در واقع از همان تیتراژ ابتدایی جرم (1389) که دستهایی وارد آب شده و ماهیهایی را بیرون کشیده و سپس با چاقو و بسیار حرفهای تکهتکه میکنند، انگار فیلم اشارهای دارد به سرنوشت شخصیت اصلیاش رضا (پولاد کیمیایی) که این بار قرار است به دست قاسمخان (مسعود رایگان) ذبح شود و طومارش درهم پیچیده شود. شاید برای همین است که بعد از تیتراژ، داستان با حضور دو حاجیفیروز قلابی شروع میشود؛ رضا و ناصر ظفر (حامد بهداد) دو دوست قدیمی که آمدهاند کسی را با گلوله بزنند اما پای ناصر تیر میخورد و رضا او را فراری میدهد و به زندان میافتد.
سرنوشت رضا سرچشمه همان سرنوشت «رضاهای» دیگری است که کیمیایی پیش از این بارها در رد پای گرگ (1370)، سرب (1367)، دندان مار (1368)، سلطان (1375)، اعتراض (1378) و جاهای دیگر به آنها پرداخته است. هر بار همین آش و همین کاسه بوده و آدمهایی پیدایشان شده است که با هیچ چیز و هیچ کسی در زندگیشان سر سازگاری ندارند. رضا سرچشمه منشأ چنین دیدگاهی را به خانواده و جامعه و نداشتن «بزرگتر» نسبت میدهد. شاید برای همین است که بزرگتر بودن رفعتخان (داریوش ارجمند) را پذیرا میشود.
شخصیتهایی مانند رضا بزرگترین ایراد زندگیشان این است که بهراحتی ممکن است در قالب دوستی فریب بخورند. همان طور که مثلاً رضا (فرامرز قریبیان) فریب صادقخان (منوچهر حامدی) را میخورد. رضا سرچشمه نیز فریب قاسمخان را خورده و نزدیک است مهندس افجهای را بکشد اما در لحظهی آخر حقیقت برایش روشن میشود و بازمیگردد تا محرک اصلی را از سر راهش بردارد. از زمانی که رضا به خاطر قتلی که مرتکب شده، زندان میافتد تا زمانی که آزاد میشود و باید مأموریت کشتن افجهای را انجام دهد، ما سیر زندگی او را به شکلی فشرده و فرمال میبینیم. از ملاقاتش با ناصر در زندان که رضا از او کدورتی به دل دارد و ملاقات با خواهرش عاطفه (نیکی کریمی) که از مرگ مادرش باخبر میشود تا بیرون آمدنش از زندان و ملاقات با آباجان (لعیا زنگنه) و سپس دیدارش با ملیحه (شبنم درویش) و رفتن به رستوران و هتل و دیدار با ناصر و همسفر شدنشان و مار قاضی و رفتن به آبادان و بازگشت و مرگ قاسمخان و تیر خوردن رضا، همه و همه به شکلی مینیمال برای ما روایت میشود و رضا هر بار ما را با تکهای از زندگیاش آشنا میکند، با این تفاوت که این اولین و آخرین معارفهی ما و رضا با روند زندگی رو به زوال او به عنوان قهرمان فیلم است؛ قهرمانی که خسته است. یکی از دلایل حرفزدنهای رضا سرچشمه با خودش، انگار همین خسته بودن از دنیای پیرامون و بریدنش از این دنیا و آدمهای آن است. او حتی هنگام مرگ نیز با خودش حرف میزند. انگار واپسین روایت زندگی گذشتهاش را بازگو میکند.
روایت ضدقهرمانها در آثار کیمیایی تقریباً تا آنجا که به خاطر میآوریم، مینیمال بوده است. در همین فیلم، تنها چند نما از قاسمخان و کلم (کیانوش گرامی) میبینیم. همان طور که کَرَم (گرامی) در سلطان نیز نماها و سکانسهای چندانی را به خودش اختصاص نمیدهد. در رییس (1385) نیز شخصیت منفی تنها در سکانس واپسین دیده میشود. احمد (علیاصغر طبسی) به عنوان ضدقهرمانی که سرانجام امیرعلی (ارجمند) را میکشد، در تمام طول فیلم سخن نمیگوید. در دندان مار عبدل (نرسی گرگیا) نقش چندانی در فیلم ندارد. او اجازه نمیدهد آدمهای منفی بخش زیادی از داستان را به خودشان اختصاص دهند. همین که دیگران دربارهشان بد میگویند، برای ما به عنوان مخاطب کفایت میکند که کینهی امثال قاسمخان را به دل بگیریم. این فرصت بیشتری در اختیار قهرمانان کیمیایی قرار میدهد تا بخش اعظمی از «زمان سینمایی» را در اختیار داشته باشند. این امر مهمی است که کمتر در آثاری از این دست به آن توجه شده است. حجم حضور حسی ضدقهرمان در یک فیلم رابطهی مستقیمی با حضور فیزیکی او روی پرده ندارد. کیمیایی این نکته را در بسیاری از آثارش رعایت کرده است. گوزنها (1353) سراسر روایت آدمهای مثبت و قهرمانان کیمیایی است. حتی صاحبخانه به عنوان نمادی از شخصیتهای منفی حضور کوتاهی دارد که این در مورد نیروهای امنیتی در انتهای فیلم نیز صدق میکند.
نکتهی پایانی در مورد جرم به دوبلهی آن بازمیگردد. این تقریباً در سینمای ایران نظیر نداشته است که فیلمی با صدای سر صحنه در نمایش خانگی با دو نسخه ارائه شود که یکی از آنها دوبله است. این آیا به علاقهی شخصی کیمیایی به دوبله بازمیگردد؟ یادمان هست که واپسین فیلم دوبلهشدهی او سرب (1368) است و پس از آن کیمیایی بارها آثارش را با صدای سر صحنه به نمایش درآورده است.
به نظر میرسد دوبله در جرم کارکردی ساختاری پیدا کرده است. فیلم، حدیث رفاقت رضا سرچشمه و ناصر ظفر است. سکانسهای سفر با آمبولانس، مار قاضی، سکانس واپسین و مرگ رضا با صدای چنگیز جلیلوند و منوچهر اسماعیلی از یک سو و حتی حضور شخصیتهایی فرعی مانند رییس زندان (جلال پیشواییان) با صدای خسرو شمشیرگران و ارجمند با صدای متقالچی از سوی دیگر، جرم را به اثری با فضایی نوستالژیک بدل کرده است. یادمان باشد که فضای فیلم در سالهای 1355 تا 57 است. همه چیز بوی گذشته میدهد. آدمها، قدیمیاند. فضاها قدیمی هستند و همه چیز قرار است ما را به گذشته بازگرداند. به نظر میرسد استفادهی کیمیایی از دوبله نیز چنین کارکردی پیدا کرده است، چرا که یکی از مختصات دوبله برای تماشاگران پیگیر سینما و فیلمهای قدیمی، دوبله شدن این آثار است.
در واقع با تماشای نسخهی دوبلهی جرم ضیافت نوستالژیک فیلم به میزبانی کیمیایی کامل شده است. به نظر میرسد دیالوگهای کیمیایی در این فیلم از زبان دوبلورها برای ما باورپذیری بیشتری دارند و به گوشمان آشناتر میرسند. از سوی دیگر میتواند بهنوعی بازی و حضور بازیگران نقشهای اصلی را نیز (به معنایی مثبت) تحتالشعاع قرار دهد. جثه و اندام پولاد کیمیایی و حامد بهداد برای بازی در نقش ناصر و رضا تا حدودی با این دو شخصیت تباین دارد. تیپ جوانانهای که جلیلوند برای حرف زدن به جای ناصر اتخاذ کرده، هم به بازی بهداد نزدیک است و هم در شخصیتپردازی او یاریرسان بوده است. بهداد برای بازی در نقش ناصر تلاش زیادی به خرج داده است که به چشم میآید. از سوی دیگر اسماعیلی به جای رضا لحنی شاداب اما تا حدی پخته را به صدایش داده است که این به شخصیت رضا سرچشمه یاری میرساند تا جایی که مثلاً وقتی توی روی رفعتخان یا در جاهای دیگر در برابر قاسمخان ایستادگی میکند، برای ما هرچه باورپذیرتر باشد.