پژوهشگر، فیلمنامهنویس،تهیهکننده و کارگردان: الهام معروفی. فیلمبردار: ارسطو مداحی گیوی. تدوینگر: فرید دغاغله. آهنگساز: ستار اورکی. نویسنده و گوینده گفتار متن: الهام معروفی. صدابردار و صداگذار: حسن مهدوی. اصلاح رنگونور: محمدرضا تیموری. تولید: با حمایت سازمان منطقهی آزاد اروند و انجمن سینمای جوانان ایران. 40 دقیقه، 1397
از الهام معروفی تاکنون فیلمی ندیده بودم اما دیدن 330 سیسی خاطره نشان داد که او روایت در سینمای مستند و ایضاً داستانی را بهخوبی و بهدرستی میشناسد و بر آن مسلط است. فیلم از نمایش جماعتی که در اسکلهی خرمشهر جمع شدهاند تا به تشییع جنازهی شهدای تازهیافتهی جنگ تحمیلی بپردازند، میآغازد، این صحنهها نشان میدهد آن جنگ تا چه حد بر زندگی ایرانیان اثرگذار بوده و اینکه داستان بهبهانهی آن جنگ روایت خواهد شد. و سپس دوربین روی یک بطری پلاستیکی آبمعدنی که در آن بنزین ریختهاند که بهصورت آزاد بفروشند، تأکید میکند و داستان از همینجا آغاز میشود: بطری نوشابه.
330... روایت زندگی راوی است که در آبادان و سپس در مهاجرت ناخواسته بهدلیل وقوع جنگ تحمیلی میگذرد و به بهانهی خاطراتی که بهگونهای با نوشابه و شیشههای آن پیوند میخورد، روایت میشود. این شکل از روایت یادآور یکی از تمرینهای کلاسیک در فیلمسازی است: چهقدر میتوان با یک کفش، یک جفت پای برهنه، یک قوطی سیگار و ... روایت کرد و فیلم ساخت؟ ارزش 330... در همین وفادار ماندن به قالبی است که در این تمرینها رخ میدهد: فیلمساز توانسته هرچه را که در گذشتهی چندنسلهی شهر آبادان رویداده و بهگونهای با نوشابه پیوند خورده گردآورد و روایت خود را بنا کند.
از نظر محتوایی آنچه نوشابه را با متن فیلم پیوند میدهد جدای از علاقهای صرف به این نوشیدنی جدیدالورود به کشور ما، نمادین بودن آن است در گذار زندگی یک جامعهی سنتی به نوعی از مدرنیت ِ هرچند وارداتی. ممکن است از دیدگاه برخی خوردن نوشابهای وارداتی نمادی از غربزدهگی باشد و شاید رخنهی استعمار نوین. اما کارگردان آگاهانه از افتادن در دام چنین بحثهایی پرهیز کرده و هر آنچه را که میتوانسته بیننده را بهگونهای از طریق این نوشیدنی به زندگی چند نسل از آبادانیها وارد کند، آورده است. از خاطرات مردم که دقایق بسیار پشت پنجرههای بزرگ کارخانههای تولید نوشابه میایستادهاند به تماشا، تا بازی اهالی خوشذوق آبادانی با کلمهی کوکاکولا و جعل یک جملهی کوتاه فارسی بهلهجهی آبادانی: «کو؟ کا کلا؟» (یعنی کجاست داداش، کلاهم؟)! و تا عادت به نوشیدن نوشابه در هوای گرم آبادان و غیره. اما بخش مهمتر مرتبط با نوشابه که نشان از زندگیای ملتهب در مسیر زندگی شخصی راوی دارد، استفادهی فراوان از بطریهای نوشابه برای ساختن کوکتلمولوتوف است، چه در دوران انقلاب و چه پس از آن در دو سه ماه ِ مقاومت مردمی در برابر ارتش عراق، که یکی از یادگارهای آن به بازار آمدن تیشرتهایی بوده در آبادان با مارک «کوکتلکولا»! اما یک محور دیگر که به عنصر نوشابه پیوند میخورد و همچون نوشابه نمادی از نوعی مدرنیت در جامعهی ایران بود، (ماشین پیکان) همین وضعیت را دارد. اما این ماشین صرفاً نمادی از پیشرفت یا مدرنیت نبود که مثلاً در فیلمی تبلیغاتی پیکان را در میدان سرخ مسکو نشان دهد که به شوروی صادر شده و روسها از این ماشین استقبال کرده بودهاند بلکه در کنار نوشابه عنصری بود که کارگردان روایت خود را قوام بخشد و بارورتر کند: خانوادهی راوی همیشه با پیکان میرفتهاند اسکلهی خرمشهر و نوشابه میخوردهاند یا به کمک آن اسبابکشی میکردهاند یا در دوران مهاجرت ناگزیر به تهران با پیکان از آبادان فرار کردهاند و الی آخر. اتفاق مهمی که ارتباط ماهوی شیشهی نوشابه را با درام اصلی زندگی راوی روشن میکند فراهم شدن امکان بنزینزدن با شیشههای نوشابه است که کسی به آنها میدهد و نجاتشان میدهد. اما راوی یادش نمیرود صحنهای را نشان دهد که مردمانی شیشههای خالی نوشابه در دست که آنها هم ماشینشان بدون بنزین مانده بوده و نتوانستهاند از کسی بنزین قرض کنند و در جاده مانده بودهاند، تقاضای کمی بنزین داشتهاند و چهبسا در بمبارانها جانشان را از دست داده بوده باشند. این صحنه را که از درون ماشین گرفتهاند و با ولههای تدوینی وارونه نشان دادهاند بهاحتمال فراوان بازسازی کردهاند، اما شیوهی فیلمبرداری آن به همان نحوی است که در نماهای آرشیوی میبینیم.
در دوران مهاجرت بارها تصویر پیکان چه در عکسهای یادگاری و چه در گزیدهی راشهای آن دوران دیده میشود و خاطرات راوی از اینکه پدرش با پیکاناش مسافرکشی میکرده یا ماشین عروس برخی اعضای فامیل میشده، ضمن حسیکردن این خاطرات کاری میکند که فیلم نخ تسبیح خود را گم نکند. و در کنار آن نوشابه هم فراموش نمیشود: در زمان فاصلههای بین آژیر سفید و قرمز یا توی زیرزمین مجموعهی آپارتمانیشان مینشستهاند و پفک و نوشابه میخوردهاند. از جهاتی این نوشابه و پیکان حتا نمادی است از شادیهای کوچک و گذرا اما ارزشمند طبقات پایین و نزدیک به متوسط جامعهی آن زمان. و از این بابت، فیلم توانسته به تمام قواعدی که بر مبنای آن ساخته شده وفادار بماند. اما یکی از شاخصههای دیگری که نشان میدهد فیلم توانسته به قواعد خود وفادار بماند (البته بهجز دو سکانس پایانی) هماهنگ بودن سبک فیلمبرداری نماهای مربوط به زمان حال است با نماهای آرشیوی. مثلاً آنجا که راوی در یکی از معدود نماها دیده میشود، طوری فیلمبرداری شده که گویی شخصی ناشناس در پارکی نشسته است و کنارش بطری یکونیم لیتری نوشابهای بهچشم میخورد.
در سکانسهای آخر فیلم هم با وجود تفاوت در سبک فیلمبرداری ماجرا خوب بسته میشود: ماشین پیکان پدر راوی که بالای سی سال عمرش بوده، در محوطهی قراضهسازی ماشینها با جرثقیل بلند میشود و توسط دستگاه غولپیکر خردکن، بلعیده میشود. گویی نمادی از خاطرات یک عمر، یک زندگی دارد بلعیده شده و محو میشود. سکوت پدر پس از این صحنه و ذکر پارهای از خاطرات مرتبط با این پیکان بهصورت جستهگریخته، خیلی هم تأثیرگذار از کار درآمده است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: