خبرِ غمانگیز و تکاندهنده این بود که سم شپرد - نمایشنامهنویس، بازیگر، نویسنده، فیلمنامهنویس و کارگردان - درگذشت. او که مدتی بود به ALS (از بیماریهای سیستم عصبی) دچار شده بود، 27 ژوییه در آرامش خانهاش در کنتاکی درگذشت. او 73 ساله بود.
سوپان دِپ در «نیویورک تایمز» نوشت: «آقای شپرد یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین نویسندگان جنبش "آف برادوی" بود که ابعاد تاریکتر زندگی خانوادگی در آمریکا را در نمایشنامههایی مانند کودک مدفون (که جایزه پولیتزر درام را در سال 1979 برنده شد)، نفرین طبقهی گرسنه و دروغ ذهن ضبط و ثبت کرد. خیلیها وی را یکی از اریژینالترین هنرمندان نسل خودش میدانستند که برای پرترههای تندوتیزش - درباره همسران، خواهران و برادران، و عاشقانی که با مقولههای هویت، شکست و ماهیت ناپایدار رؤیای آمریکایی دستوپنجه نرم میکردند - از سوی منتقدان تحسین شد. او برای غرب حقیقی و فریبخوردهی عشق (یا بازیچهی عشق) دو بار دیگر نامزد دریافت جایزه پولیتزر شد که هر دو در برادوی روی صحنه رفتند.»
کیت اِربِلَند در «ایندیوایر» نوشت: «شپرد وقتی بازیگری در سینما را آغاز کرد، اسم و رسم تثبیتشدهای در تئاتر داشت. اولین نقش مهمش در قالب کشاورز فیلم ترنس مالیک با نام روزهای بهشت (1978) رقم خورد. او با اینکه همواره شیفتهی تئاتر باقی ماند اما هنرنماییهای سینماییاش را ادامه داد و در آثار مهمی خوش درخشید.» در این خصوص اندرو هازبند در «آپراس» به نامزدی اسکارِ شپرد اشاره کرد: «نام و تصویر او در سینما محبوبیت یافت و نقشآفرینی نامزد اسکارش در جنس مناسب (1983) به نقش خلبان تست نیروی هوایی ایالات متحده، چاک یِگر، انجامید که اقتباس تحسینشدهی فیلیپ کافمن از کتاب تام وولف بود.»
اِلبِرت ویچ در «اسکرین» به فعالیتهای نویسندگی او در سینما هم اشاره کرد: «شپرد فیلمنامههای زابریسکی پوینت اثر میکلآنجلو آنتونیونی، پاریس، تگزاس از ویم وندرس و فریبخوردهی عشق اثر رابرت آلتمن (بر اساس نمایشنامهی خودش) را نوشت؛ و در مقام نویسنده و کارگردان فیلمهای شمال دور و زبان خاموش را بهترتیب در سالهای 1988 و 1992 جلوی دوربین برد.»
او که 44 نمایشنامه و چند کتاب شامل داستانهای کوتاه، مقاله و خاطراتش نوشت، وقتی سی ساله شد، سی نمایشنامه داشت که در نیویورک روی صحنه رفته بودند. شاید به همین خاطر بود که «نیویورک مگزین» او را با عنوان «بزرگترین نمایشنامهنویس آمریکایی نسل خودش» توصیف کرد.
سم شپرد در سال 1997 به «پاریس ریویو» گفته بود: «من از پایانها متنفرم. آغازها بیتردید هیجانانگیزترین بخش هستند، میانهها پیچیده و گیجکنندهاند و پایانها فاجعه... وسوسهی رسیدن به نتیجه و جمعبندی اثر، برای من حکم یک دام وحشتناک را دارد.»
واکنش چهرههای سرشناس: «او خیلی چیزها برای ما باقی گذاشت»
- اِیوا دووِرنی: سم شپرد. هر وقت روی صحنه یا بر پرده حاضر میشد، خیالتان راحت بود و میدانستید همه چیز بهخوبی تحت کنترل است. او عضوی از «روزهای بهشت» بود. روحش شاد و قرین عشق.
- نانسی مِیِرز: من با اینکه برای مدت کوتاهی با سم همراه شدم و شناختمش، اما خاطرههای خیلی خوبی از او دارم. سم شپرد تنها بازیگری بود که پس از همکاری هر شب میخواست دور هم باشیم و من هم از او استقبال میکردم. داین کیتن او را افسونکننده و اسیرکننده خوانده بود که حقیقتاً همین طور بود.
- آنتونیو باندراس: ژن مورو و سم شپرد متشکریم که در «24 فریم در ثانیه» ما را روشن کردید.
- دان چیدل: سالها پیش خیلی تصادفی در راه رفتن به نمایش مرد بالشی در برادوی همراه شدیم. پیادهروی/ گپ، فوقالعادهای داشتیم.
- ریس ویترسپون: چهقدر این خبر غمانگیز است. او یک بازیگر حقیقتاً اریژینال و نویسندهای فوقالعاده بود.
- زویی کازان: یکی از دوستان گفت: «او خیلی چیزها برای ما باقی گذاشت». دقیقاً همین طور است.
- ران پرلمن: وای خدا، نه!
- جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو: او در زمان حضورش با ویم وندرس برای نگارش فیلمنامهی پاریس، تگزاس این جمله را برایمان به یادگار گذاشت: «فکر میکنم بدون نوشتن، احتمالاً احساس میکردم واقعاً بیمصرفم.»
- بانیان جوایز تونی: از درگذشت او دلشکستهایم... او نمایشنامهنویس و هنرمند اریژینالی بود که دو بار نامزد دریافت جایزه تونی شد؛ او افسانهی تئاتر بود.
نقل قولها: «برادوی اصلاً وجود ندارد»!
- همکاری، واژهای است که تهیهکنندگان از آن استفاده میکنند. معنیاش هم این است که از ابتدا تا انتهای کار، خوشخدمتی و اطاعت را فراموش نکن.
- کسانی که منتقدان برایشان مینویسند برای من مهم نیستند. تا جایی که به من مربوط میشود، برادوی اصلاً وجود ندارد (اوت 1970).
- شخصیت، همهی آن چیزهای دروغین و اشتباهی است که در یک انسان جمع شده است، هر چیزی که به او افزوده شده و تصنعی است.
- درباره فعالیت در عرصهی فیلمُسازی: همهاش در خودشیفتگی خلاصه میشود. ترنس مالیک آن را «خودبینی تصدیقشده» مینامد. به همه چیز باید توجه و رسیدگی شود. آیا آب معدنی با فلان مارک را میپسندید؟ کاری از دست ما برمیآید؟ اگر لازم است خودمان را جلوی پای شما به زمین بیندازیم؟
- گاهی وقتها نویسندگی همان بازیگری است و بازیگری، نویسندگی است. من چندان علاقهای به تقسیمبندیها ندارم. من شیفتهی چگونگی پیوند خوردن موضوعهای متفاوت با هم هستم.
- هالیوود به سمت حماقتهای نوجوانانه میرود.
- شما هنوز بیش از حد از تماشاگران هراس دارید و با این وجود، مصرانه میخواهید در قلمروی جدیدی غوطهور شوید. هر چند وقت یک بار، این موقعیت در اختیار شما قرار خواهد گرفت؛ که مثل پریدن در آب سرد است.
- این یکی از تراژدیهای بزرگ زندگی معاصر ما در آمریکا است که خانوادهها از هم متلاشی میشوند. تقریباً همه این موضوع را تجربه کردهاند و با آن موافقاند.
- من از راهم خارج نشدم تا وارد دنیای سینما شوم. من همیشه خودم را یک نویسنده میدانم.
- درباره هری دین استنتن: او یکی از آن بازیگرانی است که میداند چهرهاش خودِ داستان است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[منابع: کرایتیریئن، هالیوود ریپورتر، راجرایبرتداتکام، آیامدیبی]