تلویزیون به عنوان پرمخاطبترین رسانهی جمعی وظایف فراوانی بر عهده دارد. مخاطبان تلویزیون از سنین گوناگون و طبقات مختلف اجتماعی جامعه هستند که تلویزیون روی هر کدام از آنها میتواند تأثیرگذار باشد. حالا وظیفهی مسئولان و تولیدکنندگان برنامههای تلویزیونی چیست؟ آیا فقط باید ساعاتی از اوقات بیکاری مخاطبان را پر کنند؟ یا اینکه در کنار سرگرمی و شادی میتوان به نتایج بهتری هم رسید؟
یکی از وظایف تلویزیون آموزش است. برای این آموزش نیازی نیست برنامههایی ساخته شوند که به شکل مستقیم یک مسأله را آموزش دهند و گوشزد کنند. به تجربه ثابت شده است که آموزش مستقیم معمولاً به نتیجهی دلخواهی منجر نمیشود. در این میان چهقدر برنامهها و سریالهای جذاب و پرمخاطب میتوانند در فرهنگسازی و آموزش مؤثر باشند؟ مثلاً سریالهایی که در ایام نوروز و ماه رمضان هر شب و در ساعات مشخصی پخش میشوند قدرت بسیاری دارند؛ سریالهایی که در این ایام هر شب مردم را در ساعات مشخصی دور هم جمع میکنند تا لحظاتی را به تفریح و شادی بگذرانند. بهخصوص یکیدو مجموعهی بسیار موفق که در سالهای اخیر پخش شدهاند و محبوبیت بسیاری بین مردم به دست آوردهاند؛ سریالهایی که شخصیتهایشان دوستداشتنی و تکیهکلامهایشان ورد زبان مردم شده است. آیا سیاستگذاران این برنامهها به عمق تأثیر این برنامهها در بین مردم واقف هستند؟ آیا سعی کردهاند از محبوبیت این شخصیتها و مجموعهها برای آموزش درست استفاده کنند؟
سریال پایتخت که فصل چهارم آن این بار در ماه رمضان روی آنتن رفت، از سریالهای پربیننده و محبوب این سالهای صداوسیماست که تمام شخصیتهای اصلی و ثابت آن برای مردم شناختهشدهاند. در اولین قسمت سریال وقتی نقی (محسن تنابنده) به همراه همسرش (ریما رامینفر) به بیمارستان مراجعه میکنند روی دیوار بیمارستان و درست در پشت سر نقی پوستری به دیوار نصب شده که مردم را به داشتن فرزند بیشتر تشویق میکند. پوستری که از زبان کودکان گفته میشود: «ما را از داشتن خواهر و برادر محروم نکنید.» مسلماً وجود این پوستر درست در پشت سر محبوبترین شخصیت سریال نمیتواند اتفاقی و تصادفی باشد. البته از این دست تبلیغات در سریالها و برنامههای محبوب در سراسر جهان دیده میشود؛ مانند کالاها و محصولات مختلفی که مستقیم یا غیرمستقیم در برنامهها تبلیغ میشوند، از جمله تبلیغات شرکت تاژ که به عنوان اسپانسر فصل چهارم سریال شناخته میشود. اما آیا به همان اندازه که سازندگان سریال پایتخت به سفارشها توجه کردهاند به سایر مسائل تأثیرگذار بر فرهنگ اجتماعی نیز توجه داشتهاند؟ در قسمتهای بعدی پایتخت بارها دیدیم که نقی و ارسطو (احمد مهرانفر) بدون کلاه ایمنی دوپشته موتورسواری میکنند و البته در صحنهی دیگری ارسطو به همراه مادرش و دختری که مادرش را تا ایستگاه همراهی کرده سوار بر موتور و این بار سهپشته حرکت میکنند و البته باز هم بدون کلاه ایمنی. پلیس راهنماییورانندگی همیشه و البته بهحق روی این مسأله حساسیت زیادی داشته است و تبلیغات بسیاری در مورد حرکت با کلاه ایمنی انجام داده که باید به یک فرهنگ همگانی تبدیل به شود. بنابراین این عمل بیاحترامی قانون است و بیاعتنایی به جان سرنشینان. در قسمتهای بعدی سریال نیز بارها شاهد موتورسواری نقی و ارسطو بودیم که متأسفانه در هیچکدام از این موارد خبری از کلاه ایمنی نبود. شخصیتهای این سریال بسیار محبوباند. هر عملی از سمت آنها که منجر به فرهنگسازی شود تأثیر بسیاری در سطح جامعه دارد. کاش در کنار سفارشهای اسپانسر حواس سازندگان مجموعه به این نکات آموزشی نیز باشد.
دردسرهای عظیم2 در ادامهی مجموعهی اول ساخته شده و تقریباً تمام شخصیتهای سری اول در این قسمت نیز حضور دارند. در یکی از قسمتهای ابتدایی سریال، نوزادی در صندلی عقب اتومبیل پیدا میشود. بهار (الناز حبیبی) و جواد عزتی به سمت مقصدی در حرکتاند. از همان ابتدا نیز بهار که در صندلی جلو نشسته کمربند ایمنی خود را نبسته است. آنها بعد از اینکه متوجه نوزاد میشوند، بهار بچه را بغل کرده و همچنان به حرکتشان ادامه میدهند؛ یعنی همچنان با نوزادی در بغل روی صندلی جلو و بدون بستن کمربند ایمنی. ظاهراً و طبق قانون، نشستن کودکان زیر دوازده سال در صندلی جلو ممنوع است. حالا وقتی نوزادی در دست داریم و بدون بستن کمربند ایمنی (البته حتی با بستن کمربند ایمنی نیز این عمل هیچ توجیهی ندارد) در صندلی جلو مینشینیم و با نامزدمان دعوا میکنیم هیچ توجیه منطقی برای این عمل وجود ندارد. به نظر میآید سازندگان مجموعه هیچ هدف خاصی نداشتهاند. در واقع هدف این نبوده که شخصیت دختر را بیفرهنگ یا هنجارشکن و بیقانون نشان بدهند. نکتهی اصلی این صحنه این مسأله است که اصلاً کسی به فکرش نرسیده است که این کار یک عمل خطرآفرین برای نوزاد است و سکانس را روی عادت و فرهنگ غلط جاافتاده گرفته و رفتهاند. انگار کسی حواسش به این تأثیرهای فرهنگی نیست.
ماه عسل، برنامهای که حالا عمر آن به بیش از یک دهه میرسد و تماشاگران ثابت بسیاری دارد، امسال و در نخستین قسمتش زوج میهمانی را دعوت کرده بود که پسر برای نشان دادن علاقهاش به همسر خود از بالکن خانه به پایین پریده بود. البته عکسالعملها به این اتفاق و دعوت بهسرعت روی داد و از فردای همان روز بحثهای بسیاری در روزنامهها و شبکههای اجتماعی در مورد قسمت نخست ماه عسل درگرفت؛ بحثهایی که اغلب مخالف این گونه دعوتها و اتفاقها بودند. پخش چنین موضوعی چهقدر درست به نظر میرسد؟ اصلاً هدف از دعوت این زوج جوان چه بوده است؟ اصلاً چنین کاری از سوی یک انسان بالغ و عاقل کار درستی است؟ این عمل یک حرکت غیرعادی است؛ یک جور نمایش دوست داشتن و علاقهمندی. یک جور شو گذاشتن؛ و فکر نمیکنم از سوی هیچ جامعهشناس و البته روانشناسی مورد تأیید قرار بگیرد. حتماً راههای بهتری برای ابراز محبت و عشق به همسر وجود دارد. پرسش اینجاست که انتخاب این موضوع به عنوان اولین قسمت از برنامهای پربیننده بر اساس چه منطق و اصولی است؟ آیا موضوعهای چنین برنامههایی توسط یک تیم زبدهی روانشناسی و جامعهشناسی مورد بررسی قرار میگیرند؟ و اگر این گونه است چرا در این مورد خاص دقتی به خرج ندادهاند؟
تکمله: آموختن مسائل از باب اسفنجی!
در یکی از اپیزودهای کارتون باب اسفنجی هیولایی به شهر بیکینی باتم حمله میکند و مردم شهر از دست او فرار میکنند. جمعیت در حین فرار به چهارراهی میرسند که همزمان با ورود آنها چراغ راهنمایی قرمز میشود. جمعیت با همان استرس و تشویش تا سبز شدن چراغ میایستند و بعد به فرارشان ادامه میدهند. در ادامه وقتی هیولا به چهارراه میرسد چراغ قرمز میشود. هیولا هم تا سبز شدن منتظر میماند و بعد از سبز شدن چراغ به تعقیب مردم ادامه میدهد. در یکی دیگر از اپیزودهای این کارتون دوستداشتنی سیلی عظیم وارد شهر میشود و همه چیز را در مسیر خود میشوید و نابود میکند. سیل هم با رسیدن به چراغ راهنمایی تا سبز شدن آن منتظر میماند و بعد به حرکتش ادامه میدهد.