کمال تبریزی فرش باد (1382) را به عنوان اثری مشترک با کشور ژاپن ساخت، آن هم در زمانی که بنا بود مکالمه فرهنگهای مختلف تبلیغ شود و از این منظر میتوان فیلم را اثری سفارشی تلقی کرد که البته از نظر داستان و شخصیتها در حد و اندازه فیلمی سفارشی باقی نمیماند و از آن فراتر میرود.
بهانه شروع داستان مرگ همسر شخصیت ژاپنی فیلم ماکوتو (تاکاناکی انوکی) است که همراه دخترش ساکورا (میوو یاگایوو) به ایران میآید تا فرشی را که قول بافتنش را به او دادهاند، همراه خود به کشورش ببرد و به عنوان یادگار همسر درگذشتهاش در یک مراسم سنتی ژاپنی از آن استفاده کند. او به ایران میآید اما فرش بافته نشده است و دوستش اکبر (رضا کیانیان) که میزبان اوست، سعی دارد به ماکوتو نگوید که فراموشکاری مرادخان (هوشنگ حریرچیان) باعث بافتهنشدن فرش شده است. از سوی دیگر روزبه (فربد احمدجو) که نسبتی با فریبا (فریبا کامران) همسر اکبر دارد و با اسبش کیمیا مردم را در نقش جهان سواری میدهد، شیفته ساکورا شده است. سرانجام تمامی آشنایان و همسایهها به سرپرستی ماهباجی (مریم بوبانی) فرش ماکوتو را بیستروزه میبافند و در مراسم ژاپنی از آن استفاده میشود؛ و این در حالی است که دو گرهای که روزبه و ساکورا روی قالی زدهاند، دیده میشود.
فرش باد در واقع هیچ نیروی مخالفی ندارد که مانعی بر سر راه قهرمان یا قهرمانان ایجاد کند و شاید بتوان فقط زمان را نیروی مخالفی دانست که مانع میشود فرش بافته شود و به موقع به مراسم برسد. شاید به همین دلیل است که فیلمنامهنویس تلاش دارد با تمرکز بر شخصیتهای اصلی و حتی فرعی، داستانی را پیش ببرد که تقریباً انتهایش از پیش برای ما مشخص است اما مایلیم آن را به روایت فیلم و فیلمنامه تماشا کنیم. نخستین شخصیتی که با او آشنا میشویم و شاید خیلی زود در موردش تصمیم میگیریم که دوستش داشته باشیم یا نه، اکبر است؛ کسی که ظاهراً چند وقت ژاپن بوده و زبان آنجا را بلد است و دوست صمیمی ماکوتو است اما حواسش هست که زمانی ماکوتو 72 ین بیشتر پای او حساب نکند. اکبر با همه رفاقت دارد و هر طوری که هست گلیم خودش را از آب درمیآورد اما او هم برای خودش مشکلاتی دارد که شاید مهمترینش برای او و همسرش بچهدار نشدن آنهاست که این را به طور گذرا در چند نمای فیلم میبینیم. شاید علاقهای که او و فریبا به روزبه دارند از همین جا نشأت میگیرد. شخصیت دیگری که فیلم روی آن مکث میکند، روزبه است (بازی خوب بازیگرش این مکث را پررنگتر میکند)؛ نوجوانی که با درشکه کار میکند و پدرش بیمار است و از همان ابتدا با دیدن ساکورا دلبسته او میشود و به نظر میرسد حضور ساکورا رنگی دیگر به زندگی روزبه داده است. او سعی میکند چند کلمهای ژاپنی از اکبر یاد بگیرد تا به ساکورا بگوید و اکبر هم چنان حضور دارد که به روزبه بگوید آیا میخواهد «دوستت دارم» را به ژاپنی به او یاد دهد؟ روزبه و البته ما میدانیم که ساکورا بازمیگردد و این دلبستگی پایانی غمناک خواهد داشت اما مثل این است که روزبه این فراق را به چند روز شاد بودن در کنار ساکورا ترجیح میدهد.
فرش باد با استفاده از حضور پیرمردی که دلبسته ماهباجی است، اعتقاد دارد که عشق و دلبستگی سنوسال نمیشناسد و هر کسی پتانسیل آن را دارد. همان طور که اشاره شد، فیلم از شخصیتهای فرعی نیز استفاده میکند تا بتواند فضایی صمیمی ایجاد کند. حضور هوشنگ حریرچیان با لهجه شیرینش و داشتن یک سر و هزار سودا نهتنها بهاصطلاح اضافی نیست بلکه در خدمت به راه انداختن داستان بافتهشدن فرش است. او و ماکوتو زبان همدیگر را نمیفهمند اما مرادخان از سیر تا پیاز زندگیاش را برای ماکوتو میگوید و دستآخر متوجه میشود که هرچه گفته بر باد رفته است.
کمال تبریزی به عنوان کارگردان تلاش داشته که کارش منحصر به تصویر کردن فیلمنامه نباشد. برای نمونه توجه کنیم به سکانسهای ابتدایی ژاپن و جایی که ساکورا و مادرش بهتدریج وارد خانه میشوند و از یک اتاق عبور کرده و به اتاقی دیگر میروند. تبریزی این ورود را در یک نما و با زاویه رو به بالا میگیرد، در حالی که دوربین عقبعقب میرود و همچنان زاویه سربالایش را حفظ میکند. او به عنوان کارگردان تلاشی نمیکند تا جاذبههای گردشگری اصفهان را به فیلمش تحمیل کند. از اصفهان زایندهرود (که بدبختانه دیگر نیست) را میبینیم و محلهای با طاقهای سرپوشیده و خانههای بزرگ و حیاطدار را که جمعیت زیادی در آنها ساکن هستند. فیلم بهندرت از نماهای نزدیک استفاده میکند و تلاشی نمیکند تا به ضرب و زور دوربین و حتی میزانسن تماشاگرش را به داستان و شخصیتها نزدیک کند. برای همین است که مثلاً تنها در یک نما و از فاصله و به شکلی تیره، پدر بیمار روزبه را میبینیم و در جمع خانه فریبا و اکبر تعدادی شخصیت را میبینیم که فیلم آنها را به ما معرفی نمیکند و فقط حضور دارند. به نظر میرسد چنین رویکردی در ایجاد فضای صمیمانه فیلم مؤثر است. افرادی را میبینیم که نمیشناسیم، یا بافنده فرش هستند یا آمدهاند کمک کنند و هیچگاه حتی نامشان را نمیفهمیم.
فرش باد در حد و اندازه خودش اثری است که میتواند با تماشاگرانش ارتباط برقرار کند؛ حد و اندازه به این معنا که فیلم ادعایی برای برداشتن گامهای بلند اخلاقگرا یا معناگرا ندارد. داستانش را بهراحتی تعریف میکند و این بیادعایی حتی در دکوپاژ و میزانسنها دیده میشود. نگاه کنیم به صحنهای که بافندگان زن و مرد همه خوابیدهاند و دوربین در چرخشی طولانی همه را نشان میدهد و سرانجام به مرادخان میرسد که از جایش بلند میشود و میبیند مرد بافنده خوابیده است. او نخی برمیدارد و یکیدو گره میزند اما دستش را زخم میکند. چنین میزانسنهایی را کمتر در آثار ایرانی شاهد بودهایم و در بسیاری موارد کارگردان و طراح صحنه و لباس و حتی مدیر فیلمبرداری تلاش دارند خیلی از اشیا و وسایل صحنه و حتی سرولباس شخصیتها، شیک و براق دیده شوند؛ چه با فضای فیلم همخوانی داشته باشند یا نه، که اگر نداشته باشد نخستین چیزی را که از هر فیلمی میگیرد، فضای صمیمانه و متظاهرانه جلوه دادن آن است.