نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای ایران » نقد و بررسی1393/07/06


فیلم‌های روز ایرانی

نقد‌هایی بر فیلم‌های «آرایش غلیظ» و «کلاشینکف»

مهرزاد دانش | مازیار معاونی

 

آرایش غلیظ (حمید نعمت‌الله)

سیرک

مهرزاد دانش
در قسمتی از آرایش غلیظ، آقای برقی به سیرک برده می‌شود تا قراردادی با صاحب سیرک بسته شود و پول هنگفتی نصیب دلالان ماجرا شود. آقای برقی در طول زمان مذاکره‌ی دلال با صاحب سیرک، به اطراف نگاه می‌کند و شاهد جنگولک‌بازی‌های کارکنان سیرک می‌شود: کسی در محفظه‌ای بسته و پر از آب غوطه‌ور است، دیگری با نفسش، شعله‌ی آتش را زبانه‌دار می‌کند، آن یکی بر فراز سقف در حال بندبازی و جست‌وخیز با طناب است و... این وسط یک دفعه کوتوله‌ای می‌آید و با بستن سیم برق به بدن آقای برقی، سوسیس کباب می‌کند. این سکانس، زبان حال کل آرایش غلیظ است؛ بدین معنا که مخاطب اثر بیش از آن‌که شاهد یک فیلم سینمایی باشد، انگار دارد یک معرکه‌ی داخل چادر سیرک را تماشا می‌کند. از ویژگی‌های اساسی سیرک، وجود آیتم‌های متنوع و متعدد است که جز عجیب بودن‌شان، ربط دیگری به هم ندارند: از فرو بردن سر در دهان شیر گرفته تا شعبده‌بازی با کلاه و خرگوش. کسانی که از سیرک لذت می‌برند، تماشای این همه برنامه‌ی گوناگون برای‌شان جذاب است، اما چنین روندی برای یک فیلم سینمایی نه‌تنها لذت‌بخش نیست، بلکه دافعه‌برانگیز هم هست (مگر برای کسانی که سیرک و فیلم برای‌شان از درجه و اعتبار و جنس واحدی برخوردار است). اولین اصل برای یک اثر سینمایی انسجام است که در اثر رعایت مواردی هم‌چون پیروی از یک لحن مشخص، به‌هم‌پیوستگی پیرنگ با خرده‌پیرنگ‌های فرعی، کارکرد اجزای مختلف متن در نسبت با رویه‌ی اصلی داستان و... حاصل می‌شود. در آرایش غلیظ چنین بافت یک‌پارچه‌ای وجود ندارد. هر قسمتش برای خود سازی می‌زند. یک جا قرار است پیرمرد معتادی که ‌گاه چت می‌کند و از تنهایی و بختک می‌ترسد و صنعت دست‌ساز خودش را برای تولید و اندازه‌گیری جنس مخدرش دارد، با آب‌پرتقال‌خوردن‌هایش و خاطرات بامزه‌اش ما را بخنداند. جای دیگری از این معرکه، آقای برقی است که هم بدن برقدارش و هم مقاومت‌شکننده‌اش برای دوری از زنان زیبا و هم خاطره‌های بامزه‌اش، قرار است اسباب خنده‌ی تماشاچیان را فراهم کند. در قسمت دیگر، جوانی سرزبان‌دار که استاد دروغ‌گویی و حقه‌بازی است با سوءاستفاده از یک دختر زیبا و البته خنگ و ابله (که درجه‌ی خنگی‌اش بیش‌تر به افسانه می‌زند) می‌خواهد ره صدساله را یک شبه بپیماید. در گوشه و کنار این سیرک آدم‌های دیگر هم برای خود گاهی راه می‌روند و کارهایی می‌کنند؛ مثل مجید که اول معرکه کتک می‌خورد و آخر معرکه به خاطر آتش کشیدن محموله‌ی بار دستگیر می‌شود یا جودکی که دائماً می‌خندد و برای یافتن روزنه‌ای از سودآوری به هر گوشه‌ای سرک می‌کشد.
آرایش غلیظ یک سیرک است و برای عاشقان سیرک، حتماً بهره‌هایی دارد. اما برای کسانی که فیلم و سینما را کمی متفاوت‌تر از چنین معرکه‌هایی می‌دانند، نه. در سینما، ترسیم شخصیت‌های مرتبط با درام اصلی، از ارکان واجب کار است. اما این‌جا هم شخصیت‌های زائد داریم (آقای برقی و پیرمرد معتاد) و هم داستانک‌های زائد (ماجرای مفصل آرایش کردن دختر جوان و رفتن به شیراز و...). در سینما، گزیده‌گویی امتیاز بزرگی است، اما این‌جا حرافی و بلکه وراجی، آن هم در راستای موارد بی‌ربط به خط اصلی درام، انگار تبدیل به اصل شده است و بار‌ها یک حرف یا ایده تکرار اندر تکرار می‌شود. در سینما، انگیزه‌سازی برای کنش‌ها را بسیار مهم می‌دانند، اما این‌جا نمی‌دانیم چه‌گونه مسعود که این قدر امین و یار غار فاتحی است، یک‌دفعه بی هیچ پیش‌زمینه‌ی دراماتیک یا موقعیتی‌ای، تصمیم می‌گیرد رفیقش مجید را لو دهد یا بار جنس فاتحی را بالا بکشد یا لادن هر چه‌قدر هم که احساساتی باشد، چه ویژگی متمایزی در مسعود (در مقایسه با بقیه‌ی کاربرهای متعدد و پرشمار شبکه‌های مجازی) دیده است که با گذشت ساعت‌های محدودی از آشنایی‌شان یک‌دفعه صحبت از ازدواج و عقد و ماه‌عسل به میان می‌آید یا جودکی که آدم بسیار زرنگ و فرصت‌طلبی معرفی شده است، چه‌گونه به رفتار‌ها و گفته‌های شک‌برانگیز مسعود وسط راه چابهار ظنین نمی‌شود و در ‌‌نهایت خنگی به او اجازه می‌دهد که با مواد مخدر به گیجی بیندازدش و چسب پیچش کند. فیلمی که سیرک‌گونه است، نیازی به این هم نمی‌بیند که سرنوشت برخی از شخصیت‌هایش را به فرجامی دراماتیک برساند (تکلیف آقای برقی چه می‌شود؟ سرگردانی دختر وسط شهر چه جور پایان‌بندی شخصیتی‌ای است؟ مسعود که عازم چین است چه عاقبتی می‌یابد؟) و حتی توضیح بدهد که کار شرکتی که لادن و جودکی در آن استخدام هستند دقیقاً چیست؟ همایش علمی؟ چه جور علمی؟ خرید فشفشه؟ معرکه‌گردانی با آدم‌های عجیب‌وغریب؟ کار لادن و جودکی در این شرکت چیست؟ نگهداری از آقای برقی؟ مرتب‌سازی دستور جلسه برای دعوت‌شدگان به همایش؟ می‌توان درباره سیرک یا روابط سیرک‌گونه یک مجموعه‌ی انسانی فیلم ساخت. اما نمی‌توان بافت ساختاری فیلم را با فضای متشتت سیرک تنید. سینما با سیرک فرق دارد.

 

˜کلاشینکف (سعید سهیلی)

وقتی رضا هم نجات نمیدهد

مازیار معاونی
سعید سهیلی کارگردان پرکاری است. ظرف هجده سال، از 13۷۵ تا الان، دوازده فیلم ساخته است. به عبارت دیگر هر یک سال و نیم یک فیلم، که در قیاس با سایر سینماگران و با توجه به شرایط معمولاً بی‌ثبات و نابه‌سامان سینمای ایران آمار خوبی است. شکی نیست که روحیه‌ی جنگنده‌ی این فیلم‌ساز و خونسردی قابل‌تحسین او در به جا گذاشتن چنین رکوردی تأثیر به‌سزایی داشته است. ماجراهایی که برای اکران فیلم قبلی‌اش گشت ارشاد اتفاق افتاد می‌توانست دست‌کم برای چند سال او را از فیلم‌سازی دور کند اما سهیلی نه‌تنها از تمام تریبون‌هایی که در اختیار داشت برای دفاع از آن فیلم استفاده کرد که با خونسردی در‌‌ همان گیرودار حواشی گشت ارشاد سراغ ساخت کلاشینکف رفت. به قول خودش در زمانه‌ای که حرف زدن جواب نمی‌دهد با انتخاب این عنوان برای فیلمش پاسخ منتقدانش را نه با حرف که با «اسلحه» داد!
سهیلی در کلاشینکف به لحاظ انتخاب مضمون همان مسیری را طی کرده است که از او انتظار می‌رفت؛ داستانی در فضای اجتماعی و با نگاه به مسائل و مشکلات لایه‌های آسیب‌پذیر جامعه که البته مانند اغلب آثار این فیلم‌ساز رگه‌هایی از کمدی هم به آن افزوده شده است. فضایی شبیه به گشت ارشاد. اما آن‌چه حساب کلاشینکف را از فیلم‌های قبلی این کارگردان جدا می‌کند تفاوت لحنش با ساخته‌های پیشین اوست که به تلفیق ژانرهای مختلف سینمایی و ساختن یک فیلم جدی با چاشنی کمدی چندان راه نمی‌دهد. در این فیلم دست‌مایه‌ی کلی نه تلکه کردن دختروپسرهای جوان به دست چند مأمور قلابی منکرات بلکه موضوع جدی‌تر و حساس‌تر ترک پست یک مأمور انتظامی و سوءاستفاده از یک سلاح سازمانی است که اگر هم قرار است به شوخی و طنز برگزار شود بی‌تردید باید شیوه‌ی روایت متفاوت و خاصی داشته باشد. اما سهیلی نه‌تنها به این تفاوت و تمایز توجهی نمی‌کند که در انتخاب مسیر داستان و سکانس‌هایی که متعاقب سکانس خوب و پرکشش آغازش می‌آیند هم به گونه‌ای عمل می‌کند که بین درام و کمدی سرگردان است. تمام سکانس‌های فصل اول فیلم از درگیری عادل با شوهرخواهرش و شلیک اتفاقی و تعقیب‌وگریز‌ها و زدوخوردهای بعدی نشانه‌هایی از این هستند که بیننده در حال تماشای یک فیلم تلخ اجتماعی است نه اثری که به قول کارگردان «در عین این‌که به‌شدت خنده‌دار است می‌تواند به‌‌ همان اندازه متأثرکننده هم باشد.» داستان تا نیمه بر محور جدیت و دست‌مایه‌هایی ملتهب هم‌چون سوءاستفاده از یک سلاح جنگی و خشونت پیش می‌رود و ناگهان فیلم‌ساز که گویی نمی‌خواهد از سینمای کمدی دل بکند با وارد کردن یک بازیگر شناخته‌شده‌ی طنز و تغییر لحن فیلم، اثری تلفیقی می‌سازد.
رضا عطاران مثل همیشه بازی خوب و روانی دارد اما صرف حضورش در قصه‌ای که زمینه‌چینی مناسبی برای حرکت به سوی موقعیت‌های طنز ندارد راه‌گشا نیست. حضور راننده‌ی مینی‌بوس در یکی‌دو سکانس بی‌ربط و جدا از کلیتی که شهرام حقیقت‌دوست به عنوان دوست عادل بازی کرده می‌تواند گواه خوبی بر ساختار و لحن دوگانه‌ی کلاشینکف باشد. در نیمه‌ی نخست فیلم عادل از سویی در حال گریز از دست پسران مقتول است، از طرفی در جور کردن هزینه‌ی عمل خواهر بزرگ‌ترش مستأصل مانده و از سوی دیگر باید خواهر کوچک و ناشنوایش را هم در این مسیر پرمخاطره با خود همراه کند. فیلم‌ساز در اتصال این قطعه‌ها به یکدیگر مشکل دارد و در هر سکانس به نظر می‌رسد که عادل فقط به یکی از این مشکلات حاد توجه دارد و از بقیه غافل مانده است. ضمن این‌که برای تماشاگر پرسش ایجاد می‌شود که چرا خبری از نیروهای انتظامی در این میان نیست.
فیلم‌ساز با اضافه کردن عطاران در جست‌وجوی راه فراری برای شخصیت اصلی‌اش بوده است ولی این مسیر به بن‌بست می‌خورد چون عطاران هیچ شباهتی به یک شمایل نجات‌بخش و راهنما ندارد. البته نمک‌هایی که عطاران طبق معمول می‌ریزد تماشاگر را به خنده می‌اندازد اما شیوه‌ی معرفی‌اش به تماشاگر از طریق دوست عادل (شهرام حقیقت‌دوست که خودش یکی از بی‌ربط‌ترین شخصیت‌های فیلم به نظر می‌رسد) از‌‌ همان ابتدا کار را سخت می‌کند. در قالب چند دیالوگ، تصویری از راننده ارائه می‌شود که با آن‌چه در ادامه می‌بینیم سنخیتی ندارد و بعد هم که گرفت‌وگیرهای عادل با رفاقت ناگهانی‌اش با او گره می‌خورد. نیمه‌ی دوم، سراشیبی سقوط فیلم است که هیچ چیزش باورپذیر نیست؛ از عطش سیرنشدنی و غیرمعقول پسران مقتول برای انتقام تا حضور دختربچه‌ای که اگر نبود هم اتفاق قابل‌ملاحظه‌ای نمی‌افتاد و سرانجام خود کلاشینکف که مثلاً قرار بوده حکم یک عنصر کلیدی و جهت‌دهنده را داشته باشد ولی در حد یک آکسسوار ساده تنزل داشته است. سهیلی پیش از مخالفانی که به باور او باید با سلاح با آن‌ها روبه‌رو شد به سوی جایگاه و موقعیت خود در سینما شلیک کرده است.

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: