پروژهی ازدواج
نویسنده و کارگردان: عطیه عطارزاده، حسام اسلامی. مدیر فیلمبرداری: مهدی آزادی، مسلم تهرانی. طراحی صدا: مهرشاد ملکوتی. صدابردار: سیوان خسروی، احمد افشار. تدوینگر: فرید دغاغله. آهنگساز: آمین فیضآبادی. تصحیح رنگ: حمید فطورهچیان، برنا جمشیدی. تهیهکننده: اتین ریچارد، عطیه عطارزاده، حسام اسلامی. با حضور: سحر ایرانشاهی، مرجان خدایاری، سیفالله نحوی، بهروز وفایی، حمید زارع و دکتر فرهاد رمضانینژاد، دکتر مرتضا کریمی، علیرضا طاهری، نادر منصوری، تهیهشده در: ارَس فیلمز، الجزیره انگلیسی. 80 دقیقه، سال 1398.
عطیه عطارزاده که خود تجربهی خوشایندی از ازدواج قبلیاش ندارد با دیدن راشهایی که حسام اسلامی از سرای احسان (یک آسایشگاه بیماران روانی با بیش از 400 مددجو) گرفته، انگیزه مییابد فیلمی در مورد این آسایشگاه و پروژهی جسورانهای که رییس این آسایشگاه فرهاد رمضانینژاد در صدد اجرایش است، بسازد؛ پروژهای که در همان آسایشگاه هم مخالف کم ندارد. هدف دکتر رمضانینژاد این است که بکوشند زوجهایی از درون مددجویان این مرکز بیابند که برای رفع نیازهای جسمی و عاطفیشان آمادگی این را داشته باشند که بتوانند با هم ازدواج کنند.
یکی از مهمترین ویژگیهای پروژهی ازدواج آن است که ما را به درون زندگی بیماران روانی میبرد و باعث میشود احساس کنیم آنها انسانهایی عادی هستند که تفاوتشان با ما صرفاً بهخاطر بیماریشان است. نگارنده چندان دربارهی روانشناسی مطالعهی وسیعی ندارد اما تاریخ جنون اثر میشل فوکو را خوانده است که معلوم میکند در گذشتهی نهچندان دور حتی در جامعهی غربی چه نگاههای غیرعلمیای نسبت به دیوانگان وجود داشته و به همین خاطر چه ستمهای وحشیانهای در حق این انسانها روا داشته میشده است. جالب اینکه یکی از بیماران این آسایشگاه یعنی مرجان که قیافه و رفتاری کاملاً معصومانه دارد، طبق گفتههای خودش اندک زمانی پیش از آوردنش به این آسایشگاه توسط برادرش بهسختی و از ناحیهی سر کتک خورده و وقتی او را به آنجا آوردهاند، برخلاف ِ پیش از مضروب شدن، دیگر سکوت کرده و برای همیشه هم آدم آرام و ساکتی شده است. خود این و سپس رفتاری که در انتهای فیلم در صدای برادر مرجان میشنویم که پس از چهارده سال چه نگاه خصمانهای به خواهرش دارد، متوجه میشویم آن باور گذشتگان نسبت به مجانین که فوکو شرح میدهد، هنوز هم در بخش مهمی از جامعه عمل میکند.
امروز هم چنانکه در خود این فیلم پیداست، به این دلیل که بیماران روانی حتی اگر کسی را بکشند از مجازات معافاند، بسیاری از حقوق انسانی توسط همهی بخشهای جامعه و مسئولاناش از آنها سلب میشود. این نگاه در نزد دستهی مهمی از روانپزشکان هم وجود دارد. به همین دلیل هم دکتر رمضانینژاد که خواسته گامی حداقلی اما جسورانه در فراهم آوردن شرایطی انسانیتر برای بخش بسیار کوچکی از این انسانها بردارد، کاری در خور توجه بسیار را شروع کرده و از همین بابت، پروژهی ازدواج که خواسته این تلاش و برنامه را بهتصویر بکشد، اهمیت فراوانی مییابد. در همین راستا تلاش کارگردانان این فیلم مصروف این واقعیت شده که بتواند آن پردهی ساتری را که بین انسانهای عادی و بیماران روانی وجود دارد، تا میزان زیادی زایل کند.
توفیق دیگری که در پروژهی ازدواج مشاهده میشود آن است که کارگردانان برای هرچه نزدیکتر کردن بیننده به بیماران کوشیدهاند چهرههای شاخصی از آنها را یعنی سحر، سیفالله، مرجان و حمید را به شخصیت بدل کنند؛ بسیار به آنان نزدیک شدهاند و شرح کاملی از گذشته و روحیات کنونیشان را در جایهجای فیلم و متناسب به روند روبهپیشرفت فیلم گنجاندهاند و با این شخصیتها زندگی کردهاند و توانستهاند وارد خلوتشان هم بشوند. در این راستا صحنههای بسیار تأثیرگذاری خلق کنند مثل صحنهی روشن کردن سیگار توسط سیفالله با آتش سیگار سحر و دادن یک نخ سیگار توسط سیفالله به سحر که سحر هم آن یک نخ سیگار را میبوسد، کاری که معمولاً یک دختر نوجوان سیزدهچهاردهساله ممکن است بکند و نمایشگر رفتار بهشدت بچگانهی سحر است. یا کمرویی حمید در گشتوگذاری که در شهر با مرجان دارد و طوری رفتار میکند که گویی جوانی مذهبی و بیستساله است و برای نخستینبار دارد با نامزدش به گردش میرود و وقتی برمیگردند مرجان چادر عربیاش را به او میدهد که برایش اتو کند، و چه عشقی میکند با این کار. فیلم از این ریزهکاریها کم ندارد.
اینکه پروژهی آزمایشی ازدواج بیماران روانی به نتیجهای میرسد یا نه از آغاز روشن نیست و تا اواخر فیلم هم تقریباً کسی نمیداند چه خواهد شد. بخش مهمی از جذابیت این فیلم به همین عامل بستگی دارد و یکی از مهمترین کارکردها و ویژگیهای پروژهی... این است که باعث میشود تماشاگر در متن یک پژوهش دستاول علمی و زیروبمهای آن قرار گیرد و مشکلات و پیچوخمهایی را که در طبیعت اینگونه فعالیتها وجود دارد، لمس کند. آنچه که بر جذابیت این کار میافزاید آن است که یکی از کارگردانها یعنی عطارزاده، خود از ازدواج قبلیاش خاطرهی تلخی دارد که هنوز او را رها نکرده است: او که راوی فیلم نیز هست در میانهی فیلم میگوید که شوهرش (که با عشق با او ازدواج کرده بود) پس از مرگ مادرش دچار افسردگی شدید شد، تا آنجا که دیگر زندگی با او امکان نداشت و پس از چندی ناچار شدند او را در یک بیمارستان روانی بستری کنند و هنوز هم در چنین جایی بهسرمیبرد. عطارزاده در اواخر فیلم میگوید که در تمام دوسه سالی که مشغول ساخت همین فیلم بوده، هر آن انتظار داشته شوهر سابقاش را ناگهان در میان یکی از این بیماران روانی بیابد و ناچار شود از مکالمه با او و بهخاطر آن خاطره مجبور شود برای فیلمبرداری دیگر به آن آسایشگاه پانگذارد.
نکتهی مهم در توفیق پروژهی ... برای نیل به مقصود این است که از اول برای کارگردانان فیلم هم روشن نیست که شخصیتهای بامزهای که از ابتدا به تماشاگر معرفی میشوند (و حسام اسلامی چند سال پیش از شروع همکاریاش با عطارزاده در آن آسایشگاه از آنها گرفته بوده یعنی سحر و سیفالله) آیا در طرحی که دکتر رمضانینژاد برای گزینش زوجها برای ازدواج در دست دارد؛ جای دارند یا نه. و جالب اینکه وقتی پروژهی یافتن زوجهای احتمالاً مناسب برای ازدواج بیماران بهطور جدی کلید میخورد، این دو بیمار که ظاهراً ده سالی هست همدیگر را دوست دارند (آنهم با عشقی سودایی) در همان گام نخست و با قاطعیت توسط پزشکان مسئول در این پروژه از فهرست کاندیداها کنار گذاشته میشوند! آنهم به این دلیل بسیار روشن که بهشدت دچار بیماری اسکیزوفرنی پارانویید هستند و داروهایی که به خاطر این نوع بیماری دریافت میکنند، نشان میدهد که بیماریشان از نوع پیشرفته است و به داروهای کمتر قوی اصلاً جواب نمیدهند! مورد مشابه یکی از کاندیداهایی است که در مراحل اول نظر مساعدِ بیماران را جلب کرده بود و شاید بهنظر میرسید پزشکان هم او را کاندیدای مناسبی برای ازدواج تشخیص دهند، زنی به نام فریبا که در مرحلهی گزینش نهایی فوراً از ناحیهی فرد مسئول کنار گذاشته میشود چون به خود درمانگر اظهار عشق کرده بود! نکتهی بسیار جالب در هر دو مورد و لابد بقیهی موارد مشابه این است که بیننده اصلاً تصور نمیکرده که بیماری این شخصیتها تا این حد حاد باشد و شاید حتا تصور میکرده اینان با کمی مدارا و مراقبت میتوانند اصلاً بهعنوان انسانهایی کاملاً نرمال تلقی شوند.
خلاصه هرچند سرانجام پروژهی ازدواج تنی چند از بیماران روانی شکست میخورد و فیلم بهاصطلاح پایان خوش ندارد، اما بهواسطهی این واقعیت که توانسته نوری به تاریکخانهای بیندازد که بسیاری از انسانهای واقعاً مطرود جامعهی ما در آن محبوساند؛ فیلمی بسیار جذاب و مؤثر است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: