ژن مورو (23 ژانویه 1928 - 31 ژوییه 2017) بازیگری که بیش از همه با ایفای نقش در اثر کلاسیک موج نوی سینمای فرانسه ژول و جیم (یا با اشتباه متداول ژول و ژیم) شناخته میشود، سه روز پیش در خانهاش در پاریس در سن 89 سالگی درگذشت.
او که علاوه بر بازی در سینما و تئاتر، کارگردان، فیلمنامهنویس و خواننده هم بود، با درخشش در مجموعهای از نقشها در فیلمهایی که بخشی از موج نو به شمار میروند، از جمله آسانسور به سوی سکوی اعدام (لویی مال، 1958) و ژول و جیم (فرانسوا تروفو، 1962) در کانون توجه قرار گرفت. او همچنین در شماری از فیلمهای هالیوودی بازی کرد مانند محاکمه (اورسن ولز، 1962) و آخرین تایکون/ آخرین قارون (الیا کازان، 1976).
در پی درگذشت مورو، امانوئل مکرون، رییسجمهور فرانسه، یکی از چهرههای مطرحی بود که در بیانیهای در توییتر به این بازیگر بزرگ ادای احترام کرد و نوشت: «او تجلی سینما بود و روح آزادهای داشت که همیشه علیه نظم موجود طغیان میکرد.»
مورو در فرانسهی سال 1928 چشم به جهان گشود. پدرش یک رستوراندار فرانسوی بود و مادرش رقاصی از اولدهم که در اوایل جوانی به پاریس نقل مکان کرد و بعدها در تالار «فولی برژر» هم اجرا کرد. مورو در گفتوگویی با «گاردیئن» در سال 2001 از میراث مادرش چنین تجلیل کرد: «مردم فرانسه میدیدند که من با بازیگران معمول زمانهام فرق دارم. شاید به همین خاطر بود که این قدر مورد توجه کارگردانان آنگلوساکسونی مثل اورسن ولز و تونی ریچاردسن قرار گرفتم. در فرانسه عبارتی دارند که میگوید: "زبان مادریام فرانسه است." اما من میگویم: "بُعد زنانهی من انگلیسی است."»
مورو فعالیتهای بازیگریاش را از تئاتر آغاز کرد و به بازیگر مطرحی در نمایشهای تالار Comédie-Française بدل شد. او پس از ورود به دنیای سینما و درخشش در دو فیلم از لویی مال در سال 1958 - آسانسور به سوی سکوی اعدام و عاشقان - در سال 1960 با فیلم هفت روز... هفت شب (پیتر بروک) جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را به دست آورد. اما ژول و جیم بود که شهرتی بینالمللی را برای مورو به همراه آورد و بارها در فهرست بهترین فیلمهای تاریخ سینما یا دستکم دههی ساختش ظاهر شد.
مورو که در دههی 1960 بازی در نقش فوقالعادهی خانم رابینسن در فارغالتحصیل (مایک نیکولز، 1967) را در نهایت رد کرد، تا آخرین سالهای عمرش هم به بازیگری مشغول بود. او در سال 1992 برای هنرنمایی در بانوی سالخوردهای که در دریا قدم زد (لوران هاینِمان) برنده جایزه سزار شد. علاوه بر این، او دو فیلم را هم خودش کارگردانی کرد: لومیر (1976) و جوان خام (1979).
مورو که به عنوان یک مصاحبهشوندهی سختگیر شناخته میشد، در واکنش به بیان حس نوستالژیک خود نسبت به موج نوی فرانسه، با همان تندوتیزی معروفش چنین پاسخ داد: «نوستالژی برای چی؟ نوستالژی برای زمانی است که میخواهید همه چیز مثل سابق باقی بماند. میدانم که خیلیها به این امر تمایل دارند. اما با خودم فکر میکنم و میگویم به آنها نگاه کن! آنها مردهاند پیش از اینکه مرگشان فرا برسد. زندگی یعنی خطرپذیری.»
نقل قولها: «مطلقاً بدون حس نوستالژی»
- بازیگری، با احساسات واقعی و ظریفی سروکار دارد. این نیست که انگار نقابی بر چهره میزنید. هر بار که بازیگری بازی میکند، پشت یا درون فرد دیگری مخفی نمیشود، بلکه خودش را بیان میکند.
- آن طور مراقب خودتان نباشید که انگار میخواهید زمان را متوقف کنید. این کار را باید از سر مناعت طبع انجام دهید. انرژی زندگی، موهبت فوقالعادهای است. پس نباید مثل یک کشتیشکسته به نظر برسید. باید مراقب خودتان باشید تا بیمار نشوید. هدف از زندگی باید این باشد که با تندرستی دنیا را ترک کنیم؛ درست مثل شمعی که تا آخر میسوزد.
- وقتی نقشی را بازی میکنم، همان شخصیت هستم. من آدم دیگری میشوم. اما به محض پایان کار، دوباره خودم هستم.
- من سخت کار میکنم و شیفتهی کارم هستم. دنیای من سینما، بازیگری، تئاتر، هنر، نقاشی، کتابها، موسیقی، مجسمهسازی، خلاقیت، چشمانداز، حرکت آدمها در خیابانها و هر چیزی از این دست است.
- زندگیای که پشت سر گذاشتید، هیچ اهمیتی ندارد. زندگیای که در پیش رو دارید، مهم است.
- در ابتدای فعالیتهای بازیگریام به دنبال یک نقش جدی و تروتمیز بودم؛ فقط برای اینکه به پدرم ثابت کنم که بازیگری به معنی خیابانی بودن نیست.
- من زنی هستم که مطلقاً هیچ حس نوستالژیای ندارد.
- وقتی کار میکنید و دست به آفرینش میزنید، تردیدهایی دارید که ضروری و ذاتیاند.
- من پذیرای موضوعهای نامعقول و غیرمنطقیام. من کشفوشهود را میپذیرم چون عقلانیت واقعاً خود مرگ است.
- حضور در فیلمها فقط راهی برای بازیگری نیست، راه و شیوهای است برای زندگی.
- فیلمها زمانی تأثیرگذارند که شما موفق باشید؛ و مردم بهواسطهی شما برای شخصیتهایی که بازی میکنید اهمیت قائل میشوند. من نقشهایی را که نشان میدهند زنان سالخورده مست میکنند و دست به خودکشی میزنند رد میکنم. میدانم که چنین آدمهایی هم وجود دارند اما من ایفای چنین نقشهایی را دوست ندارم و وظیفهی خودم نمیدانم که بدترین وضعیتی را که ممکن است برایشان رخ بدهد به نمایش بگذارم. من میخواهم رو به تعالی حرکت کنم و روحیهبخش باشم، نه دلسردکننده.
- هر چیزی که دارم، روزی در طلبش بودهام.
- عشق، رنج و اندوه، و خوشحالیای که در زندگی تجربه میکنم در فیلمهایم ظاهر و به بخشی جداییناپذیر از آنها بدل میشود. پس وقتی به تماشای فیلمی مینشینم که در آن بازی کردهام، انگار زندگیام را در پیش رو دارم.
- هرگز نگران سنوسالم نبودهام. اگر در این زمینه افراط کنید و بهشدت روی آن حساس باشید و از آن بهراسید، خودش را نشان میدهد. زندگی در سیسالگی به پایان نمیرسد. برای من سنوسال یک عدد است، فقط یک رقم. چه کسی اهمیت میدهد؟
- پیری، شما را از عشق دور نمیکند اما عشق، تا حدی شما را از پیری حفظ میکند.
- عشق مثل سوپ است، اولین قاشقها بیش از حد داغاند و آخرینها بیش از حد سرد.
- هرگز بعد از بازی در یک فیلم، همان آدم اول نبودم. هر بار ظرفیتهای احساسی تازهای را کشف میکنم که تا پیش از آن از وجودشان بیخبر بودم.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[منابع: گاردین، آیامدیبی]