بعضی وقتها ایدهی یک فیلم سینمایی خیلی نابتر و جالبتر از اجرایش میشود. گاهی سوژهای نسبتاً تازه در مرحلهی اجرا تازگیاش را از دست میدهد. در مورد فرزند چهارم هم مسأله چنین است. یعنی لوکیشن عجیب و غریب، مضمون تازه، چیدمان چندین کاراکتر متفاوت در کنار هم و در یک شرایط خاص در ابتدا تصویر جالبی به دست میدهد، اما در اجرا قضیه فرق دارد. فیلم از زبان یک عکاس روایت میشود. با نریشن شروع میشود و خاتمه پیدا میکند. اما در میان این داستانی که مخاطب شاهدش است، بعضی صحنههای واقعاً بیمقدمه و بیهدف هم دیده میشوند. مخاطب نهتنها نمیتواند ارتباطی بین این صحنهها با سکانس قبل و بعد پیدا کند بلکه منظور کلی از وجود چنین صحنهای در فیلم هم برایش روشن نیست. به نظر میرسد که این موضوع تا حدودی به فضای لوکیشنها و شیوهی فیلمبرداری مربوط باشد که سختیهای اجرا در چنین منطقهای باعث شده در تدوین کمی محتاطتر عمل شود و خیلی از صحنههای قابل حذف همچنان در فیلم دیده شود. ضمن اینکه از مضمون اصلی فیلم هم چنین قابلیت زمانیای انتظار نمیرود چون آنقدرها هم موضوع پیچیدهای نیست که برای روایت کردنش به چنین زمانی نیاز باشد. شاید به خاطر همین سکانسهای سرگردان است که فیلم خیلی ناگهانی به پایان میرسد و باعث میشود مخاطب درک نکند که اصلاً منظور از مطرح کردن این موضوع چه بوده است؟ چون اگر حتی قرار بوده که بخشی از زندگی مردم آفریقا که با قحطی و گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند هم نشان داده شود این اتفاق نیفتاده است. مخاطب بیشتر از حال و روز شخصیتهای اصلی مطلع میشود و بیشتر احساسات آنها را نسبت به این زندگی مصیبتبار میبیند تا خود آن زندگی را. شاید این ذهنیت به این دلیل ایجاد شده باشد که فضای داستان بهشدت به مستند نزدیک است. با پرداختن بیشتر به شخصیتهای داستانی میشد کمی فیلم را از حالوهوای مستندوارش دور کرد.
فرزند چهارم گرچه قرار است واقعیتهای زندگی مردمان آفریقا را نشان بدهد و اشارههایی هم به آداب و رسوم خاصشان دارد اما به چند نکتهی اصلی توجه نداشته است. مثلاً اینکه وقتی عکاس (مهتاب کرامتی) به منطقهی جنگی آفریقا میآید که مردمش مدام با گرسنگی و ترس زندگی میکنند آیا تا این اندازه راحت میتواند از آنها عکس بگیرد؟ مردم معمولاً اینقدر راحت با این موضوع برخورد نمیکنند و اغلب اجازه نمیدهند در شرایط نامناسب و مصیبتزده از آنها عکس گرفته شود. اما در فرزند چهارم در طول مدتی که این گروه در منطقه حضور دارند، حتی یک نفر هم به این عکس گرفتنها اعتراض نمیکند. مسألهی دیگر که در چند سال اخیر هم خیلی مطرح بوده است این است که یک عکاس مستند وقتی در چنین منطقههایی قرار میگیرد باید به کارش توجه کند یا در درجۀ اول کمک به همنوعش را در نظر داشته باشد. در پسِ خیلی از عکسهایی که در جنگها و قحطیها گرفته شده چنین تفکری شکل گرفته اما این درگیری ذهنی به نظر میرسد که برای عکاس این فیلم کاملاً حل شده است. او میخواهد محیط تازهای را تجربه کند، دردهای زندگی مردم دیگر را ببیند و در درجهی دوم هم از این واقعیتها عکس بگیرد. به همین دلیل توجه چندانی به موقعیتها ندارد و صرفاً دغدغهاش ثبت آنهاست.
در مجموع محصول نهایی فیلم و آنچه بر پرده دیده میشود به هیچ وجه با زحمت و هزینهای که برای تولید آن مصروف شده تناسبی ندارد. فرزند چهارم نمونهی قابل اشارهای از فیلمیست که با در نظر گرفتن همهی پیشبینیها و تمهیدهای لازم ساخته شده، اما آنچه در این میان فراموش شده یا کمتر مورد توجه سازندگان فیلم بوده، قصه و شخصیتپردازی و پرداخت صحیح فیلمنامه بوده است و فیلم دقیقاًً از همین نقطه آسیب دیده است.