قصهی کوتاه «در بیشه» که فیلم ماندگار راشومون کوروساوا از روی آن اقتباس شده است، ایدهای درخشان به همراه مزیتهایی همچون تمرکز بر راوی واحد در فضای دیالوگی بین بازپرس و شاهد دارد. اما این پتانسیلها، در مسیری هدفمند پیش نمیروند و داستانی از دل آن شکل میگیرد که میتوانست در دهها قالب متوالی و مختلف دیگر ادامه پیدا کند و یا برعکس، حتی از اپیزودهای کنونیاش کاسته شود. این نقص بزرگ در برگردان آکیرا کوروساوا و شینوبو هاشیموتو به عنوان فیلمنامهنویسان فیلم نهتنها برطرف شده، که حتی آمیخته به جنبههایی تکمیلی هم شده و در اثر آن، شکلی اعتلایی پیدا کرده است. بدین ترتیب فیلم راشومون از معدود فیلمهای اقتباسی معروف جهان است که فراگرد سینماییاش بهمراتب جذابتر و ارزشمندتر از سرچشمهی ادبیاش شده است.
فیلمنامهی راشومون در خط اصلی به داستان «در بیشه» بسیار وفادار است. جسدی کشف میشود و دادگاه شاهدهای مختلف را احضار میکند تا هر اطلاعاتی دربارهی مقتول و اطرافیانش دارند ارائه دهند، اما هر کدام از احضارشوندگان، نکتهای متفاوت و حتی متعارض با نفر قبلی ابراز میدارند تا آنجا که دقیقاً معلوم نمیشود راست و ناراست هر کدام از چه قرار است. ریونوسوکه آکوتاگاوا، ساختار و درونمایهی اثرش را تا لبهی همین مرز پیش برده است و حیرتافکنی در مخاطب را به عنوان اصلیترین رهیافت داستانش در نظر گرفته است. اما فیلمنامهی کوروساوا و هاشیموتو از این فضا فراتر میرود و در عین اینکه مایهی حیرت و سرگردانی بین صدق و کذب مدعیان را لحاظ کرده است، فضای متن را به گونهای گسترش داده که نتیجهای اخلاقی و انسانی هم از آن گرفته شود. این گسترش با فاصله گرفتن از محیط دادگاه بهوسیلهی روایت بیانی با تمهید فلاشبک توسط سه نفر که از شدت بارش باران در زیر سقف دروازهی راشومون (بنایی مهم در آستانهی شهر کیوتو در دوران قدیم)، شکل گرفته است (البته روح کلی ماجرای سه نفر در زیر باران از داستان کوتاه دیگری از آکوتاگاوا به نام راشومون اخذ شده است که در تلفیق با داستان «در بیشه»، بستر اصلی فیلمنامهی راشومون را شکل دادهاند). روایتپردازی این سه نفر از ماجرای دادگاه، جدا از تنوعی که به لحن یکنواخت داستان اصلی بخشیده و به مثابه یک پاساژ در بین هر یک از اپیزودها عمل میکند، آغاز و فرجام ماجرا را هم طوری ترسیم کرده است تا به شکلی دراماتیک وارد فضایی معمایی شویم و در نهایت، بعد از حیرت فراوان از تشتت گفتار حاضران در دادگاه، ایدهی ایمانی کار بهواسطهی حضور نوزاد پرورش پیدا کند. در عین حال ماجرای سرقت زیرانداز و روانداز نوزاد توسط یکی از سه نفر، و فاش شدن ماجرای مفقود شدن خنجر گرانقیمت (که معلوم میشود توسط هیزمشکن ربوده شده است)، بحث دروغپردازی آدمیان را از متن داستان دادگاه به گسترهی محیط خارج از آن هم امتداد میبخشد و آن را به عنوان موتیف اصلی متن پرورش میدهد. داستانک نهایی نیز که عبارت از عائلهمندی هیزمشکن است و نگهداری نوزاد بیسرپرست را در پی آن عنوان میکند، نوعی جنبهی تعدیلی را به محتوای اثر میافزاید و نومیدی مطلق را از رستگاری بشر برطرف میسازد؛ اگرچه با توجه به فضای کلی ماجرا، احتمال اینکه هیزمشکن در مورد خانواده و نیتش کاملاً راست نگفته باشد، همچنان جاری است. این در حالی است که در داستان اصلی نه خبری از این سه نفر است و نه فلاشبکی به عرصهی دادگاه زده میشود و نه نوزادی در کار است. همه چیز از همان اول به شکل تخت از دادگاه شروع میشود و به همان هم ختم مییابد. انگار برای نویسندهی داستان، تنها خلق یک موقعیت منشوری اهمیت داشته است، بیآنکه فکری به حال جنبههای دراماتیک اثر بکند. اما ایدهی فیلمنامهنویسان در افزودن سه نفر به متن داستان، نوعی نمای نقطهنظر برای مخاطب تعیین میکند و تماشاگر/ خواننده در واقع با قرار دادن خود به جای آدمهای زیر باران، به شکلی همدلانه به فضای داستان نزدیک میشود. در واقع این مرکز ثقل، نوعی ساختار هندسی به داستان افزوده است که ریتم کلی متن را نیز در روندی متعادل و موزون پیش میبرد. از همین رو هوشمندانه حتی برخی از قسمتهای داستان کوتاه آکوتاگاوا در فیلمنامه حذف شده است؛ از جمله اپیزود مربوط به اظهارات مادرزن مقتول که عملاً نکتهی خاصی را به پیکرهی داستان اضافه نمیکند و بهسهولت قابلحذف است و اگر قرار بود در فیلمنامه بیاید، جز کشدار کردن متن و ابراز تکرار مکررات، حاصل دیگری در بر نداشت. در عوض روایت نهایی هیزمشکن از ماجرای قتل جایگزین آن شده است که در ساختار هندسی فیلمنامه روند و جایگاهی منطقی دارد و برآیند کلی روایتها را شکل میدهد.
در فیلمنامه در عین حال جزییاتی نیز افزوده شده که در غنای موقعیتی و شخصیتی متن تأثیری مناسب گذاشته است. مثلاً در داستان اشارهای کوتاه به این نکته میشود که تاجومارای راهزن، به دلیل افتادن از اسب توسط مأموران دولت دستگیر شده است. اما در فیلمنامه این نیز به این اشاره اضافه شده که تاجومارا اصلاً زیر بار نمیرود که اسب او را از روی خود پرت کرده است و علت افتادن خود را، بدحالی به دلیل نوشیدن آب از نهری مسموم اعلام میدارد. همین اضافات مختصر و بهظاهر ناچیز، تمهید هوشمندانهای در شخصیتپردازی مرد راهزن به شمار میرود که به نوعی جنبهی سرکشانه و مغرور او را ترجمان میکند؛ درسی مهم از تمهیدی کوچک: چهگونه میتوان با فضاسازیهایی مختصر و حتی دیالوگی تکخطی، بخشهای مغفولی از روح و روان کاراکتر را آشکار ساخت.