثالث با یک اتفاق ساده اولین خرس نقره‌ای را برای سینمای ایران برد. امسال بیش از چهارصد فیلم در بیش از پنجاه سینما به نمایش گذاشته شد و طبعاً برای دوست‌داران سینما انتخاب فیلم آسان نبود. با وجود این، بیش از سیصد هزار بلیت فروخته شد. البته مانند هر سال تمرکز اصلی بینندگان روی فیلم‌های بخش مسابقه بود، هرچند فیلم‌های جالبی در بخش‌های دیگر هم حضور داشتند. یکی از رویدادهای این دوره اهدای جایزه‌ی افتخاری خرس طلایی به کن لوچ بود.
وقتی هیأت داوران به سرپرستی جیمز شاموس و اعضای آن (باربارا بروکلی، ترینه دیرهلم، میترا فراهانی، گرتا گرویگ، میشل گوندری، تونی لیونگ و کریستف والتس) آرای خود را اعلام کرد، اختلاف نظر منتقدان و هیأت داوران به‌ طرز آشکاری نمایان شد. جایزه‌ی اصلی بر خلاف انتظار به فیلم چینی زغال سیاه، یخ نازک (دیائو یینان) تعلق گرفت. این فیلم یکی از سه نماینده‌ی چین در بخش مسابقه و داستان کارآگاهی است که به دلیل نافرجام ماندن حل معمای پیچیده‌ی قتل‌های پی‌در‌پی و از دست دادن همکارانش در یک مأموریت، از کار برکنار می‌شود اما کماکان پرونده‌ی این جنایت‌ها را دنبال می‌کند. فیلم با وجود شروعی امیدوارکننده، اثری متوسط و به نظر برخی حتی ضعیف از کار درآمده است. دیائو یینان که در ۲۰۰۷ با قطار شب در جشنواره‌ی کن شرکت کرده بود، انتظار نداشت بزرگ‌ترین جایزه‌ی برلین را ببرد. او در کنفرانس مطبوعاتی در جواب خبرنگاری که پرسیده بود آیا خودش امیدی به دریافت جایزه داشته، گفت: «وقتی لیائو فان برنده‌ی خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد شد بسیار خوش‌حال زغال سیاه، یخ نازکشدم و او را بغل کردم و گفتم این پاداش بزرگی بود و با توجه به جدول منتقدان که فیلم من را در رده‌های وسط قرار داده بودند به‌هیچ‌وجه انتظار گرفتن جایزه نداشتم.» خون و خشونت زغال سیاه... یکی از ویژگی‌های مشترک فیلم‌های امسال هم بود. نمایش تکه‌های سلاخی‌شده‌ی بدن، شلیک گلوله به مغز و صورت و صحنه‌‌های مشابه در فیلم‌‌های بخش مسابقه فراوان بود. خرس نقره‌ای بهترین بازیگر زن بر خلاف انتظار همه، نصیب هارو کوروکی بازیگر خانه‌ی کوچک (یوجی یامادا) شد. این فیلم بر اساس دست‌نوشته‌هایی ساخته شده که زن مسنی که هیچ‌گاه ازدواج نکرده پس از مرگش از خود به جای گذاشته. در این یادداشت‌ها او رویدادهای دوران جوانی‌اش را که به ‌عنوان خدمتکار در خانه‌ای کوچک با سقفی سرخ کار می‌کرده نوشته است.
فیلم ماساژ کور (لو یه)، محصول مشترک چین و فرانسه، برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم‌برداری شد. در این فیلم که بازیگرانش کور هستند، مای نوجوانی است که در کودکی بر اثر تصادف بینایی‌اش را از دست داده و مجبور است اطرافش را تنها از طریق شنیدن درک کند. او و دیگر نابینایانی که در یک حمام ماساژ کار می‌کنند، نقش‌آفرینان فیلم هستند که با دوربین مخصوصی که از طریق دکمه‌ها برای‌شان قابل‌استفاده است، دنیای تاریک خود را فیلم‌برداری می‌کنند. لو یه که با این نابینایان همراه با دیگر بازیگران بینا کار می‌کند، آن‌ها را در روند روزمره‌ی خود همراهی می‌کند. [این کاری شبیه تجربه‌ی محمد شیروانی در ساخت فیلم هفت زن نابینا است که چند سال پیش ساخت.]
بهترین فیلم جشنواره که در این‌ باره همه‌ی منتقدان و تحلیلگران هم‌نظر بودند، بچگی (ریچارد لینکلیتر) بود. تنها فیلمی بود که همه‌ی بینندگانش را به صندلی‌ها چسبانده و جذب کرده بود. درباره‌ی این فیلم تنها می‌توان گفت یک فیلم خوب طولانی بود؛ همان چیزی که از جشنواره‌ای مانند برلین انتظار می‌رود. این تجربه‌ی عجیب لینکلیتر حاصل ده سال کار او از سال ۲۰۰۲ است. پدر و مادر میسن جدا از هم زندگی می‌کنند و جز بعضی آخر‌هفته‌ها که میسن و خواهرش با پدر (ایتن هاوک) هستند، با مادرشان زندگی می‌کنند. دیدن کودکی که از پنج سالگی تا زمان ورودش به کالج (هجده سالگی) بر پرده‌ی سینما بزرگ می‌شود تجربه‌ای عجیب برای تماشاگران نیز هست. دیالوگ‌های فوق‌العاده و طنز قوی فیلم که گاهی در موقعیت‌های بسیار عادی و روزمره اتفاق می‌افتد از دیگر ویژگی‌های فیلم است. در کنفرانس مطبوعاتی سؤال‌های زیادی در مورد بازیگران و چگونگی حفظ این ارتباط در طول سال‌ها پرسیده شد. لینکلیتر گفت که زیاد به بازیگران برای ماندن در یک وضعیت بچگیمشخص سخت نمی‌‌گرفته و نمی‌خواسته زندگی آن‌ها را تحت تأثیر قرار دهد. اما مثلاً از پاتریشیا آرکت (بازیگر نقش اولیویا، مادر میسن) گاهی درباره‌ی رنگ یا کوتاه کردن موهایش می‌پرسیده است. لوریا لینکلیتر، دختر کارگردان که نقش سامانتا خواهر میسن را بازی کرده، در جواب سؤالی از تجربه‌ی بازی در چنین فیلمی گفت که برایش تجربه‌ی سختی بوده و در میانه‌ی راه از پدرش خواسته خواهر میسن بمیرد تا او هم راحت شود! لینکلیتر با خنده جواب داد چنین اتفاقی برای این فیلم زیادی دراماتیک می‌شد، و در ادامه گفت آگاهانه از نشان دادن کلیشه‌های رایج پرهیز کرده و گذار بین سال‌های مختلف را از چالش‌های مهم و وقت‌گیر فیلم دانست.
این بهترین فیلم بخش مسابقه بود با کارگردانی، فیلم‌نامه و بازی‌های فوق‌العاده اما فقط خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی را گرفت و لینکلیتر با توجه به این‌که از سوی منتقدان برای دریافت جایزه‌ی خرس طلایی در بالای فهرست قرار گرفته بود از تصمیم هیأت داوران ناراضی بود.  راه صلیب (دیتریش بروگمان) یکی از چهار فیلم آلمانی بخش مسابقه بود که جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه را گرفت. ماریا چهارده‌ ساله و عضو جامعه‌ی بنیادگرای کاتولیک است. آن‌ قدر متعصب است که شنیدن موسیقی راک و جاز را هم گناه می‌داند و معتقد است تنها راه سعادت انسان همان راه فرقه‌ای است که او به آن اعتقاد دارد. فیلم به چندین فصل تقسیم شده و هر فصل با اشاره به داستان مصلوب شدن مسیح نام‌گذاری شده است. راه صلیب چندمین فیلم امسال است که شخصیت اصلی آن را یک کودک یا نوجوان بر عهده دارد. در صحنه‌ای از فیلم ماریا در زنگ ورزش، با شنیدن صدای موسیقی می‌ایستد و از معلم‌شان می‌خواهد موسیقی را قطع کند. معلم به خواسته‌ی ماریا موسیقی را عوض می‌کند. بعد بچه‌های دیگر هم از دویدن سر باز می‌زنند و به‌شوخی می‌گویند فرقه‌ی ما دویدن را ممنوع کرده و بحث کوتاهی در مورد رواداری درمی‌گیرد که در ابعادی وسیع‌تر بحث روز آلمان و دیگر کشورهای اروپایی است.
زندگی رایلی ساخته‌ی آلن رنه (که چند هفته پیش در 91 سالگی درگذشت) خرس نقره‌ای جایزه‌ی آلفرد بائر را گرفت. رنه در این فیلم جدیدش برای سومین بار به سراغ نمایش‌نامه‌‌ای از آلن ایکبرن، نمایش‌نامه‌نویس انگلیسی رفته است. فرم نامألوف و میزانسن تئاتری زندگی رایلی البته به مذاق بسیاری خوش نیامد و در جریان نمایش فیلم چندین نفر سینما را ترک کردند. ۷۱ ساخته‌ی یان دمانژ فیلم‌ساز فرانسوی، فیلمی‌ست مهیج که بیننده را تا آخرین دقیقه همراه خود می‌کشاند و البته از به تصویر کشیدن خون و خشونت ابایی ندارد. ۷۱ که در سال ۱۹۷۱ اتفاق می‌افتد قصه‌ی سربازی انگلیسی به نام گری است که به بلفاست در ایرلند شمالی اعزام می‌شود. شهری که با درگیری کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها عملاً مرزبندی شده و در آستانه‌ی جنگ داخلی قرار دارد. در یکی از گشت‌زنی‌های نیروهای پلیس، گری میان مبارزان کاتولیک خیابانی گرفتار می‌شود. آن‌چه در ادامه می‌بینم داستان عجیب سیاست، مبارزه و خیانت است که هنرمندانه روایت می‌شود. رشید بوشارب کارگردان الجزایری/ فرانسوی با دو مرد در شهر به برلین آمد. فیلم با بازی هاروی کایتل و فارست ویتکر روایت بازگشت یک مجرم به جامعه پس از هجده سال دوران زندان‌ است. ویلیام که در زندان مسلمان شده و از کارهای پیشینش پشیمان است، پس از آزادی راه سختی برای در پیش گرفتن یک زندگی آرام دارد. فیلم آلمانی جک (ادوارد برگر) داستان پسر ده‌ ساله‌ای است که با همین سن کم مسئولیت خود و برادر چهار ساله‌اش را بر عهده دارد. مادر آن‌ها البته در خانه است، اما آزادی خود را بیش‌تر از فرزندانش دوست دارد. سست شدن پیوندهای خانوادگی، دغدغه‌ی بسیاری از سینماگران جوان اروپایی است.
جرج کلونی با قهرمانان آثار ماندگار به برلین آمد. گروهی از کلکسیونر‌ها و کارشناسان آثار هنری در آمریکا و در اواخر جنگ جهانی به اروپا می‌روند تا پروژه‌ی بزرگ‌ترین دزدی آثار هنری در اروپا را ناکام بگذارند. نازی‌ها گنجینه‌ی عظیمی از آثار هنری در سرتاسر اروپا گرد آورده‌اند و قرار است اگر هیتلر خودکشی کرد یا برلین در آستانه‌ی سقوط بود، همه‌ی آن‌ها را نابود کنند. اما فرانک استوک (کلونی) و یارانش نمی‌خواهند اجازه دهند این گنجینه‌ی فرهنگی نابود شود. طی نمایش فیلم، یکی از تماشاگران دچار ناراحتی قلبی شد و ناگهان فریاد «دکتر دکتر» با صدای فیلم درهم آمیخت، تا سرانجام فیلم قطع شد و پزشک به داد مریض رسید. این توقف بیست‌دقیقه‌ای برنامه‌ی کنفرانس مطبوعاتی را هم با مشکلاتی روبه‌رو کرد. ظرفیت اتاق کنفرانس خیلی زود پر شده بود، به‌خصوص به خاطر حضور جرج کلونی. خواهران محبوب (دومینیک گراف) یک درام تاریخی درباره‌ی زندگی عشقی فردریش شیلر شاعر و نمایش‌نامه‌نویس شهیر آلمانی است. کارولین، خواهر کوچک‌ترش شارلوت و شیلر سه ضلع یک رابطه‌ی عشقی هستند که پیوندشان کار ساده‌ای نیست. خواهران محبوب البته تنها روایتگر یک داستان عشقی نیست، بلکه هم‌زمان تحولات صنعت چاپ و نگاه تحقیرآمیز جامعه به زنان را نیز به نمایش می‌گذارد. از جمله کارولین مجبور می‌شود رمان خود را بی‌نام منتشر کند، چون کم‌تر کسی در اروپای قرن هجدهم نوشته‌های یک نویسنده‌ی زن را جدی می‌گیرد.لارس فون تریر کارگردان دانمارکی در تازه‌‌ترین فیلمش نیمفومانیاک که در دو قسمت ساخته شده، داستان جوی (با بازی شارلوت گینزبورگ) در آستانه‌ی میان‌سالی را روایت می‌کند که خاطراتی از روابط متعدد خود را بازگو می‌کند. دیتر کاسلیک مدیر برلیناله، نیمفومانیاک را اثری باشکوه و رادیکال معرفی کرده بود. در راستای ناپدیدی نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد و در پایان با تشویق‌های طولانی آن‌ها همراه شد. نیل (استلان اسکارسگارد) با ماشین برف‌روب خود در جاده‌های کوهستانی و پربرف شهری کوچک در نروژ راه را برای عبور ماشین‌ها باز می‌کند. او که به‌تازگی به عنوان شهروند نمونه‌ی سال برگزیده شده، توضیح پلیس برای مرگ پسرش به علت مصرف بیش از حد هرویین را باور نمی‌کند و تصمیم می‌گیرد از قاتل‌های پسرش انتقام بگیرد. نتیجه یک کمدی سیاه دیدنی است که البته شدت خشونت در آن گاهی بیننده را شوکه می‌کند.
دیائو یینان یانیس اکونومیدیس کارگردان و بازیگر قبرسی/ یونانی، امسال برای اولین بار با استراتوس در بخش مسابقه پذیرفته شده بود. استراتوس یک قاتل حرفه‌ای است که برای عملی کردن نقشه‌ی فرار دوستش از زندان به پول نیاز دارد. شخصیت ساکت، خونسرد و ناشناخته‌ی استراتوس با بازی فوق‌العاده‌ی ونگلیس موریکیس، مورد توجه زیاد تماشاگران قرار گرفته بود. اما از خرس‌ها فاصله‌ی زیادی داشت. میان دنیا‌ها (فئو آلاداگ) فیلمی بود که به حضور سربازان آلمانی در افغانستان می‌پردازد. این دومین فیلم بلند این کارگردان پس از بیگانه است. یسپر سرباز آلمانی که برای خدمت به افغانستان رفته، همراه گروهش مسئولیت حفظ یک روستای دورافتاده را بر عهده دارد. در طول داستان و طی اتفاقاتی که می‌افتد او بارها مجبور به انتخاب میان مسئولیت شخصی و حرفه‌ای می‌شود. اما او تنها کسی نیست که بین دنیا‌ها گیر کرده است. طارق، پسر افغان که با خواهرش زندگی می‌کند و مترجم یسپر نیز هست، دائماً از سوی افرادی ناشناس تهدید می‌شود تا به همکاری‌اش با نیروهای خارجی پایان دهد. از طرفی وزارت خارجه‌ی آلمان هم حاضر نیست به او ویزا بدهد؛ چون مدرک مستدلی که نشان دهد او در خطر است وجود ندارد. رونالد زرفلد که پیش از این با باربارا در جشنواره شرکت کرده بود و محمد محسن بازیگر افغان در این فیلم ایفای نقش کرده‌اند.
کلودیا یوسا کارگردان پرویی که سال ۲۰۰۹ با شیر اندوه در رقابت با درباره‌ی الی... موفق به کسب خرس طلایی شده بود، امسال هم با آلوفت در بخش مسابقه حضور داشد. یوسا که به خاطر همان فیلم نامزدی اسکار را هم در کارنامه‌ی خود دارد، برادرزاده‌ی نویسنده‌ی معروف ماریو وارگاس یوسا برنده‌ی نوبل ادبیات است. آلوفت داستان نانا (جنیفر کانلی) مادر دو پسر است که پسر کوچک‌ترش به دلیل بیماری روز به‌ روز بیش‌تر به مرگ نزدیک می‌شود. ایوان برادر بزرگ‌تر گولی، وظیفه‌ی نگهداری از برادر کوچک‌تر خود را نیز بر عهده دارد. اما در ادامه اتفاق‌هایی می‌افتد که ایوان را برای مدت طولانی از مادرش جدا می‌کند. بازی بسیار خوب جنیفر کانلی که سابقه‌ی بردن جایزه‌ی اسکار برای ذهن زیبا را در کارنامه دارد، او را به یکی از شانس‌های دریافت خرس نقره‌ای بهترین بازیگر زن تبدیل کرده بود. اما داوران جایزه را به بازیگر ژاپنی هارو کوروکی اهدا کردند.
سوی سوم دریاچه (کلینا مورگا) هم در بخش مسابقه شرکت داشت. نیکلاس همراه خانواده‌اش در یک شهر کوچک در آرژانتین زندگی می‌کند. خورخه پدر خانواده دکتری قابل‌احترام در شهر است که دو زن دارد و برای هر کدام زندگی جداگانه‌ای درست کرده است. خورخه آشکارا دوست دارد نیکلاس راه او را برود اما نیکلاس علیه راهی که او را تبدیل به پدرش می‌کند هارو کوروکی عصیان می‌کند. این فیلم هرچند از نماینده‌ی دیگر آرژانتین در بخش مسابقه آشکارا بهتر است، اما باز هم شانسی برای تصاحب خرس‌های برلین نداشت. ماکاندو اولین فیلم بلند سودابه مرتضایی، فیلم‌ساز ایرانی مقیم اتریش، دیگر فیلم بخش مسابقه بود که در آخرین روز به نمایش درآمد. فیلم روایت داستان رمضان پسر یازده‌ساله‌ی چچنی است که همراه مادر و دو خواهرش در کمپ پناهندگان در وین زندگی می‌کنند.
روز اولین نمایش عصبانی نیستم!، تنها فیلم ایرانی جشنوار‌ه‌ی برلین، سالن سینما پر از جمعیت شده بود و ایرانیان زیادی همراه کارگردانش رضا درمیشیان و دو بازیگرش باران کوثری و نوید محمدزاده در سالن حضور داشتند. پیش از شروع فیلم درمیشیان روی صحنه رفت و گفت: «امیدوارم از فیلم لذت ببرید و هرگز عصبانی نشوید!» فیلم تصویری گرفته از تهران امروز یا به قول کارگردان «برداشتی آزاد از ایران» است؛ جامعه‌ای که چند سال است مدیریت غلط و شرایط اقتصادی و سیاسی عصبانی‌اش کرده است. عصبانی نیستم! آشکارا از فیلم اول درمیشیان (بغض) بهتر است اما فیلم در بعضی صحنه‌ها شعارزده است. با این حال نمی‌توان انکار کرد که فیلم جسورانه‌ای است با بازی‌های عالی نوید محمد‌زاده و باران کوثری. درمیشیان پس از پایان فیلم که با تشویق‌های تماشاگران همراه شد، عصبانی نیستم! را فیلمی واقع‌گرا از سینمای اجتماعی ایران خواند. او در پاسخ به یک سؤال تماشاگران گفت که ایران هشت سال سخت را سپری کرده و حالا دوران جدیدی آغاز شده است. او در پاسخ به این سؤال که آیا فیلم در ایران  اکران خواهد شد، به یک «ان‌شاالله» ساده بسنده کرد.

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: