نادین لبکی با کفرناحوم تلاش کرده است به قلب و روح سینمادوستان نقاط مختلف دنیا رسوخ کند و در ظاهر موفق هم بوده است؛ از جشنواره کن که جایزه هیأت داورانش را به این فیلم اهدا کرد تا جشنوارههای سارایوو و ملبورن (که جایزه تماشاگرانشان به این فیلم رسید). حالا هم که در فهرست نیمهنهایی اسکار بهترین فیلم خارجیزبان قرار گرفته است.
داستان این درام خانوادگی و اجتماعی هم مثل ساختههای قبلی فیلمساز در لبنان میگذرد، اما تفاوتهایی با سه ساخته قبلیاش دارد و این بار یک خانواده مهاجر سوری قوه محرکه داستان است. کفرناحوم با نابازیگرانی از اردوگاههای مهاجران بیروت ساخته شده است و داستان پسری دوازدهساله به نام زِین را تعریف میکند که از والدینش به خاطر به دنیا آوردنش شکایت میکند. تلاش زین این است که مطمئن شود در آینده دیگر کسی مثل او به دنیا نمیآید تا یک زندگی محقر داشته باشد. در نگاه اول، این داستان غیرواقعی به نظر میرسد اما فیلمساز به این بهانه، زندگی واقعی اهالی محل و مقاومتشان در برابر قوانین دستوپاگیر را به تصویر میکشد. منتقدان عقیده دارند فیلم با وجود تلخی و خشونتاش، لحظات ناب شوخطبعی را هم در بر دارد.
در «کفرناحوم» تغییراتی در نوع فیلمسازیتان ایجاد کردهاید که در مقایسه با «کارامل» و «حالا کجا میرویم؟» کاملاً احساس میشوند. دو فیلم قبلی آثاری رنگین بودند و خوشبینی در آنها موج میزد.
به نظرم طبیعی است که به عنوان فیلمساز همراه با زمان رشد کنید و پختهتر شوید. شما با این رشد به یک تغییر برداشت در رابطه با دنیا و مشکلاتش میرسید؛ و دیدتان عوض میشود. پس کاملاً طبیعی است که در گذر زمان، فرایند کاری خود را تغییر دهیم. به عنوان داستانپرداز این امکان برایم وجود دارد که فیلمی را دوباره و دوباره بسازم و خودم را تکرار کنم. اما این کار چالشی در بر ندارد. برای همین مهم بود که به مکاشفه در چیزهای دیگر بپردازم. برای تفریح به دنبال چنین کاری نبودم و بیشتر نیاز داشتم که خیلی جدی و به روشی هنرمندانه، به مکاشفه در موضوعی جدیتر بپردازم. این یک تغییر عمدی سبک یا گام نیست. چیزی است که خود فیلم نیاز دارد. من نیازمند آن بودم که واقعیتها را منعکس کنم. باید عمیقتر نگاه میکردم و سرنوشت این سه بچه را دنبال میکردم. باید تا حد امکان به عنوان یک کارگردان دیده نمیشدم. در لوکیشنهای واقعی و با مردم واقعی فیلمبرداری کردم. چیزی به اسم هنرور در فیلم نیست. آدمهای واقعی بودند و ما از آنها فیلم گرفتیم. حتی زندانیها هم زندانیهای واقعی هستند. خود زندان هم واقعی بود. نمیخواستم لوکیشنها را بازسازی کنم. اینها چیزهایی بود که فیلم نیاز داشت و من نیاز داشتم نسبت به آنچه میگویم، صادق و واقعی باشم.
بازیها خیلی طبیعی هستند و اصلاً احساس نمیشود که کسی در حال بازی کردن است؛ انگار بیشتر خودشان را بیان میکنند. چه میزان از کار بداهه بود و چه قدر بر اساس فیلمنامه؟
در این فیلم با کلمه «بازی کردن» مشکل داشتم. نمیخواستم کسی بازی کند و فقط میخواستم خودشان باشند! دقیقاً همان که هستند. برای همین خودم را در خدمت آدمها و شخصیتها قرار دادم و این در حالی بود که بر اساس فیلمنامه جلو میرفتیم. اما زمان فیلمبرداری کاملاً پذیرا بودم و از ایدهها و اتفاقها استقبال میکردم. میخواستم خودشان را آن گونه که هستند منعکس کنند و تجربیاتشان را جلوی دوربین به نمایش بگذارند. از آن فیلمنامههایی نداشتم که آنها مجبور باشند دیالوگهایی را که من میخواهم به زبان بیاورند. میدانستم کجا هستیم و چه کار میکنیم. صحنهها را بر اساس حسوحال آنها و کلمهها و تجربههای خودشان میگرفتیم. شاید لازم میشد صحنهای حتی سه بار فیلمبرداری شود ولی این کار را انجام میدادیم تا آنچه را که درست است، به دست بیاوریم. این کار شبیه نوشتن روی سنگ نبود. شبیه یک ارکستراسیون نبود. برایم مهم بود که در مقام یک داستانگو از تجربه نترسم و از دیالوگهای نوشتهنشده در فیلمنامه واهمه نداشته باشم. من نیز همراه آنها به عمق موقعیت میرفتم.
چه میزان از داستان نتیجه تحقیقات بود و چه مقدارش خیالی؟ چیزی هم بود که در زندگی واقعی اتفاق نیفتاده باشد و شما بخواهید به داستان اضافه کنید؟
تحقیقات مفصلی کردم، چیزی حدود چهار سال. بسیاری از جزییاتِ فیلم بر اساس همین تحقیقات بنا شدند. اما در کنار آنها چیزهایی هم وجود دارند که بیشتر نمادین هستند؛ مثلاً میتوانم از صحنه دادگاه اسم ببرم یا خود آن دعوی حقوقی. در زندگی واقعی اصلاً این جوری اتفاق نمیافتد. یک بچه نمیتواند از والدینش شکایت کند چون باید سرپرستی داشته باشد تا بتواند شکایت کند؛ و در اکثر موارد، سرپرستها خود والدین هستند. پس این در فیلم یک ایده نمادین است. نمادگرایی هیچ تناسبی با واقعگرایی ندارد و در تضاد با آن است. آنچه در فیلم میبینید بر اساس گفتههای بچههاست. در تحقیقاتم خیلی از گفتههایشان استفاده کردم. از آنها میپرسیدم خوشحالید که زندهاید؟ و جواب در اکثر مواقع منفی بود. میگفتند از اینکه اینجا هستند راضی نیستند و میپرسیدند چرا اینجا هستند؟ اگر والدینشان آنها را دوست ندارند، چرا آنها را به دنیا آوردهاند. اما ناگزیر بودم بعضی جاها کمی از واقعیت فاصله بگیرم. به هر حال داشتیم فیلمی میساختیم که تماشاچی باید آن را تماشا کند.
دوست دارید تماشاگران بعد از دیدن فیلم چه تأثیری از آن بگیرند؟
امیدوارم بتواند مطالباتی را در این رابطه مطرح کند و نوعی آگاهی و بینش به وجود بیاورد. من فقط اینجا نیستم که مردم را متوجه وجود یک مشکل کنم، زیرا همه از وجود این مشکل آگاهند. هدفم تغییر این پرسپکتیو و برداشت است. به نظرم هدف اصلی فیلم همین است. آدمهایی را میبینم که به سراغم میآیند و میگویند: «من تغییر کردهام و حالا دنبال چیزهای متفاوتی هستم. بعد از دیدن فیلم تو، رابطهام با پدرم تغییر کرده است. دیگر مثل گذشته به زندگی نگاه نمیکنم.» این همان چیزی است که از ابتدای کار مد نظرم بود. در لبنان فقط با تغییر دیدگاه مردم است که میتوان به ایجاد تغییر در قوانین، امید داشت. به عنوان یک فیلمساز باید از تأثیرم برای انجام هر کاری در این رابطه استفاده کنم.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: