نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای ایران » نقد و بررسی1392/06/11


آینه‌های رو‌به‌رو

نگاهی به «بیتابی بیتا»

پوریا ذوالفقاری

 

فیلم با بیرون ماندن دختری از خانه‌اش به دلیل نگاه هوس‌بار ناپدری به او آغاز می‌شود. پس از پایان این جدال، آن‌گاه که دختر ناامید از ورود به خانه، آپارتمان را ترک می‌کند، دوربین به سمت درِ مقابل برمی‌گردد و بیتا (الهه حصاری) را می‌بینیم که از لای در مشغول تماشای این جدال بوده است. تمهیدی فکرشده و هوشمندانه برای آغاز داستانی که در آن قرار است بیتا هم به سرنوشت دختر همسایه دچار شود. گویی خانه‌ی روبه‌رو، آینه‌ای از وضعیت بیتا در آینده‌ای نزدیک است. او هم با مادرش زندگی می‌کند و برای کمک به خرج خانه، در یک دندان‌پزشکی به عنوان منشی کار می‌کند. هنوز پانزده دقیقه از فیلم نگذشته که ناصر را هم شناخته‌ایم؛ مرد میان‌سالی که در نزدیکی خانه‌ی بیتا و مادرش، سوپرمارکت دارد. در محل کار هم به رابطه‌ی دوستانه/ محترمانه‌ی امیر با بیتا پی می‌بریم و اتفاق اول داستان هم خیلی زود می‌افتد: بیتا متهم به دزدی می‌شود. با توجه به وقوع این اتفاق بعد از اخراج مادرش از کارخانه، حتی مادر او هم تصور می‌کند که دخترش این کار را برای جبران کار نکردن او انجام داده است. اکنون شخصیت اصلی فیلم، در مقابل آدم‌هایی که او را متهم می‌دانند، مجبور به دفاع از خود است. پاسخ همه‌ی تقلاهای بیتا در کلانتری و دندان‌پزشکی و خانه هم یک چیز است؛ روز دادگاه معلوم می‌شود. به این ترتیب فیلم‌ساز موفق می‌شود خیلی زود قهرمان قصه، مشکل محوری، موانع او در حل آن و تنهایی‌اش را تصویر کند. در حالی که هنوز بیست دقیقه از فیلم نگذشته و این فشردگی و ایجاز در ارائه‌ی اطلاعات، نوید تماشای یک قصه‌ی شخصیت‌محور و پرکشش را می‌دهد. فیلم‌ساز آن‌ قدر باهوش است که تا این‌جای کار از سایر شخصیت‌ها تصویر مبهمی بسازد و به این ترتیب مخاطب را با بیتا همراه کند. او همان مشکلی را دارد که تماشاگر از آن رنج می‌برد؛ نمی‌داند امیر چه‌قدر قابل‌اعتماد است، ناصر مردی مثبت و شریف است یا انسانی که شخصیت اصلی‌اش را زیر ظاهر سربه‌زیرش پنهان کرده است؟ همان قاعده‌ای که فیلم‌نامه مبتنی بر آن نوشته شده، به ما می‌گوید همه‌ی این‌ها در مسیر جنگیدن بیتا برای اثبات بی‌گناهی‌اش مشخص خواهد شد. اما در کمال ناباوری، داستانی که با این میزان فکرشدگی آغاز شده، پیش از رسیدن فیلم به نیمه، به نتیجه می‌رسد! شخصیت اصلی قصه خیلی زود بی‌گناهی خود را ثابت می‌کند و پرده از گناه‌کاری همکارش برمی‌دارد.
از این‌جا تا پایان داستان، کنشمندی بیتا به انفعال تبدیل می‌شود. او فقط شاهد اتفاق‌هاست. مبارزه‌جویی‌اش جای خود را به درماندگی می‌دهد. از خانه بیرون می‌زند، آدم‌ها را نگاه می‌کند، تنهایی‌اش را می‌بینیم اما چون قصه‌ی اصلی به پایان رسیده، از خود می‌پرسیم این مقدمه‌ها قرار است به کجا برسد؟ اتفاقاً این بخش هم می‌تواند به عنوان فیلمی جداگانه جذاب باشد. چون فیلم‌ساز در این قسمت هم دست‌خالی نیست و با دقیق شدن در زندگی امیر و نشان دادن تصمیم مادر برای علنی کردن رابطه‌اش با ناصر، مخاطب را همراه با فیلم نگه می‌دارد. شاید اگر فیلم‌ساز از ابتدا با مخاطب قراری دیگر نگذاشته بود و بنا را بر نشان دادن برشی از زندگی یک دختر تنها می‌گذاشت و اگر با فرمول گره‌افکنی و گره‌گشایی پیش نیامده بود، آن‌گاه بی‌تابی بیتا را در کنار فیلم‌هایی مثل به همین سادگی و میگرن، یکی از نمونه‌های تصویرگریِ زندگی روزمره در سینمای این سال‌ها می‌دانستیم و مشکلات بیتا را در خانه و محل کارش، به عنوان قطعه‌هایی از این پازل می‌پذیرفتیم. اما اکنون، یکی از این مشکلات، برجسته و به معضل اصلی شخصیت اصلی فیلم بدل شده است. بیتا برای غلبه بر آن تلاش خود را آغاز کرده و پی بردن به سایر مشکلات یا شخصیت واقعی آدم‌های داستان می‌توانست خیلی راحت در دل این تلاش، روی دهد و به پربار شدن درام هم کمک کند. تقصیر مخاطب نیست اگر در نیمه‌ی دوم فیلم منتظر یک اتفاق می‌ماند و در انتهای دربه‌دری‌های بیتا، ماجرای دیگری را می‌جوید. آن ‌قدر در نیمه‌ی نخست بر روز دادرسی تأکید شده که تماشاگر همه چیز را رو به سوی آن پایان فرضی تعریف می‌کند. انتهای فیلم هم در ادامه‌ی سیر نیمه‌ی دوم آن، کاملاً درست و به‌جاست. حتی ناشناخته ماندن ناصر، راه را برای چنین پایانی هموار کرده است. اما باز همان تأکیدهای ابتدایی و انتظارهای پیامد آن، در این بخشْ پاسخ‌نگرفته رها می‌شود. در کنار این‌ها در فیلم چند اتفاق هم می‌افتد که می‌توان آن‌ها را به‌سادگی حذف کرد. مثلاً دعوای امیر و بیتا به بستری شدن بیتا در بیمارستان می‌انجامد اما این اتفاق به علتی برای رویدادهای بعدی بدل نمی‌شود. چنان‌ که بد شدن حال مادر امیر و رساندنش به بیمارستان هم کمکی به شناخت بیش‌تر از او و خانواده‌اش نمی‌کند. مثلاً اگر می‌فهمیدیم مادر او بیماری وخیمی دارد و بخشی از دزدی‌های امیر برای تهیه‌ی داروی اوست، شاید می‌توانستیم بعد جدیدی از شخصیت امیر را بشناسیم اما در حالت کنونی فقط یک اتفاق می‌بینیم که می‌توانست نیفتد؛ به‌ویژه که در ادامه بیتا باز هم به خانه‌ی امیر می‌رود و جدا از دعوای دیدار نخست، امیر برای او مفصل از خودش و مادرش می‌گوید.
در ابتدای این نوشته، به نخستین سکانس فیلم اشاره شد و این‌که خانه‌ی بهاره، روبه‌روی خانه‌ی بیتا، آینه‌ی فردای بیتاست. انگار همه‌ی اتفاق‌ها قرار است آن‌جا هم تکرار شود. فیلم‌ساز ورود بیتا را به خانه در سکانس پایانی، مثل ورود او به یک قربانگاه نشان می‌دهد. بیتا از بین مادر و ناپدری‌اش می‌گذرد، دوربین بیرونِ در می‌ماند و ما هرگز نخواهیم دانست بر این دختر چه خواهد گذشت. یعنی قرار بوده شاهد تکرار همه چیز در مسیر مدوری باشیم که در آن، تغییرْ جزیی از یک چرخه‌ی تکرار ابدی‌ست. اشاره شد که فیلم از کجا در خدمت این الگو قرار گرفته و کجا از این مسیر منحرف شده است. شخصیت بهاره، کاملاً برای کمک به این ساختار طراحی شده است. او در پایان مسیری زندگی می‌کند که بیتا تازه ابتدای آن است. او شب‌های زیادی از خانه بیرون مانده و بیتا پس از پی بردن به محرمیت مادرش و ناصر یک شب چنین زندگی‌ای را تجربه می‌کند. بهاره، به شکلی دیگر آموخته چه‌گونه برای خود کار بیابد و درآمد داشته باشد و بیتا ممکن است به‌اجبار در آن مسیر هم قدم بگذارد. به همین دلیل حتی اگر جای طرح این پرسش در نقد یک فیلم نباشد، باز نمی‌توان به این حسرت اشاره نکرد که چه ایرادی داشت اگر فیلم از کنار ماجرای آن سرقت هم مثل ازدواج پنهانی مادر بیتا و نکبت‌زدگی امیر می‌گذشت و در پایان در کنار پی بردن به تصمیم ناگزیر بیتا برای بازگشت به زندگی با مادر و پدرخوانده‌ای ناشناخته، به گناه امیر و زرنگی رقت‌انگیز او که حاصلی جز بدبخت کردن کسی مثل خودش را نداشته، پی می‌بردیم؟ اگر هم آن سرقت نکته‌ی مهمی بود، چرا مشخص شدن نتیجه‌اش به پایان فیلم موکول نشد تا پیش از حل معما، با آدم‌های خرده‌داستان‌های فیلم، بیش‌تر همراه‌ شویم؟
بی‌تابی بیتا می‌توانست تحسین برانگیزد. همین‌که مخاطب از ایراد فیلم، به خشم بیاید و آن را جفایی در حق سایر بخش‌های اندیشیده‌شده‌ی اثر بداند، یعنی با فیلمی مواجه است که در یک قدمی غافل‌گیر کردن‌ او قرار دارد. فیلم‌ساز نشان داده هم دو الگوی به‌کاررفته در دو بخش فیلم را خوب می‌شناسد و هم راه‌های گسترش هسته‌ی اولیه‌ی داستانش را می‌داند. در سینمایی که همه از معضل فیلم‌نامه سخن می‌گویند، این‌ها دستاوردهای قابل‌اعتنایی‌ست. این دستاوردها را در کنار یک «ای‌کاش» پرحسرت به یاد می‌سپاریم.

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: