شماره 476
ایمان سیدی از درگز: طرح جلد این شماره اجرای مناسبی ندارد. فکر کنم از پشت صحنه نمیشود طرح خوبی درآورد. طرح جلدهایتان همیشه باید خاص باشد. همیشه در زمان انتشار هر شمارهی تازه منتظر یک طرح فوقالعادهام.
پرستو مظاهری از تبریز: عکس روی جلد خیلی خوب بود، شاید اگر سیاهوسفید بود زیباتر جلوه میکرد. ممنون از توجهتان به نظرهای خوانندگان.
فرهود بهمن از میانه: روی جلد ناامیدکننده بود. عکسی با این کیفیت بد برای فیلمی که منتقدان همین شماره بدش مینامند! ضمنا قرارگرفتن فهرست ابتدای مجله در کادر طوسی ایدهی جالبی نیست. رنگ لوگو و تلاش برای حجم دادن به آن، زیبا از کار درنیامده. اختصاص ۵۳ صفحه به فیلمهای ایرانی اغلب کممایه به نظرم کار درستی نیست. در حالی که فیلم زیبای Her استحقاق یک پرونده و نه هشت صفحهی ناقابل را داشت.
فرهاد بزرگی از اندیمشک با خواندن مطلب «از بهاری به بهاری دیگر» لازم میدانم از لحن جانبدارانهاش گلایه کنم. وقتی حتی یکی از شواهد علیه آقای کیمیایی باشد چهطور نویسنده نه بیطرف، که در مقام دفاع از ایشان برمیآید؟ آنجایی که نوشته: «تعدادی از نویسندگان خارجنشین هم فرصت را برای قلم به دست گرفتن و گفتن از خود و حتی حمله به او مناسب دیدند.» اگر فقط یک قسمت از ادعای استاد مبنی بر غسل فروغ را در نظر بگیریم و اینکه به فرمودهی نویسندهی مطلب: «نه فقط حقوقدانها که بسیاری از مردم عادی میدانند حکم خواندن عقد برای مرده باطل است.» پس دیگر چرا نباید بپذیریم که استاد راست نگفتهاند؟ چرا هنوز نمیتوانیم آزادانه و البته منصفانه به نقد بزرگان بپردازیم؟ و چهگونه وقتی نویسنده خود دلیل حقوقی و شرعی را برای رد ادعای غسل فروغ میآورد، پس چرا به نویسندگان خارجنشین تهمت میزنند که به کیمیایی حمله کردهاند؟ سوای اینکه به کار بردن لفظ «نویسندگان خارجنشین» هم تحقیرآمیز به نظر میرسد.
مقدم از تبریز: علی شیرازی راجع به متروپل نقد نوشته یا کارنامهی کیمیایی را یادآوری کرده؟ به نظرم ایشان تخریبگرند.
جواد حسینی از اهواز: اگر اشباح کارگردان دیگری داشت آیا مجله این مقدار مطلب درموردش چاپ میکرد؟ چرا بین فیلمسازان این قدر فرق میگذارید؟
*خوانندهی گرامی: حرمت بزرگان هررشتهای را باید حفظ کرد آنهم فیلمسازی مثل داریوش مهرجویی که فیلمهای درخشانی در کارنامهاش دارد. به هر حال، فیلمهای فیلمسازان صاحبنام، حتی اگر به نظر کسانی خوب نباشند، لااقل بحثانگیزند. کار ما هم بحث کردن است و نه فقط تحسین فیلمهای خوب.
ساغر محبوبی از تهران: من همیشه خوانندهی مطالب مهرزاد دانش هستم و ایشان را منتقدی منصف و مطلع میدانم. نقدش دربارهی اشباح بسیار خواندنی و آموزنده بود.
عباس درخشانی از رباطکریم: ممنون از نقدهای آقایان عشقی، سیف و طوسی بر متروپل. جالب و خواندنی بود. با دیدن دربند، گذشته، آسمان زرد کمعمق، حوض نقاشی و... پی میبریم که هنوز سینما یعنی مسعودخان کیمیایی، حتی آثار متوسطش.
مهران اروانه از تهران: این شماره با داشتن نقدها و گفتوگوهای نسبتاً کامل با عوامل فیلمهای روی پرده جزو شمارههای عالی بود.
شمارهی 477
علی بختیاری از قم: طرح جلد عالی بود. همیشه چنین خلاقیتهایی به خرج دهید.
حسین عموبیگی از اصفهان: روی جلد مانند جلدهای زمستانی مجله بود. نه فیلمی و عکسی مخصوص تابستان با رنگهای شاد. چند سالیست که حمیدرضا صدر ما را از تحلیلهای سینمایی و نقد فیلم محروم کرده، حالا هم نوبت ورزش آن هم فوتبال شده است. حداقل جا داشت مطلبی ر چند کوتاه برای مجموعهی جام جهانی مجله مینوشت. چرا از بخش «جشنوارهی کوچک من» خبری نیست؟ نکند دوباره احمد طالبینژاد از نقد نوشتن و فیلم دیدن خسته شده.
* احمد طالبینژاد: دوست عزیز، هر سلسله مطلبی عمری و پایانی دارد. «جشنوارهی کوچک من» تمام شد. شاید زمانی سلسله مطالب تازهای را شروع کنم.
علی مسلمانزاده از مشهد: روی جلد را با بیحوصلگی آماده کردهاید. ریزهکاریهای نگارشی بر خلاف متن داخلی رعایت نشده است. تاریخ، سال چاپ، تعداد صفحه و قیمت را داخل یک کادر بیخود و بدرنگ گذاشتهاید. رنگ پیراهن پرستویی نیز از زرد تا سبز تیره تغییر میکند.
میثم حجازی از کرمانشاه: دست مریزاد به تصویر روی جلد که به نگاه نافذ استاد پرویز پرستویی در امروز اختصاص یافت. ما را امیدوار کردید. او گنجینهی خاطرات شیرین سینمایی همهی ما ایرانیهاست. وای خدای من! اختصاص هجده صفحه از مجله به جام جهانی فوتبال. عجب فاجعهای... ایمان آوردم که فوتبال همه را جادو کرده حتی ماهنامهی «فیلم» را. لااقل روی جلد مینوشتید جام جهانی فوتبال با طعم سینما.
رضا بانوزاده از بروجرد: مدتی است در مجله اتفاقهای مهمی روی میدهد. طراحهای روی جلدتان واقعاً سنگ تمام گذاشتهاند و از بزرگان سینما استفاده میکنند. همیشه چهرهی استاد پرستویی با آن صورت معصوم و بغضکرده و آن چشمان اشکبار مرا یاد حاجکاظم آژانس شیشهای و بسیجی گناهکار پاداش سکوت میاندازد. امیدوارم همیشه این اتفاقهای مهم در این مجلهی 32 ساله بیفتد و همیشه ماندگار بماند.
رضا رضایی از تهران: ممنون از مهرزاد دانش بابت یادداشتش در «خشت و آینه». نوشتههای ایشان چون همیشه بیانگر سلامت، منطق و البته دانش است.
شهرام شهریار از ارومیه: چاپ پروانهی نمایش فیلم گاو کار نویی بود.
معارفی از تهران: گفتوگوی احمد طالبینژاد با بهروز افخمی خوب بود. ولی چرا به مورد گیاهخواری بد پرداخته شده بود و حتی آذر اصرار داشت مادرش هم نفهمد. کاش طالبینژاد در این مورد میپرسید.
*احمد طالبی نژاد: در دیدار بعدی با آقای افخمی در مورد گیاهخواری هم خواهم پرسید!، اما گویا در این شماره امیر پوریا در این زمینه از نویسنده و بازیگرش پرسیده است.
امید از تهران: دیگر واقعاً بیش از حد به فوتبال پرداختید. این مجله سینمایی است نه ورزشی.
منصور اصلاحی از مهرشهر کرج: این شماره حدود هجده صفحه دربارهی فوتبال است. این یک ماه بیش از اندازه دیدیم، خواندیم و شنیدیم. دیگر «فیلم» چرا؟ لطفاً به خاطرات سینمایی هنرمندان بپردازید.
فرهود بهمن از میانه: این شماره شوک بزرگی بود. فوتبال! چرا همزمان با اینکه از گرانی کاغذ مینالید و انبوهی از مطالب «سینمایی» در سایت ماهنامه «آرشیو» میشوند، باید هجده صفحه به موضوعی چنین بیربط اختصاص داده شود؟ اینکه برای عقب نماندن از قافلهی اتفاقات جهانی چند صفحه از هر شماره را به آن اختصاص داد، رهیست که تنها به ترکستان است! امیدوارم دستکم سینمایی بودن ماهنامه را زیر سؤال نبرید.
امید ربیعزاده از رودسر: یک، دو، سه ... هجدددددده صفحه برای جام جهانی؟ خب میرفتیم مجلهی ورزشی میگرفتیم! اصلاً کسی که حالش از فوتبال به هم میخورد چه گناهی کرده که جای نقد فیلم باید خاطرات فوتبال دیدن و به استادیوم رفتن منتقدان عزیز را بخواند؟ برایتان متأسف شدم.
*دوست گرامی، فوتبال و بهخصوص جام جهانی مخاطبان میلیاردی دارد و مهمترین موضوع روز دنیا است. ما هم معمولاً تلاش میکنیم به موضوعهای مهم جهانی از زاویهای سینمایی بپردازیم. ضمن اینکه وقتی این همه نویسندگان ما برای نوشتن دربارهی چنین حادثهای اشتیاق نشان میدهند حتماً دلیلی سینمایی هم دارد!
امیرحسین تدین: در صفحهی 39 که مثلاً اشتباههای جواد خیابانی را گرفتهاید. جملهای که در مورد مولر گفت چه اشکالی داشت؟ چون مولر در آن بازی حساس موقع ضربهی ایستگاهی خورد زمین و خیابانی این جمله را گفت که جملهی صحیحی بود
. در ضمن وقتی گفت بازی آلمان و الجزایر زیباترین بازی صفر- صفر است، اواخر وقت معمول بود، یعنی90 دقیقه. تا آن موقع گلی زده نشده بود و این جملهی خیابانی هم کاملاً درست است.
*بله دوست عزیز، ایشان گاهی جملههای درست هم میگویند.
سعید احمدی از مشهد: در مطلب پوریا ذوالفقاری خوب بود در مورد حضور ثابت و بیحاصل و تکراری رضا جاودانی در این برنامه به عنوان نقطه ضعف اشاره میشد. او در تمام برنامههای ورزشی از کشتی گرفته تا فوتبال و قویترین مردان ایران حضور دارد و انگار در تمام این حیطهها صاحب نظر است. تا جایی که میدانم رشتهی تحصیلش حقوق است و ارتباطی با هیچ رشتهی ورزشی ندارد.
پروانه زرین از تهران: آقای عشقی، خوب است خودتان هم متوجه مخالفخوانی خودتان هستید. آیا فوتبال باعث کمتوجهی به هنر و فرهنگ است؟ اگر هنرمندانی بخواهند روزی را برای فوتبال آن هم از نوع ملی، کمکاری کنند چرا اینقدر به چشم میآید؟ چهقدر مطلب آقای گلمکانی دربارهی تبلیغات در فوتبال عالی بود. جداً که دیربهدیر مینویسند اما گل میکارند. بخش بررسی جام جهانی بسیار خواندنی بود. نقد رد کارپت و گفتوگو با عطاران هم فوقالعاده بود.
حسین قاسمی از قم: برخی نقدهای منتقدان در مورد فوتبال و جام جهانی نشان از درک ضعیف آنها دربارهی این ورزش محبوب داشت. مثلاً عبارت «میخ آخر بر تابوت ستارههای پرمدعایی مثل کریس رونالدو» به هیچ وجه نقد مناسبی نیست. باید دانست که در فوتبال از یک بازی گرفته تا یک جام بازی ستارههای بزرگ بهاصطلاح بگیر نگیر دارد. مسی بهترین دوران فوتبالی خود را پس از آن نمایش فاجعهآمیز در جام جهانی ۲۰۱۰ به نمایش گذاشت.
مصطفی عبدی از سیمره: سپاس فراوان به خاطر مطالب و نگاه ویژه به جام جهانی. بسیار کامل به همهی اتفاقات و مسایل جام اشاره شده بود. این نیمپرونده مانند شمارهی ویژهی جام جهانی 1998 ماهنامه ماندگار خواهد بود. افسوس برای روی جلد معمولی و حتی ضعیف این شماره. روی جلدهای «فیلم» مثل گزارشگرهای فوتبال و والیبال صداوسیما میماند. هرقدر میگوییم خوب نیستند هیچ تغییری به وجود نمیآید.
فرشاد حکمتیپور از اسلامآباد غرب: مطالب در مورد جام جهانی کمی زیاد بودند. ولی در کل جالب و خواندنی بود، بهخصوص سفرنامهی فریدون شفقی.
پروین قلیزاده از شیراز: آقای طوسی گرامی، تیم فوتبال آلمان تمام قهرمانیهایش را بعد از جنگ جهانی دوم به دست آورده و در جام 1990 هم یک تیم شایسته بود. آن وقت شما هنوز در فکر تاریخ این کشور و فراموش کردن جنگ جهانی دوم هستید؟ اگر قهرمانی در جام جهانی میتواند گذشتهی بد کشوری را بزداید، فکر نمیکنید این اتفاق سالها پیش افتاده؟
سهراب اخوان از تهران: آقای پوریا، بله که برزیل آقای فوتبال جهان است. دلیلش به سادگی روی پیراهنش نقش بسته. اشکال دیدگاهتان بیاهمیتی به تاریخ فوتبال است. برای شناختن بهترینهای فوتبال باید عملکرد هر تیم را از بدو پیدایش تا امروز بررسی کرد. در حال حاضر شاید فوتبال لاتین بهترین نباشد، اما بیشک و متأسفانه (به علت عشقم به آرژانتین) برزیل بهترین تیم تاریخ فوتبال جهان است. راستی آیا لازم است دربارهی بهترین بازیکن حال حاضر دنیا چیزی بگویم؟ آیا لازم است دربارهی بهترین بازیکن تاریخ فوتبال جهان (مارادونا یا پله) چیزی بگویم؟
عبادالله دبیری از مرودشت: از میان مطالب جام جهانی سفرنامهی فریدون شفقی شیرین بود. مطلب آقای گلمکانی کوبنده بود و این درد همیشگی (توهین و اجحاف) نسبت به بینندگان رسانهی ملی را یادآور شد و آقای عشقی به نکتهی تلخ و هوشمندانهای اشاره داشت. رویدادهای فرهنگی اندازهی اتفاقهای ورزشی قدر و قیمت ندارند؟ در میان یادداشتهای همیشه هوشمندانهی «خشت و آینه» مطلب آقای رحمتی صراحتی ستودنی و اشارهی اندیشمندانهی آقای دانش در مورد فیلم آقای عیاری نسبت به اظهار نظر آقای ایوبی و تبریزی حقیقتی عریان داشت. با خواندن مطلب بابک کریمی شدید ترغیب و تحریک شدم برای یافتن و دیدن فیلمهای شاخص نامبرده. کاش دوستان منتقد بیشتر به تفسیر و تشریح فیلمهای یادشده مثل دندان نیش، آلپ، اتنبرگ، استرلا و دوشیزهی خشونت میپرداختند. تفسیر خانم اعتمادی بر ونوس خزپوش تأملبرانگیز و زیبا بود. مطالب ایرج کریمی در «تماشاگر» همچون برگ زرینی است که پیشکش عاشقان سینما میشود و در سطر سطر نوشتههای ایشان هویتی ناب و اصیل نهفته که همه را شیفته خود ساخت. اختصاص دادن هجده صفحه از مجله به گزارش و تفسیر جام جهانی برزیل بیاعتنایی به هویت تخصصی مجله است. همیشه در جواب خوانندگانی که خواستار مطالب غیرسینمایی بودند به جنبهی تخصصی بودن مجله اصرار و تأکید داشتید. حال اکثر دوستان منتقد برای این که از قافله عقب نمانند هر یک به شکل و بهانهای یادی از جام کردند. باز جای شکر دارد که تصویر روی جلد را ماننده شمارهی 220 مزین به توپ گرد نکردید. تفاوت برداشت آقای طوسی و جلالی فخر از فیلم جدید رضا عطاران هم خود حکایتی است؛ آقای جلالی فخر مهمترین مشکل فیلم را نگاه تحقیرآمیز آن به وطن میداند و برداشت طوسی این نگاه را واقعبینانه و منصفانه دانسته که از تحقیر ملی استفاده ابزاری نکرده. خارج از این نگاه، همان طور که منتقدان اشاره داشتند مشکل همان ضعف فیلمنامه و فقر ایدههای فرعی داستان است. خواندن ترجمه وازریک درساهاکیان از خاطرات جرمی برنستین سرمستی دیدن فیلمهای کوبریک کبیر را به یاد آورده و شوق دوباره دیدن آنها را زنده میکند. برداشت آقای حسینی از سکانس آخر فیلم بخش کوتاهمدت 12 بر این است که شخصیت سامی این بار قصد فرار ندارد و فقط میخواهد بازی کند؛ آقای دانش نیز همین سکانس را به رقص و سرخوشی تشبیه نموده؛ اما در گفتوگو با کارگردان، مصاحبهگر در مورد همین سکانس اشاره به این داشته که شخصیت سامی قصد فرار دارد؛ البته با تفسیر همراهی با برچم آمریکا. عنوان گفتوگو با کارکردان بخش کوتاهمدت 12 با ترجمه شهزاد رحمتی، همچنین تفسیر آقای رحمتی بر همین فیلم برایم یادآور ترجمه تابناک شاملوی کبیر از شعر الوآر است؛ آنجا که میسراید: رنج چنان تیغهی مقراضی است/ که کگشت تن را زنده زنده میدرد/ من وحشت را از آن دریافتم/ چنان که پرنده از پیکان/ چنان که گیاه از آتش کویر/ چنان که آب از یخ...
بهزاد هندی از تهران: چاپ عکس مسی در مجله باعث شد بعد از 26 سال برای اولین بار عکسی را از مجله ببرم تا آن را به دخترم بدهم.
صحافی شمارهی مرداد رکورد زد. مجله در همان چند ساعت اولیه کاملاً متلاشی شد.
دیگر پذیرفتهام که فوتبال شبیه به سینماست و مطالب مربوط به جام جهانی را هم میخوانم. اما هر چه فکر میکنم ارتباطی بین مطلب فریدون شفقی، سینما، مجله و خوانندگان مجله پیدا نمیکنم.
وحید دوربین از پاکدشت: گلایهای که از مجلهی محبوبم دارم این است که بهتر بود به جای اختصاص دادن تعداد زیادی از صفحات به جام جهانی و برنامههای مختلف، به برنامههای مرتبط با سینما مثل «هفت» و «سینما کلاسیک» که فیلمهای مهم تاریخ سینما را تحلیل میکند و نمایش میدهد نیز بپردازد.
رضا سرمست از تهران: در مورد مطلب محسن بیگآقا باید گفت معلوم نیست بازیکنان الجزایر روزه بودند یا نه چون در زمان بازی در برزیل افطار شده بود. در مورد مطلب فوتبالی آرامه اعتمادی باید گفت مگر دیگران مثلاً قوچاننژاد یا دژاگه را درست تلفظ میکنند که ما بگوییم خامس. آیا مثلاً اسم یک بازیکن چینی را هم باید عین خود چینیها تلفظ کنیم؟ آقای گلمکانی، تعدد اسپانسر در لباس و حتی جوراب در باشگاههای اتریش وجود دارد. در ضمن باشگاه رئال مادرید تا چند سال پیش از یک سایت شرطبندی به عنوان اسپانسر استفاده میکرد.
* هوشنگ گلمکانی: بحث اینجانب در مورد یک رویهی جاری در فوتبال دنیا بود و البته موارد خیلی استثنایی خارج از این روال هم وجود دارد که به معنای قابل قبول بودنش نیست
مجتبی مرتضوی از بابل: مطلب فریدون شفقی بسیار خواندنی بود.
مصطفی طلایی از پاکدشت: چرا حمیدرضا صدر مطلبی در بخش جام جهانی نداشت؟
روزبه حسینینژاد از شیراز: در بخش جام جهانی به نظرم بحث پیامک در برنامهی «بیست چهارده» علاوه بر درآمدی که برای سیما و مخابرات داشت، تمهید خوبی از فردوسیپور بود تا نتایج بازیهای بیاهمیت هم برای ما مهم شود و آنها را هم تماشا کنیم. کاش به بهانهی این پرونده حمیدرضا صدر بار دیگر دست به قلم میشد.
* قابل توجه حمیدرضا صدر که علاوه بر مخاطب میلیونی به فکر مخاطبان هزاری و چنددههزاری هم باشد! فاطمه از اردبیل: انگار آرامه اعتمادی، پوریا ذوالفقاری و بهزاد عشقی هرچه دقدلی از گزارشگران فوتبال داشتند سر مزدک میرزایی خالی کردند. لابد خانم اعتمادی یادش رفته که گزارشگر محبوبش فردوسیپور در یکی از برنامههای «بیست چهارده» چهطوری با نام خامس رودریگز بازی میکرد. آنوقت گزارشگر بد میرزایی است؟
مریم س. از شیراز: از مجموعه مطالب جام جهانی ممنونم. آقای گلمکانی، از مطلب زیبایتان لذت بردم. حرف دل ما را زدید.
ع. خ. از تهران: لطفاً به هوشنگ گلمکانی بگویید یک سوزن به خودش بزند و یک جوالدوز به دیگری. آگهی از سر و کول فوتبال و تلویزیون بالا میرود؟ و از سر کول مجله بالا نمیرود؟ به یقین عین استدلالهایی را که شما در مورد کمک آگهی به کاهش قیمت مجله ردیف میکنید، در مورد دیگران هم صادق است.
* هوشنگ گلمکانی: دوست عزیز، رسانهای دولتی که بودجهی رسمی دارد با یک نشریهی بخش خصوصی قابل مقایسه نیست. ضمن اینکه در یک مجله، خواننده میتواند آگهیها را غلفتی ورق بزند و جلو برود، اما در تلویزیون چنین امکانی نیست.
ع. قریب از تهران: مطلب آقای گلمکانی دربارهی تبلیغات خوب بود. ولی برای آگاهی ایشان چند نکته دارم: 1. ورزش ما مثل جاهای دیگرمان مشکلات وحشتناکی دارد. اگر لباس تیمهایمان شهرفرنگ است و پیراهن آنها نیست چون آنها بیش از شصت درصد درآمدشان از پخش تلوزیونی است. 2. اتفاقاً ملاک تیمهای بزرگ فقط مبلغ پرداختی است، نه چیز دیگر. مثلاً اسپانسر دو تیم بزرگ دنیا. 3. دو فصل پیش تبلیغ جایی بود که قابل نوشتن نیست. اما باقی حرفهایتان حرف همهی مردم همیشه در صحنهی ماست، بهخصوص دربارهی رسانهی ملی و تبلیغاتش.
رضا پارچهفروش از تبریز: مطلب آقای گلمکانی در مورد تبلیغات بسیار خوب و عالی بود. در ضمن صحافی مجله در بعضی شمارهها بیدوام است لطفاً رسیدگی کنید.
*دوست گرامی: به نظر میرسد تجار گرامی وارد کنندهی چسب، یا کارخانههای چسب سازی، روغن پالم را به آن اضافه کردهاند تا خوانندگان کتاب و نشریه از این ویتامین با ارزش بی نصیب نمانند!
آراز سامعی از تهران: متشکرم بابت مطالب در مورد سریال 24. فکر میکنم جا دارد صفحات بیشتری به سریالها اختصاص بدهید. در مورد افزایش قیمت هم فکر میکنم احتیاجی به توضیح و استدلال نیست. دلیلش مشخص است و شما مقصر نیستید. فیلم اسکورسیزی چی شد کلاً بیخیالش شدید؟
سعید چگینی از قزوین: نقد محسن جعفریراد از زاویای گوناگون بود و برداشتهای ایشان جامع و خواندنی شده.
فاطمه رحمانی از قم: احمد طالبینژاد در گفتوگو با بهروز افخمی کاملاً لحن تهاجمی و سرکوبگر دارد. بهتر بود برای گفتوگو از فردی بدون غرضورزی شخصی استفاده میکردید.
محمد احمدی از اصفهان: این شماره نماد یک شمارهی مجلهی «فیلم» است که سالهاست ما را با خود همراه کرده و نمیتوانیم از آن جدا شویم. همهی دلایل این دلبستگی چندین ساله را میشود در آن پیدا کرد.
امیرحسین روحانیان از کرمان: سالها بود که در مجله مشابه چنین نقد منفیای که خانم عابدنیا بر دربست، آزادی نوشته، نخوانده بودم. یعنی این فیلم یک نقطهی مثبت هم نداشت که حتی از اکران آن هم نالیده بودید؟ چرا در قبال فیلمهای بیارزشی که ساخته و اکران میشود احساس وظیفه نمیکنید؟ مگر نقد هم اینقدر سیاه و یکسویه میشود؟ آن هم برای فیلمی که سازندهاش نشان داده که استانداردهای ساخت یک اثر سینمایی سالم را میشناسد.
محمد ترابینیا از تهران: این شماره واقعاً فوقالعاده بود. بهخصوص نوشتهی فرزاد مؤتمن در مورد گدار و کتاب گفتوگوهایش و صد البته شطرنج بازی با کوبریک هم بسیار دلنشین بود. مطالب خانم اعتمادی و هوشنگ گلمکانی در مورد جام جهانی هم عالی بودند. بهخصوص نوشتهی آقای گلمکانی که حرف دل همه بود. دو انتقاد هم داشتم. اول اینکه صحافی مجله بسیار افت کرده و دوم اینکه به نظر شما چهرهی مغموم و غصهدار پرویز پرستویی دیگر برای همه تکراری نشده؟
جواد م. از تهران: ممنون از نقد جامع آرامه اعتمادی بر ونوس خزپوش.
حمید یوسفی از قزوین: مطلب «ابتذال شر» ایرج کریمی مثل همیشه واقعاً عالی بود. مطلبی بسیار عمیق و در عین حال روان و بدون تکلف بود. ایشان زوایای کمتر دیدهشده سینما را برای خوانندهها بیان میکنند.
علی از خمرکرمان: به جای پرداختن به فوتبال یادی از خسرو شکیبایی میکردید. در ضمن طرح جلد امروز عالی بود.
پیمان رشیدی از قرچک: با توجه به برگزاری جام جهانی رویکرد مجله فیلم به منظور بررسی کم و کیف نوآوریهای به کار رفته و لحظهها و تصویرهای ثبتشده از منظر زیباییشناسی و سینما شایسته تقدیر است اما عدم توجه سینماگران و بالاخص مجله فیلم به رویدادهای غزه در خلال جام جهانی از دیدگاه هالیوود و سانسور صورت گرفته جهت نقد این اقدام جای بسی نگرانیست.
* دوست عزیز، لطفاً به «نمای دور» همین شماره مراجعه کنید.
پیامهای دیگر
پیمان خسروتهرانی از تهران: جای مطالب فلسفی/ سینمایی بهشدت در ماهنامه خالیست. گمان کنم برای مجلهای که داعیهی تخصصی بودن را دارد، بودنش امری حیاتیست.
مجید جلیلپور از اردکان: اقلاً به مجلهتان چسب درستحسابی بزنید تا ورقورق نشود.
علی زمانی از شیراز: از قرائن برمیآید که رضا کاظمی نیز به کوچندگان «کوچهی سام» پیوسته است. مثل شهرام جعفرینژاد، مجید اسلامی، کامبیز کاهه و... دریغ و افسوسی دیگر برای طالبان ذهنهای نکتهسنج، باریکبین و تحلیلگر.
میرمجید صفوی از اردبیل: چه لحظهی دوست داشتنی است، وقتی که دوستداشتنیترین مجله دنیارا از دوستداشتنیترین دوست دنیا هدیه بگیری.
غزل سیدی، هفت ساله از درگز: مجلهی «فیلم» را دوست ندارم چون هر وقت که میآید پدرم تمام حواسش را از دست میدهد و با مجله سرش گرم میشود و هیچ توجهی به ما نمیکند.
حسین سیدنژاد از ساری: نقد نیما عباسپور بر اشباح بسیار زیبا و قابل تامل بود ممنون از تحلیل خوبش.
فرهاد پروین از اهواز: چرا مانند دههی 1360 دیگر کتاب چاپ نمیکنید؟ بسیاری از مطالب سریالی مجله قابلیت انتشار به صورت یکجا و مستقل را دارند.
*دوست گرامی، انتشار کتاب یک فعالیت مستقل و بسیار جدی و وقتگیر است و ما امکان گسترش فعالیتهایمان در این زمینه را نداریم.
علیرضا معتمدی از تهران: بعد از مدتها به شما پیامک میدهم. این به این معنیست که نتوانستم برای همیشه فراموشتان کنم. پس باز بیصبرانه منتظر شمارهی جدیدتان میمانم. باید دوباره اعتراف کنم که به شما اعتیاد پیدا کردم. به اندازهی کافی نام بندهی حقیر در «فلاشبک» چاپ شده، پس این پیام مرا چاپ نکنید. این شانس را به یک نفر دیگر بدهید. دلم برای فیلمنامهای از سعید عقیقی تنگ شده است. هنوز هم عاشق و دلباختهی هفت پرده و شبهای روشن هستم. به امید درخشش و سلامتیاش.
شاهین احمدی از البرز: فیلمهای منتخب منتقدان در «کتاب سال» من را برد به گذشتهها و حس خوبی که از دیدنشان داشتم. بهخصوص دیالوگهای فریبرز عربنیا در سلطان. بسیار متعجب شدم از این که انتخابهایم با منتقدان یکی بود.
امید جهانیان از بابل: با وجود این همه تبلیغات باید بگویم نرمافزار آرشیو سیسالهی ماهنامه بسیار ضعیفتر و خامدستانهتر از چیزی است که انتظار میرفت
*دوست گرامی: اشکالات را توضیح بدهید تا رفع شوند اما زحماتشان را برای انتشار این مجموعه کم ارج نکنید.
امیر محمدی از تبریز: بسیاری از دوستان گلایه از این دارند که کیفیت مجله کاهش داشته است. یکی از دلایل این نظر این است که سینما و بیشتر فیلمهای امروزی به ارزشمندی فیلمهای گذشته نیستند. به همین دلیل است که وقتی بعد از مدتها یک مورد «سایهی خیال» چاپ میشود مورد توجه قرار میگیرد. با توجه به اینکه این روزها بسیاری از سایتها اخبار سینمایی را چاپ میکنند، جای مطالبی مثل اخبار و تلویزیون بیشتر در سایت مجله و برعکس مطالب تحلیلی مانند «دوباره بنواز سام»که ارزش آرشیو کردن را دارند بیشتر خود مجله است که ماندگار باشد.
مهران پناهنده از کرج: عکس روی جلد کارنامه یک ساله بسیار جالب است. رنگ لوگوی فیلم زیبا و حروفچینی بینقص و عالی است. دو پرونده لوکیشها و یادداشتهای پالین کیل هم بسیار خواندنی و جالب است.
حسن حجازی از مشهد: آقای حمیدرضا صدر، مطالب سینمایی شما منحصربهفرد است. کارشناسی فوتبال در تلویزیون را رها کنید. از هنرمندانی که سالهای گذشته در سینما فعال بودند و الان به دلایلی آن را رها کردند گزارشی تهیه کنید.
سمیه شیبانی از شیراز: «خشت خام» در مورد تخت گاز خیلی خوب بود. فقط دعا کنیم ایران تصمیم به کپیبرداری نگیرد.
* گویا کپی کردن این یکی خیلی سخت است و کپیاش احتمالاً شبیه به کاریکاتور میشود.
احمد اسفندیاری از مشهد: من به نام یک قوچانی در همین مجلهی شما چندین بار نوشتم. التماس کردم راجع به سینمای قوچان بنویسید. فریاد ما قوچانیها را به گوش مسئولان برسانید. در شهرهای بزرگ پردیسها ساخته میشوند. اما دریغ از یک چاردیواری در این شهرستان بزرگ.
سیروس عباسزاده از آمل: از غافلگیریهای «فهرست مطالب 1392» یادداشتهای سینمایی پالین کیل بود. بسیار جذاب و خواندنی بودند. «خشتها و خاطرهها» میتوانستند بسیار جذابتر باشند اگر دُز محافظهکاریتان را اندکی پایینتر میآوردید. حتماً بودند صاحبان لوکیشنهایی که حاضر به گفتوگوهایی خواندنیتر از این کوتاه نوشتههای پراکندهی خاطرهگون میشدند. یا شرح دقیقتری از چهگونگی انتخاب لوکیشن فیلمهای معروف سینمای ایران، میتوانست جالبتر باشد.
عینالله نوروزی از شیراز: به نظرم ماهنامهی «فیلم» هیچ چیزی برای هنردوستان سینما کم نگذاشته. در همهی بخشها با مخاطب خویش همفکر و هماندیشه است و همواره موجب جلب رضایت خوانندگان بوده.
احمد نصرتی از کرمانشاه: با توجه به پیشرفت علم و سرعت بخشیدن به کارها، همچنان شاهد کندی و عدم سرعت عمل در توزیع مجله هستیم. در شهر ما مجله خیلی دیر روی پیشخوان کیوسکهای مطبوعاتی سروکلهاش پیدا میشود. گاهی حتی شده ده روز از ماه را پشت سر گذاشتیم اما خبری از مجله نشده. و این اشکال تقریباً با این شدت فقط متوجه مجله است و نشریههای دیگر این مشکل را ندارند. مثلاً مجلهی «۲۴» یا نشریهی «گزارش موسیقی» خیلی زود و منظم توزیع میشوند. اما خواندن هیچکدامشان با اینکه مجلههای خوبیاند، مزهی خواندن ماهنامهی «فیلم» را ندارد. پس لطفاً کم سر ماه ما را با درد انتظار مجله محبوبمان بچزانید! ممنون!
*دوست گرامی: توزیع کنندهی نشریاتی که نام بردهاید شرکت نشرگستر و نمایندهی مجله هم در شهرتان طی سالهای طولانی آقای محمود متکی است که ایشان از علاقمندان جدی مجله فیلم هستند. تماسی با ایشان بگیرید.
رامین رحمانی از اردبیل: خوشحالم که شمارهی فهرست مطالب هر سال پربارتر میشود.چون همینطور پیش برود تبدیل به شمارهی فوقالعادهی سالانه خواهد شد. از این شماره صرفاً انتظار فهرست مطالب داریم اما امسال با مطالب متنوع غافلگیر شدیم. فهرست فیلمهای منتخب پالین کیل و «خشتها و خاطرهها» فوقالعاده بودند. در هر حال آب نطلبیده همیشه مراد است.
مهدی حاتمی از قوچان: احساس میکنم کمکم رنگ صفحهی «صدای آشنا» را دیگر نبینیم. متروپل، ردکارپت و اشباح حکایت دوختن کت برای دکمه است.
داود ناهید از قوچان: نمیدانم چرا مسعود کیمیایی و سعید سهیلی اینقدر اصرار دارند که از پسرانشان بهروز وثوقی بسازند.
مهدی درویشی از دزفول: دزفول، اندیمشک و شوش دانیال سه شهر در جوار هم هستند. تنها دزفول در مجتمع فرهنگیاش یک سینما دارد و فقط عصرها ساعت شش تا هشت شب یک سانس دارد. چرا باید اینجوری باشد؟ کی جوابگوی مردم این شهرهاست؟
رامک اخوان از رشت: میخواستم بدانم چاپ مطلب در مورد گذشته و نبراسکا کی تمام میشود؟ شما به هر بهانهای در مورد این دو فیلم مطلب مینویسید. حالا بماند که گذشته علاوه بر برافرازی پرچم ایران فیلم خوبی هم بود. البته به قول علامه دهخدا بیبی از بیچادری خانهنشین است. یعنی در این برهوت فیلم و سینمای خوب گذشته یک سروگردن بالاتر از کل سینمای ایران میایستد. اما آیا نبراسکا به نظر شما و منتقدان شما در آن حد است که این حجم پرونده، صفحه و گفتوگو در مورد آن چاپ کنید. به نظرم این طیف فیلمها مثل امواج دریا گذرا هستند. بعید میدانم تا سه سال آینده در ذهن سینمادوستی ماندگار شود. تب زودگذر است. من خواننده احساس میکنم ماهنامهی «فیلم» به سمت بها دادن به فیلمهای ساده، کمخرج، مستقل و ترجیحاً سیاهوسفید پیش میرود. نبراسکا فیلم خوبی است، اما در حد یک معرفی.
*دوست گرامی، اجازه بدهید ما هم مثل شما سلیقهی خودمان را داشته باشیم. به نظر ما هر دو فیلمهای خیلی خوبی هستند، همان طوری که شما ممکن است فیلمهایی را برعکس ما خیلی خوب بدانید.