نوشتن درباره عزتالله انتظامی سهل و ممتنع است؛ سهل از این جهت که کارنامه او به قدری پربار و حجیم است و آن قدر حافظه سینمایی ما از خاطراتی که او خلق کرده پر است که نه یادداشت و مقاله که میتوان کتابها درباره او نوشت و در بسط سوژه کم نیاورد؛ اما سخت و ممتنع است از آن رو که او آقای خاص بازیگری و سینما بود که رمزگشایی از ابعاد و جوانب شخصیت و عملکرد حرفهای او و جایگاهی که در سینمای ایران داشت در محدوده یک یادداشت نمیگنجد و ریختن بحر در کوزه است.
این روزها که سینما در سوگ استاد انتظامی نشسته است شاهد روایتها و متنها و سخنهایی زیادی درباره بازیگری و جایگاه والای او در این حرفه و نقش بیبدیل وی در رشد و اعتلای سینمای ایران هستیم؛ اینکه او بازیگری تکرارنشدنی است، برای معاش تن به هر فیلمی نمیداد، در فیلمهای ضعیف بازی کرده اما خودش بازی ضعیفی ندارد، چهقدر زبان بدن را خوب میشناخت و چهقدر در دیالوگگویی توانا بود، در هر ژانری میدرخشید و از نقشهای کمیک تا تاریخی و سیاسی را خوب بازی میکرد؛ اینکه چه اخلاق نکویی داشت و چه قلب مهربانی و چه نگاه و کلام نافذی و اینکههای دیگری که هر کدام بخشی از توانمندی و قدرت او در بازیگری را بازنمایی و صورتبندی میکند.
اما در این یادداشت نمیخواهم انتظامی سینمایی را به تصویر بکشم یا حتی سینمای انتظامی را که هدفم روایت خود انتظامی است، هویت و شخصیت فردی او که همچون روحی در کالبد نقشهایش دمیده میشد و بروز میکرد؛ اینکه چرا انتظامی، انتظامی است و نه نسخه و روایتی از دیگری. به نظر میرسد آنچه انتظامی را انتظامی کرد فارغ از استعداد و تلاش و پشتکارش در بازیگری و خلاقیت ذاتی که از درونش برمیخواست، فردیت و هویت حرفهای مستقل او بود. او نه سوپراستار بود که به خاطر حضورش در یک فیلم مخاطب پشت گیشه صف بکشد و نه سلبریتی که در کسوت کلیشهای و جاذبههای کاذبش دلبری کند. او نه ژست و ادعای سوپراستاری داشت و نه ادا و اطوار سلبریتیهای تازهبهدورانرسیده و جعلی.
انتظامی در نقشهایش فرو میرفت اما بر فراز آنها در مقام مصلح اجتماعی و مرجع فکری جامعه ظاهر نمیشد و درباره هر چیز اظهار نظر نمیکرد و بیانیه نمیداد. او نقشش را در نقشهایش ایفا کرد و همین رمز ماندگاری و محبوبیتش بود. در واقع او بهنوعی فاصلهگذاری نه در ارتباط با نقشهایش که در ارتباط با نقشش به عنوان بازیگر را حفظ کرد تا همیشه بازیگر باقی بماند. انتظامی نقشهای سیاسی و تاریخی بسیاری بازی کرده است که هر کدام در گوشهای از حافظه تاریخی ما ماندگار شده اما هیچگاه مدعی روشنفکری و مصلح سیاسی نبود و در فضای مجازی و رسانهای به اظهار نظرهای سیاسی و اجتماعی یا حرافی درباره هر رخداد و اتفاق عمومی نمیپرداخت. او روحیه حمایتگری داشت اما همواره آن را صرف مردم میکرد. پشت هیچ جناح سیاسی نایستاد اما در دوران هر جناحی کارش را انجام داد و خوش درخشید. او سینما را به خدمت امر دیگری نگرفت و از مقام حرفهای و موقعیت اجتماعیاش، به عنوان سرمایهای برای خرج کردن در موقعیتهای دیگر استفاده نکرد. او نقش را فقط در نسبت با سینما معنا کرد نه سیاست!
کمتر بازیگری مثل او تعدد نقش دارد اما هیچگاه در جایگاه عزتالله انتظامی بودن نقش بازی نکرد و همیشه خودش بود. آری عزتالله انتظامی همیشه خودش بود و برای همین هیچکس مثل او نبود و نشد و بعید است کسی بتواند مانند او شود. او تن به هر کاری نداد و قدرت نه گفتن به پیشنهادهای ضعیف و بیمایه را داشت. در هیچ سریال تلویزیونی بازی نکرد جز هزاردستان که امضای علی حاتمی پای آن، کیفیت و موقعیتش را تضمین میکرد. به خاطر پول و درآمد بیشتر تن به هر کار کثیفی نداد و در هیچ فیلم ضدمردمی بازی نکرد. او همواره نان هنرش را خورد و آن را به بیهنریهای زمانه نفروخت. بیهوده نیست که همگان دوستش داشتند و در ستایش او نوشتند و برای هجرتش پیام تسلیت دادند. بدون شک عزتالله انتظامی را باید بازیگر ملی دانست که یک سرمایه هنری و فرهنگی محسوب میشد و از مفاخر فرهنگی. امروز که او به مرگ تن داده است نیز باید از شأن هنری و کارنامه حرفهای او به عنوان میراث فرهنگی صیانت کرد. هیچ بازیگری مثل او با وجود تلاطمهای زمانه، فردیت خودش را حفظ نکرد و تا دم مرگ به پای آن نایستاد. کمتر پیش میآید که در ایران، این کشوری که به قول انتظامی در خانهای روی آب بخل و حسادت و تنگنظری شغل دوم همه مردم است، کسی چنین فردیتش را تا دم مرگ، شرافتمندانه حفظ کند و آنچه مینماید باشد. او اصالت بازیگریاش را مدیون هنرش بود نه هیاهوی رسانهای. انتظامی سلبریتی نبود، سوپراستار هم نبود اما شهرت و محبوبیتش از هر دو آنها بیشتر بود. سلبریتیها محصول رسانهها هستند اما او محصول هنر بود و هنرمندی. او هم هنر بازیگری را خوب میدانست اما بازیگری هنرمند بود. کافیست به حافظه سینمایی خود رجوع کنیم و نقشهای او را به یاد آوریم. مشحسنِ گاو، سامریِ دایره مینا، خان مظفرِ هزاردستان، عباسآقا سوپرگوشتِ اجارهنشینها، دبیریِ هامون، قربانسالارِ بانو، شاهِ ناصرالدینشاه آکتور سینما و رسول رحمانیِ روسری آبی و... تا متوجه شویم که او چه سهمی در خاطرات سینمایی ما دارد و چهگونه با نقشهایش، نقش تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی خود را با ایفای درخشان نقشهای سینماییاش ایفا کرده است. جسارت و جنم او در بازیگری مثالزدنی بود و چه همتی میخواهد که تازه در سن پنجاهسالگی به دانشگاه هنر بروی و هنر بیاموزی و همچنان تا آستانه نودسالگی بازی کنی. شاید اگر کهولت سن و بیماری نبود او تا دم مرگ بازی میکرد و دستآخر سر صحنه و هنگام ایفای نقش جان میداد. با این حال او هرگز نمیمیرد که ثبت است در جریده عالم نام آنکه دلش زنده به عشق بود؛ کسی که به نقشها جان داد و ابدیشان کرد تا ابد در ذهن و دل میماند و فراموش نمیشود.
انتظامی، انتظامی شد چون همیشه انتظامی ماند و هویت و فردیت خود را تا انتهای زندگی حفظ کرد. در این زمانه پر از رنگ و ریا او مرد هزار نقشی بود که هیچگاه فردیتش را لابهلای این همه نقشهای رنگارنگ گم نکرد. هیچ بازیگری مثل او خودش نبود و خودش نماند. او فراتر از همه نقشهایی که بازی کرد بیش از هر چیز نقش خودش را در این عالم بازی کرد و رفت. روحش شاد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: