نگارنده در این مجال که در واقع نوبت پایانی سلسله یادداشتهای «از کنار هم میگذریم» است، کوشید بر اساس تابوتوانش به برخی آثار سینمای ایران بپردازد و سراغ فیلمهایی برود که نام و نشان آنها همچنان - و به هر دلیلی، چه مثبت و چه منفی - در میان دوستداران سینمای ایران طنینانداز است. پیش از این نیز در یادداشتهای «دوباره بنواز سام» به آثار مختلف سینمای جهان توجه شد و در بیش از چند ده یادداشت، همواره سعی بر این بود که از مرعوب نامهای سرشناس و پردامنه شدن پرهیز شود. بر این اساس، حتی در تحلیل آثار شناختهشدهای مانند ماجرای نیمروز (فرد زینِمان) و لورنس عربستان (دیوید لین) از تعصب نسبت به نامهای بزرگ سینما اجتناب شد. در یادداشتهای مربوط به آثار سینمای ایران نیز چنین رویکردی مورد نظر بود و در حد مقدورات یک سایت سینمایی شناختهشده مثل ماهنامه سینمایی «فیلم» - که به طور طبیعی فضای اندکی برای هر مطلب وجود دارد - جهات گوناگونی از فیلمهای سینمای ایران قلمی شد و در این موارد تلاش بر این بود که به جنبههای مختلف یک فیلم پرداخته شود؛ و گاهی حتی به هنر دوبله در برخی از آنها توجه شده است.
یکی از مباحثی که تقریباً در نوشتارهای سینمایی از آن غفلت شده، بحث پیرامون بازی بازیگران در آثار مختلف است. زمانی که درباره معضلات و مشکلات سینمای ما طرح مسأله میشود، آنچه بیش از مسائل دیگر و بارها و بارها مورد توجه قرار گرفته، فیلمنامهنویسی است و دیگر برای خیلی از ما آشناست که وقتی بحث پیرامون ضعفها و مسائل مبتلابه سینمای ایران پیش میآید، خیلیها بیدرنگ به فیلمنامه اشاره میکنند. این در حالی است که مانند سینمای هر کشوری، ضعف فیلمنامه نیز در سینمای ما وجود دارد. برخی حتی قائل به این نیستند که کارگردانی، تدوین، طراحی صحنه و لباس، مدیریت تولید و البته بازیگری نیز میتواند مورد توجه واقع شود.
اغلب ما پذیرفتهایم که بازیگری یکی از ارکان اساسی سینما است؛ حتی در موارد فراوانی وقتی میخواهیم بگوییم چه فیلمی را دیدهایم، پیش از هر چیزی نام بازیگر یا بازیگرانش را به زبان میآوریم. این سنت در سینمای ما دیرینه است. در سالهای دور و نزدیک، عکسهای بازیگران سینما بر دیوار خانههای علاقهمندان خودنمایی میکرد و امروز با حرکت برقآسای تکنولوژی در زمینههای مختلف و ظهور فضای مجازی، این گونه علاقهمندیها تغییراتی کرده است؛ و حالا حضور بازیگران سینما در عرصههای مختلف فضای مجازی احساس میشود. از این رو تا جایی که امکانش فراهم باشد - از هر نظر، چه تاب و توان نگارنده در ارائه یادداشتهایی پیرامون بازیگران سینمای ایران و جهان و چه تاب و تحمل خوانندگان این یادداشتها - قصد فعلی در سایت ماهنامه «فیلم» بر این است که نگاهی به مبحث بازیگری از جنبههای مختلف داشته باشیم.
در این میان، بدون ترتیب بهخصوصی به بازی بازیگران سینمای ایران و جهان، چه آنهایی که اکنون «کلاسیک» ارزیابی میشوند و چه آنهایی که «معاصر» خوانده میشوند، پرداخته میشود. در سلسله یادداشتهای آتی پیرامون هنر بازیگران سینمای ایران و جهان تمامی تلاش نگارنده معطوف به ارائه نگاهی حتیالمکان استدلالی پیرامون نوع و شکل بازیهای سینمایی است و همچنان سعی بر این است که مرعوب نامهای سرشناس نشویم. خوشبختانه و بر خلاف دو مرحله یادداشتهای قبلی، محدودیتی برای پرداختن به بازیها در مدیومهای مختلف وجود نخواهد داشت و این امکان وجود دارد که برخی از بازیهای بهیادماندنی بازیگرانی مانند متیو مککانهی در فصل اول سریال کارآگاه حقیقی یا بازی خیرهکننده وایولا دِیویس در هر چهار فصل چهگونه میشود از اتهام قتل گریخت را مورد ارزیابی قرار داد. مککانهی در نقش راستین کوهل، پلیسی که در واقع آنچه را که رخ داده روایت میکند، هر آنچه را که ما در مقام تماشاگر باید از یک شخصیت بشناسیم، با بازی خودش به نمایش میگذارد یا وایولا دیویس که در چهگونه میشود... نقش زنی را بازی میکند که در نگاه نخست سرشار از اعتمادبهنفس است؛ زنی قدرتمند که همواره نقشه شماره دوی خودش را دارد و هیچگاه درمانده نمیشود اما در زندگی خصوصیاش بسیار آسیبپذیر است و بازی دیویس این امکان را به بیننده میدهد تا بتواند در مورد شخصیت آنالیس کیتینگ دست به تجزیه و تحلیل بزند و باورش کند.
در این بین حتی از بازی بازیگران سینمای ایران که به هر دلیل امکان پرداختن به فیلمهایشان وجود نداشته است، قطعاً ذکری به میان خواهد آمد. در این زمینه میتوان از بازی اکبر عبدی در هنرپیشه (1371) یاد کرد که از همان سکانس ابتدایی که رو به دوربین اشک میریزد و با مخاطبی نادیده حرف میزند که صدایش را میشنویم (با دوبله مرحوم فهیمه راستگار) سعی میکند دیالوگهایش را مانند کسانی ادا کند که هم مجبورند حرف بزنند و هم گریهشان گرفته است. در نگاه نخست این بازی به نظر اغراقآمیز میرسد زیرا آنچه اکبر، شخصیت اصلی فیلم عنوان میکند، در واقع داوری اوست از زندگی خودش و ما هنوز روایت سیمین (فاطمه معتمدآریا) و زن کولی (ماهایا پطروسیان) را ندیده و نشنیدهایم. تنها بعد از تماشای روایت آنهاست که پی میبریم اکبر عبدی در نقش اکبر عبدی بسیار تلاش کرده است تا نقشش را باورپذیر ارائه کند.
نکته واپسین در این مجال این است که برخی از دوستداران بازیگران سینما بر این باورند که بازیگران محبوبشان بهترین هستند و تنها و تنها در بازیهای آنها نکتههای «زیبا» را میبینند و حتی در مواردی که فیلمی را با بازی بازیگر مورد علاقهشان دوست نداشته باشند، همچنان سعی در تطهیر بازیگر مورد نظر دارند. این نگاه عاطفی در مورد بسیاری از بازیگران و ستارگان سینمای ایران در دوران بسیار دور مصداق دارد، بهخصوص اینکه بر اساس فرهنگی که برای ما آشناست، کمتر پیش میآید که بنا را بر نقد و تحلیل این دسته از بازیگران بگذاریم و آنها برای ما بیشتر اسطوره بازیگری تلقی میشوند تا بازیگری که میتوان کارش را تحلیل و نقد کرد. این مسأله البته در مواردی درباره بازیگران کنونی ما نیز صدق میکند، حال آن که در موارد بسیاری، بازیگرانی را میشناسیم که از هر گونه نقد و نظر پیرامون کارشان استقبال میکنند که چنین روحیهای درخور ستایش است. این نکته آخر را نمیتوان در شمار خطوط قرمز مخاطبان سینما قرار داد و با محافظهکاری نیز نمیتوان بهسادگی از کنارش گذشت. اگر آثار درگذشتگان رشتههای هنری - در اینجا بازیگرانی که از دنیا رفتهاند - مورد بحث و مداقه قرار بگیرند، شاید بتوان بیش از هر امر دیگری آن را گرامیداشت عزیزانی تلقی کرد که همچنان در ذهن ما ماندگار بوده و هستند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: