نابهسامانیهای اجتماعی و دیگر معضلات جامعههای انسانی، در درون خود حاوی درام هستند و بیدلیل نیست که سینماگران مستند به این جنبه از زندگی بسیار میپردازند. رسوخ به درون ماجراهای پیرامون و مهمتر از آن به درون شخصیتهای انسانی یکی از مهمترین و البته جذابترین جنبههای سینمای مستند است، تا آنجا که گاه برخی از مستندسازان پا روی مرزهای اخلاق مستندسازی هم میگذارند. اما این، همه ماجرا نیست. پردازش درام مندرج در مقولهای که مستند میشود، امر ذاتی دیگر این عرصه است. در ادامه چند فیلم دیگر از دوازدهمین جشنواره «سینماحقیقت» را از این منظر بررسی میکنیم.
اکسدوس (بهمن کیارستمی)
واژه «اکسدوس» هم به اسطوره خروج بنیاسراییل اشاره دارد و هم نام یک ترانه مشهور غربی است. مهاجرت معکوس افغانها که بیش از چهار دهه است که در پی تحولات سیاسی و نظامی و اجتماعی آن کشور راهی ایران شده بودند و یکیدو سالی است که در پی کاهش ارزش ریال ایران بر اثر مسأله تحریمها، ساز بازگشت میزنند، نمودی تازه از آن اسطوره را میتواند در خاطر متبادر کند: اسطوره ملتی صبور که به امید خلاصی از رنجها دارند دل به دریا میزنند. مرز ایران و افغانستان و مصاحبههای ناگزیری که اینان باید با مأموران گمرک ایران انجام دهند، دستمایه بهمن کیارستمی شده است، اما دستمایهای که او را ناگزیر در مسیری انداخته که پدر فقیدش چند دهه پیش با همشهری و سپس اولیها و مشق شب پیموده بود. شاید کار تقدیر است که کیارستمیِ فرزند را به مسیری انداخته که پیشتر از آن میپرهیخت! هرچه باشد دیدن این فیلم بهناچار بیننده را وامیدارد به مقایسه پیمایش دو کیارستمی در اکسدوس با مشق شب مثلاً. اما نباید در این قیاس ماند. دیگر جوانب کار بهمن کیارستمی مهمتر است و هرچند امید نجوان در نسخه کاغذی ماهنامه بر این نکته انگشت گذارده، باز ناگزیر از پرداختن به همین موضوعام: منظومه صدای پای آب یکی از محبوبترین مجموعههای شعر معاصر فارسی است، اما بسیاری از منتقدان برجسته به رغم تمام ویژگیهای ناب این اثر، ساختار مستعدِ حذف ابیات این منظومه را بزرگترین ایراد ساختاری آن میدانند؛ مجموعه بیپایانی از مصرعهای بسیار جذاب که میتوان چند مصرع از آن را حذف کرد، بیآنکه خللی به جذابیت و معناپردازی و خیالسازی منظومه وارد آید. مشابه همین ایراد کاملاً به اکسدوس وارد است؛ در طول مصاحبههای متعدد و گاه دقیقاً مشابه با افغانهای متقاضی خروج از ایران، هیچ اتفاقی نمیافتد و هیچ انکشافی صورت نمیگیرد و حلقههای ماجرا ما را در گذر از هر حلقه، به درک یا ارتباط تازهای از درام زندگی این مهاجران رهنمون نمیشود. اکسدوس جایزه اول بخش بینالملل را ربود و شاید قلبهای بسیاری را و ممکن است در آینده قلبهای بسیارتری را. اما همچون صدای پای آب، ساختار مستعدِ حذف، بر بنیادش سنگینی خواهد کرد.
جای خالی دوست (محمدعلی طالبی)
حضور دوست دوران دانشگاه و کارگردان مورد علاقهام را در سینمای مستند بسیار به فال نیک میگیرم، اما اگر قرار بر همین یک مستند از او باشد باید گفت داستانگوی بسیار بهتری است! و چشمانتظار مستندهای بهتری از او خواهم ماند. فیلم شاید بر یکی از بدترین مظاهر زندگی شهری طبقات پایین جامعه انگشت گذارده باشد و به لحاظ تکاندهندگی موضوع (خودکشی نوجوانان) بهظاهر کار چندان دشواری پیش پای فیلمساز نبوده، اما این، فرمولی نیست که همواره درست باشد یا بیشتر مواقع نادرست از آب درمیآید؛ و طالبی هم نه فیلمساز کمتجربهای است و نه انسانی ساده که متوجه این ظرایف نشود. اما به نظر میرسد در باب سامان دادن به جستوجویی که منجر بشود به یک انکشاف در بطن ماجرای خودکشی همزمان دو دختر نوجوان از بالای پل چمرانِ اصفهان - بر خلاف فیلمهای بلند سینمایی خوشساخت و فکرشدهاش - کاملاً بهدرستی حرکت نکرده است. دو مورد مشخص در این فیلم هست: یکی پسر نوجوانی که دختر کامیاب در خودکشی دوست دخترش بود و ظاهراً آخرین نفری بوده که با او در تماس بوده است؛ و دوم دختر ناکام در خودکشی! که راوی/ کارگردان بالأخره موفق به ملاقات و مصاحبه با او میشود. این دو نفر، دو نقطه عطف در مسیر انکشاف ماجرا به شمار میآیند و میتوانند به کارگردان/ پژوهشگر در مسیر واکاوی ماجرا بسیار کمک رسانند. اما به نظر میرسد که طالبی پس از حضور این دو، به چیزی جز همان یافتههای قبلی نمیرسد و دنبال آنها هم نمیرود؛ به طور مثال دوست پسر دختر کشتهشده میگوید آن دختر کمی پیش از خودکشی یکیدو روز را نزد او و در خانه پسر گذرانده بود. در این یکیدو روز چه اتفاقی افتاده؟ راوی/ کارگردان نه این موضوع را با پسر دنبال میکند و نه آن را از دختر زندهمانده در ماجرا میپرسد. بالأخره هر ماجرایی چند بُعد دارد و این ماجرای شگفت، جدای از جنبههای اجتماعی، جنبههای فردی هم داشته است که به نظر میرسد طالبی به آنها توجه چندانی نداشته است.
خاتمه (مهدی و هادی زارعی)
دیدن چند فیلم از کامران حیدری و محمد کارت که آنها هم از مستندسازان شیرازی هستند و در این سالها موضوعها و شخصیتهای اهل شیراز را محور کارهایشان قرار دادهاند، احساس دوگانهای را لحظاتی پیش از شروع دیدن خاتمه در من ایجاد کرد؛ که خوشبختانه با پایان نمایشش زایل شد. نخست باید بگویم شیراز از زمانی که کودکی بیش نبودم به عنوان شهر عشق و صفا و جوانی و گشتوگذار و این جور چیزها به ما شناسانده میشد؛ و هنوز هم میشود. در کشور ما کم هستند کسانی که اگر قرار به مسافرت به شهری باشد، شیراز را در اولویت سوم به پایینشان بگذارند. شیراز اما بهرغم تمام آن چیزهای خوب و چشمهی هنوز زایای شعرا و نویسندگان و هنرمندان بزرگ و برجستهاش، زخمهای زیادی بر پیکر جامعهاش دارد: شخصیتهای زخمی از روزگار و مردم و خودشان. کامران حیدری با چند مستند اغلب بلندش در هفتهشت سال اخیر، تعدادی از این شخصیتهای زخمی را به تصویر کشیده است. این مستندها بسیار هم محبوب هستند، اما ایکاش نبودند! زیرا همین فیلمها زخمهاییاند که توسط این مستندسازان بر شخصیت این انسانها وارد شدهاند، بهواسطه عدم رعایت اخلاق در مستندسازی. بگذریم.
خاتمه اما وجه دیگر کار جوانان مستندساز شیرازی را عیان کرد: رعایت حق شخصیتِ درحالمستندشدن و توفیق در تصویر شرایط هاویهگون زیست شخصیت اصلی فیلم که نامش خاتمه است؛ زنی افغان که در خردسالی ناچار به ازدواج با مردی خیلی بزرگتر از خود شده است و میخواهد از این مرد و خانوادهاش فرار کند و در تمام فیلم بهشدت درگیر مناسبات خانوادگی و رسوم رایج در میان افغانهاست و درگیر خودش که نمیداند از آن جمع خانوادگی بکند یا نه و لابد درگیر نیازهای پیدا و پنهان یک زن بسیار جوان. کار خوب برادران زارعی این است که در عین نزدیک شدن بسیار به شخصیتها، اخلاق مستندسازی را زیر پا نمیگذارند و از آنان سوءاستفاده نمیکنند؛ هم خاتمه و هم مرد و برادر و مادر و دیگر کسان او بهراحتی مکنونات قلبی و داستان زندگی گذشته و حال خود را جلوی دوربین عیان میکنند و هم اینکه در شدیدترین درگیریهای عصبی و شاید فیزیکی میان خود، از حضور دوربین آگاهاند و وقتی صلاح بدانند از حضور یا فیلمبرداری جلوگیری میکنند. این مشخص است که آنها نقش بازی نکردهاند یا اعمالی که از آنها سر زده است، بر اثر تحریک و ایجاد فضا توسط مستندساز برای ضبط فلان صحنه نبوده است، کاری که بهشدت توسط عدهای از مستندسازان انجام میشود. اتفاق خوب دیگری که در فیلم افتاده این است که به خاتمه و خانوادهاش به چشم مهاجرانی که آدابورسوم عقبماندهای دارند نگاه نشده است، به آنها همان گونه نگریسته میشود که به زنان بدسرپرست یا خودسرپرست ایرانی؛ که این امتیاز بزرگی برای فیلم است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: