مادر بزدل اولین ساخته سینمایی آنا اوروشادزه فیلمساز گرجستانی است که چندی پیش به عنوان نمایندهی رسمی این کشور به بخش اسکار بهترین فیلم خارجیزبان هم معرفی شد. او با درام خانوادگی و اجتماعی خود در دو جشنواره سارایوو و لوکارنو شرکت کرد و موفق شد توجه تماشاگران اروپایی را جلب کند. این خانم فیلمساز در صحبتهایش از روال فیلمبرداری در کار یک فیلمساز تازهکار میگوید و توضیح میدهد که چرا صنعت فیلمسازی گرجستان در حال پیشرفت و رونق یافتن است. اوروشادزه با وجود عدم موفقیت فیلمش در جشنواره لوکارنو، جایزه قلب سارایوو را که جایزه اصلی جشنواره سارایوو است، از آن خود کند.
منتقدان، اولین ساختهی سینمایی او را با عبارت «یک فیلماول تهورآمیز» توصیف و تحسین کردهاند. داستان فیلم درباره زنی پنجاه ساله و خانهدار (با بازی ناتا موروانیدزه) است و به شرح تلاشهای خانوادگی او برای حل مشکلات مختلف میپردازد. این در حالی است که این زن خانهدار، در حال نگارش اولین رمان خود است و دو دنیای واقعی و داستانی او درهم میآمیزند.
سینمای گرجستان با داستانهای شوخطبعانه و شخصیتهای نیمهدیوانهاش در دوران حکومت شوروی سابق، خاطرههای خوشی را برای دوستداران قدیمیتر سینما خلق کردند؛ و کسانی چون چنگیز ابولادزه و دودو آباشیدزه که حالا دیگر در میان ما نیستند، با فیلمهایشان جانی به جشنوارها و کانون فیلمها میدادند. فدریکو فلینی که فانتزی فیلمهایش شباهت زیادی به فیلمهای گرجستانی داشت، ستایشگر محصولات گرجی بود و همیشه از صنعت سینمای گرجستان به عنوان یک «پدیده بیهمتا» اسم میبرد. با سقوط نظام کمونیستی شوروی، سینمای مستقل گرجستان آزاد نتوانست موفقیتهای قبلیاش را تکرار کند. هنرمندان جدیدتر کشور، این روزها تلاشهای تازهای را در این رابطه آغاز کردهاند که آنا اوروشادزه یکی از آنهاست.
ایده داستان «مادر بزدل» از کجا آمد؟
فکر میکنم خانوادهام در این فیلم و برای نگارش این داستان الهامبخش اصلیام بودهاند. مادرم خیلی دوست داشت رمانهای کارآگاهی بنویسد. چند بار تلاش کرد، اما نتیجهای نداد و دستآخر رهایش کرد. خواهرم هم مینویسد. او شیفتهی فانتزیهای شهری است. به همین دلیل، چنین شخصیت «زن نویسنده»ای، برایم آشنا و ملموس است.
فیلم دارای ساختار پیچیدهای است و واقعیت و خیال را در هم تنیده است. چنین چیزی چهطور جواب میدهد؟
داستان فیلم یکجورهایی خودش را باز میکند و گسترش میدهد. برخی تصاویر میآیند و تو آنها را مینویسی و خط میزنی. در جریان کار نوشتن، خیلی به این مسائل فکر نمیکردم. فکر کردن درباره این جور چیزها بهتدریج و به وقت خودش به کار اضافه شد؛ یعنی زمانی که تو اولین دستنوشته را پیش روی خودت داری. بعد از آن است که به فکر فیلتر کردن میافتی و تلاش میکنی به شیوهای جادویی اجزای داستان را کنار هم قرار بدهی و مرتبشان کنی.
در مورد صحنهآرایی بگویید. ساختمانهایی که آدم را به یاد دوران حکومت کمونیستی میاندازد و پروتاگونیست داستان در آن زندگی میکند، یکجورهایی شبیه یک آینده گنگ و نامشخص است.
ما یک راهنمای لوکیشنیابی داشتیم و مکانهایی را انتخاب کردیم که به فضای داستان فیلم میخورد. تمام این کارها به شکلی عینی و شهودی اتفاق افتاد. ترس آن را داشتم که ساختمان محوری داستان، خیلی تندوتیز و سخت به نظر برسد و فیلم بهنوعی اغراقآمیز جلوه کند. از سوی دیگر نمیخواستم تماشاچی چنین اغراقی را احساس کند؛ اینها انتخابهایی بودند که انجام دادیم و بعدش به آنها وفادار ماندیم و دیگر به خودمان تردید راه ندادیم.
بازیگرانتان را چهگونه انتخاب کردید؟
جریان این کار هم شهودی بود و به شم خودم اعتماد کردم. بازیگری را میبینی و احساس میکنی همانی است که میخواهی. به سراغش میروی و امیدواری که پاسخ مثبت بدهد. اما همیشه این اتفاق نمیافتد. برای این فیلم، ناتا موروانیدزه دقیقاً همان کسی بود که میخواستم. خود پروتاگونیستی بود که به دنبالش بودم. حتی زمانی که فیلمنامه را مینوشتم، او در ذهنم بود. آدم خوششانسی هستم که قبول کرد در فیلم بازی کند. این در مورد بقیهی بازیگران فیلم هم صدق میکند که از بهترینها و مستعدترین هنرمندان گرجی هستند.
پیدا کردن سرمایهی ساخت فیلم سخت بود؟
فیلمنامه را نوشتم و آن را به مرکز ملی فیلم گرجستان ارائه کردم و سرمایه لازم را به دست آوردم.
فیلمبرداری پرچالش بود؟
با مشکلاتی روبهرو بودیم چون زمان کمی برای کار داشتیم و بودجهمان پایین بود. به صورت طبیعی، مجبور به مصالحه و عقبنشینی زیادی بودیم. در فصل زمستان فیلمبرداری کردیم و اگر روشنایی روز را از دست میدادیم، نمیتوانستیم برداشت مجددی داشته باشیم. از یک سو، روزها کوتاه بود و سریع هوا تاریک میشد و از سوی دیگر، روزهای فیلمبرداریمان محدود بود. مجبور بودیم هم با بازیگران فیالبداهه کار کنیم و هم حواسمان به میزانسن باشد. تمرین سر صحنه هم که جزو الزامها بود و به قول قدما از نان شب واجبتر. گاهی اوقات این تمرینها باعث ایجاد تغییرهایی در نوع کار و فیلمبرداری میشد و بسته به آنها مجبور میشدیم صحنهای را کوتاهتر کنیم یا از چیزهایی بزنیم. در این حرفه، بداههسازی یکی از آن کارهای پرریسک است. البته هیجان خاصی هم به همراه دارد و در کل، جالب و مفرح است.
برداشتتان از صنعت سینمای گرجستان چیست؟
وضعیت در حال بهتر شدن است. البته منظورم این نیست که بهخوبی و راحتی چند سال قبل است. قصد مقایسه ندارم. باورم این است که آدمهای بااستعداد زیادی وجود دارند که پروژهها و سوژههای جالبی را در دست گرفتهاند. ایدههایشان تازه و بکر است و این همان چیزی است که سینمای ما به آن نیاز دارد. اما باید برای این ایدههای تازه، پول و سرمایه فراهم شود تا به مرحلهی عمل برسند. در کل مشکل اصلی سینمای ما فقدان پول و سرمایهگذاری است!