در سالهای گذشته که اکنون آنها را «سالهای دور» میخوانیم؛ گروهی وارد کار تلویزیون شدند و دو مجموعهی محله بروبیا (1361) و محلهی بهداشت (1363) را ساخته و بازی کردند که بعدها برخیشان به بازیگران سرشناس سینما و تئاتر بدل شدند. یکی از آنها «پسر عزیزوار» پسر باهوش پدری یونانی بود که در محلهی بهداشت نقش محسن، یکی از بچههای محله را در کنار عباس بیدندون (حمید جبلی)، حسن (اکبر عبدی) و پزشک محله (فردوس کاویانی) بازی میکرد. او آتیلا پسیانی است که همزمان با کار در تلویزیون به سینما نیز راه پیدا کرد؛ هرچند که نخستین فیلمش عفریت (1360) ساختهی فرشید فلکنازی که در آن با فرامرز قریبیان همبازی بود؛ هرگز رنگ پرده را ندید.
پسیانی به موازات کار در تلویزیون (که کارنامهی مفصلتری از او را به نمایش میگذارد) در سینما نیز به فعالیت ادامه داد. طلسم (1365) که نخستین فیلم سینمایی سازندهاش بود، نام پسیانی را برای سینماروهای این دهه به نام آشنایی بدل کرد. پسیانی در نقش مرد جوانی که به تازگی ازدواج کرده، همراه همسرش وارد خانهای میشوند که ظاهراً خارج شدن از آن به سادگی امکانپذیر نیست. هر چند فیلم داریوش فرهنگ پسیانی را با سینمای ایران آشناتر کرد اما نقش جوان روستایی که با لهجهی تهرانی حرف میزند (فیلم دوبله است و ناصرنظامی به جای پسیانی حرف زده است) چندان جای کار برای این بازیگر تازهنفس سینمای ایران ندارد. چند میمیک عصبی، خشمهای همراه با فریاد و البته «نادانستگی» مجموعهی بازی او را شکل دادهاند. هر چند او در نقش دستیار کارگردان در دو فیلم با یک بلیت (1370) تجربهی بعدی داریوش فرهنگ؛ حضورکمتری جلوی دوربین دارد اما بازی او که سادگی توأم با نگرانیهای معمول یک دستیار کارگردان را در سینمای ما به نمایش میگذارد؛ هم پذیرفتنی است و هم با گذشت سالیان دراز از ساخته شدن این فیلم (که در واقع اثر قدر نادیدهی فرهنگ نیز هست) در یاد و خاطرهی علاقمندان و دنبالکنندههای سینمای ایران برجا مانده است.
یکی از جذابترین نقشهای آتیلا پسیانی حضورش در خاکستر سبز (1373) در دو نقش هادی فیلمساز و عزیز دوست هادی است که عشقش را در غربت بر جای گذاشته و اکنون از هادی میخواهد پیجوی او باشد. بازی پسیانی در این دو نقش در شمار بهترین بازیهای او هستند. چه در نقش حبیب که در سکانس نماز خواندن، حواسش به دنبال فاطمه میرود و چه در نقش هادی که همراهی حنیفه (زلاتا پلشکووا) با او نزدیک است به تجربهای مشابهی رابطهی عزیز و فاطمه بدل شود اما خودِ فیلمساز انگار ترجیح میدهد این مشابهسازی را عقیم بگذارد. معصومیتی که پسیانی در چهرهاش میتواند نشان دهد و آن را با خندههایش همراه میکند و ما در مقام تماشاگر باورش میکنیم؛ یکی از عناصر موفق بازی او در فیلم حاتمیکیا است. با این همه او ترجیح میدهد که مسیر بازیهایش از نقش آدمهای ساده دلی مانند آن جوان فیلم داریوش فرهنگ، را به بازی در نقشهایی عمدتاً منفی بکشاند. او این استراتژی را تا سالها بعد در نقشهایی که برعهده میگیرد؛ حفظ کرده است. میشل گنجبخش با بازی پسیانی در روز شیطان (1373) که در خط داستانی شباهتهای انکار ناپذیری با شخصیت شغال در روز شغال (1973) ساختهی زینهمن دارد (نویسندهی هر دو رمان فردریک فورسایت است)، فردی است که از سوی سازمانی برای بمبگذاری به تهران آمده است. آدمی بیرحم، بدون احساس که مثل یک ماشین برنامهریزی شده عمل میکند و به هر ترتیبی که هست باید هدفش را به انجام برساند. پسیانی چنین نقشی را با یک بازی سرد و خشک جلوی دوربین افخمی تصویر میکند. چهرهی سنگی، لحنی بدون حس و چشمهایی که نه میخندند و نه میشود هیچ احساسی را در آنها مشاهده کرد؛ بعدها به مألفههای بازیهای دیگر پسیانی بدل میشوند. هر وقت یاد شخصیت محسن در محلهی بهداشت میافتیم؛ نمیتوانیم باور کنیم که آن پسرک شوخ و شنگ بعدها و در چرخشی یکصدوهشتاد درجهای در جلد شخصیت هولناکی در سینمای ایران فرو خواهد رفت.
نقش احمد در دو زن (1377) به نوعی پژواکی از همان مؤلفههاست که به آنها اشاره شد. احمد با بازی پسیانی آدمی است که هیچ وقت نمیخندد. به همه چیز از فرشته (نیکی کریمی) تا مردم کوچه و خیابان ظنین است و خیال میکند همهی دنیا جمع شدهاند تا ناموسش را از چنگش دربیاورند. اما نقش مجید شهلا در آب و آتش (1379) واقع اوج مجموعه نقشهایی است که پسیانی در آنها سعی دارد تا خشنترین بازیها را با خونسردی از خودش به نمایش بگذارد. مجید شهلا با پیشینهای نه چندان پذیرفتنی اکنون و در چرخش روزگار گویی به خودویرانگری دست میزند و مریم شکوهی (لیلا حاتمی) را ملک طلق خودش میداند و وقتی متوجه میشود که مریم دلبستهی علی مشرقی (پرویز پرستویی) شده است؛ در سکانسی سهمگین و با سبعیتی باورناپذیر مریم را میکشد و سپس در را برای علی مشرقی باز میکند و میگوید اکنون میتواند مریم را ببرد. پسیانی همچنان و در شام آخر (1380) نقش شوهری را بازی میکند که به هیچ صراطی مستقیم نیست و مایل است با خشونت و هوچیگری همسر سابقش را به لجن بکشد. یک استثناء در این میان و در مجموعه بازیهای پسیانی در نقشهایی منفی؛ حضورش به عنوان دکتر روانشناس در آتش بس (1384) است که نه تنها در اینجا نقشی منفی ندارد بلکه حتی ظرافتهایی شیرین نیز وارد بازیاش کرده است. مثلاً نگاه کنیم به آنجا که به یوسف (محمد رضا گلزار) میگوید آیا میتواند کفش زنانه به پا کند و چند کیلومتر با آنها راه برود؟
در کارنامهی بازیگری آتیلا پسیانی و با اشاره به نمونههایی که ذکر شد؛ تقریباً نقشهایی را سراغ نداریم که حجم حضورش از چند سکانس فراتر برود. این به نظر میرسد یک استراتژی فکر شده از سوی خود او برای حضورش در سینمای ایران باشد؛ به این معنا که به نظر میرسد شیوهی بازیگری او برخی از فیلمسازان و کارگردانها را به این صرافت انداخته باشد که از حضورش در سکانسهای مشخصی استفاده کنند و این هم به عنوان «امضاء» بازیگر میتواند تلقی شود و هم میتواند به ارتقای شخصیتهای منفی فیلمها یاری برساند. از سوی دیگر پسیانی در رسانههایی دیگر مانند تلویزیون و مشخصاً مجموعهای مانند گمگشته (1380) در چندین و چند قسمت ظاهر شده است (همچنان در نقشی منفی که به مثبت میگراید) و از سوی دیگر همچنان در تئاتر چهرهی تقریباً فعالی است. شاید نتوان به تـأکید این را گفت اما همواره بازیگرانی هستند که به یک رسانه تمایل بیشتری دارند و حضور در ان برایشان ارحجتر است. برخی به تئاتر علاقهی عمیقتری دارند، برخی به سینما و برخی به تلویزیون.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: