شمارهی 492
حسین احمدی: ارزشگذاری فیلمهای 2014 باعث میشود علاقهمندان فیلمهای روز خارجی انتخاب بهتری داشته باشند و فیلمهای موردعلاقهشان را تهیه کنند.
زهرا مالکیان از اهواز: جناب مهرزاد دانش، شما که نگران مهم و معتبر بودن یک فیلم در ارزشگذاری هستید، بهتر است بیشتر نگران عباراتی باشید که در توصیف فیلم موردعلاقهتان به کار میبرید تا از فرط علاقه شاعر نشوید.
حسین بختیاری از بوکان: نگاهی به عکسهای بخش «ایستگاه» مجله بیندازید. چهقدر عبوساند، نمونهاش عکس بیژن امکانیان. ما احتیاج به شادی داریم. این عکسها را چرا چاپ میکنید؟ عکس باید جذاب باشد. باور کنید این عکسها افسردگی میآورند.
بهنوش نصرتی از شیراز: مقایسهی رمان و فیلم همچنان آلیس خیلی دقیق و جامع بود، ممنون از آقای دانش عزیز. حضور دوبارهی مجید اسلامی برای من خیلی نوستالژیک و عزیز است. چون در چهاردهسالگی اولین مطلبی که در مجله خواندم نویسندهاش او بود.
مینا ن. از اصفهان: نمیدانم آقای حسنخانی از چه چیز شمعدونی خوشش آمده که یک صفحه درباره آن نوشته است. ما که چند قسمت دیدیم به این امید که بهتر میشود، ولی هر شب بیمزهتر و لوستر از شب قبل شد. از سروش صحت بعید بود. باز در حاشیه حرفی برای گفتن داشت. در بخش «بیست سال پیش...» پاراگراف آخر «طنز سینمایی» خیلی جالب بود. بهتر نیست به جای مطالب تکراری طنز سینمایی راه بیندازید؟
حسین عموبیگی از اصفهان: بردمن یکی از فیلمهای سخت بود و دیدنش بدون کمک نقد مشکل. با خواندن نقد جواد رهبر که جزییات فراوانی داشت و لحظهلحظهاش را نقد کرده بود، دیدن فیلم برایمان لذتبخش شد. مقایسهی کتاب و فیلم همچنان آلیس جالب بود. مهرزاد دانش این مقایسهها را بهخوبی انجام میدهد و نشان از شناخت او از ادبیات و سینماست.
س. ح. از زنجان: از روند جدید نشریهتان چندان راضی نیستم. حالوهوای نشریههای زرد را به خود گرفته است. دلم برای دل فرو ریختن به دلیل دیدن یک نقد چاقوچله تنگ شده است. خواندن شرح حوادث سینمای جهان و ایران تا حدودی جذاب است، اما خواندن مجلهای پر از نقدهای تخصصی فیلمهای روز همانی است که از هر مجلهی وزینی انتظار میرود.
محمدعلی سعیدی از فردیس: «چهارراه حوادث» خیلی لوس و بیمعنی و خنثی شده است. در شمارههای قبلی خیلی زیباتر و جذابتر نوشته شده بود. بهتر است زحمت نوشتن این بخش به صورت چرخشی بین تمامی نویسندهها بچرخد تا مطالب جذابتر و بهتری نگاشته و خوانده شود.
مرتضی میناوند از تهران: متشکرم از خانم آرامه اعتمادی برای نقد و بررسی مستندهای برتر 2014. از مجله هم متشکرم برای ایجاد این فضا. نقدهای چندصفحهای همیشه تأثیرگذارند. مثلاً همچنان نقد صفی یزدانیان بر پس از نیمهشب و نقدهای ایرج کریمی برای من ماندگار هستند.
فرهاد ریاضی از تهران: مجموعهی مطالب قصهها و من دیگو مارادونا هستم بسیار عالی بود. فقط در یکی از یادداشتها بر فیلم ارزشمند بهرام توکلی بود که بیان پنج فرضیه را به جای فرهاد به حامد نسبت داده بود.
عبداللهی از لنجان: باران کوثری متولد سال 64 و اکنون سیساله است اما در مقدمهی آقای گلمکانی در گفتوگو با او سن این بازیگر 33 سال نوشته شده است.
*هوشنگ گلمکانی: حق با شماست. اشتباه لپی که شاخودم ندارد؛ همین جوری است.
محمدرضا محرابیان از تهران: در بخش «گزارش اکران» به فیلمی که منتخبتان است با حدود صدهزار بیننده [با اغماض] لقب موفق میدهید. شما که بهتر میدانید پرفروشترین فیلم فصل هم از نظر جذب مخاطب شکستخورده است. دیگر نباید روی یکیدو میلیارد مانور داد.
علی امیری از تهران: بازگشت طنز به مجله بعد از مدتها نشان پذیرفتن واقعیتی است که مجله فضای کسلکننده داشته و واجبالتغییر تشخیص داده و این تغییر به صفحهی «چهارراه حوادث» حواله شده و ماحصل بسیار زیبا و خواندنی شده و ما که از خوانندههای قدیمی هستیم و میخواستیم بعد از سی سال خرید مجله را متوقف کنیم، تنها به لطف «چهارراه حوادث» عددی بر خیل مجلههای آرشیوشدهی انباری منزل افزودیم! بهروز بودن عالی است. طنز «فیلم»ی به اندازهی غمنامههای جواد طوسی واجب است، از شام شب واجبتر. خب ما مجله را دوباره خواهیم خرید، به شرط استمرار طنز فی ایامالجاری.
رسول حمیدی از شیراز: در بخش «بیست سال پیش...» زیر تصویر فیلم چکمه نوشته شده چمکه. با تشکر از توجه دقیق و موشکافانهی خودم!
شمارهی 493
علیرضا معتمدی از تهران: نمرهی بیست برای عکس روی جلد، طراحی، رنگ نارنجی، لوگوی قرمزرنگ، ژست فرازمینی خانم ضیغمی، عکاس فیلم و طراح جلد؛ یک پکیج بینقص. روی جلد را به خاطر بسپار، محتوا مردنیست!
علی حقیری از تهران: درباره عکس روی جلد این همه فیلم خوب اکران شده آن وقت عکس فیلمی که هنوز اکران نشده را روی جلد قرار میدهید. قبلتر هم با وجود اکران پرویز، عکس بهرام رادان را روی جلد قرار داده بودید.
یاس امینی از کرمانشاه: در عجبم چرا برای روی جلد از عکس فیلم اشکان... یا حداقل عصر یخبندان استفاده نکردید و از عکس فیلمی که هنوز اکران هم نشده استفاده کردید. لطفاً دلیلش را بگویید.
*خوانندهی گرامی، در مورد چگونگی انتخاب عکس برای جلد، بارها و به طور مفصل در شمارهی 450 توضیح دادهایم.
رضا واشقانی از فردیس: با یادداشت مهرزاد دانش در «خشت و آینه» بسیار موافقم. این نوع نگاه کاملاً در جامعه جاریست.
احمد نصرتی از کرمانشاه: آقای دانش، با کلیت صحبت شما موافقم. اما اگر جامعه این گونه اظهارنظرها را چنین به سخره نگیرد افراد متوهم چهگونه قرار است متوجه پوچ بودن حرفهای خود شوند؟ این قانون طبیعت است که هرچه بکاری همان را درو میکنی.
مهناز نعمتی از مشهد: چرا خلاصه داستانی از اژدها وارد میشود نگذاشته بودید؟ خیلی کنجکاوم بدانم موضوع فیلم مانی حقیقی چیست.
*خودشان داستان فیلم را با وجود پیگیریهای مکرر در اختیار ما نگذاشتند.
پروانه زرین از تهران: «دیدهبان» این شماره خواندنی بود. دستتان درد نکند. گزارش جشنوارهی کن هم خواندنی بود، اما نه مثل سالهای قبل. چرا نقدهای سینمای جهان گاهی این قدر همراه با اصطلاحات تخصصی میشود که به نظرم بعضی خوانندگان مثل بنده باید برای درک بیشتر متوسل به فرهنگ لغت بشوند؟ وقتی در بخش «بیست سال پیش...» خواندم از طنز سینمایی هم خبری نیست، دیدم چهقدر جایش در مجله خالیست تا فضای جدیاش کمی ملایمتر شود. لطفاً فکری کنید.
محمدحسین خدادادی از تهران: در مطلبی که به نظارت ضعیف سیما بر محصولاتش پرداخته، عدم نظارت فاحش خود مجله به چشم میخورد. توصیف سریال ژاپنی و بهنسبت باکیفیت میخک به عنوان «سریال کلیشهای کرهای در کنار آثار تکراری ده سال اخیر» نمونهاش است.
حسن ستارینیا: در بخش «در تلویزیون» آقای معاونی نوشتند سریال کرهای میخک. این سریال ژاپنی بود و سریال خوبی بود.
ناصر ارژنگی از رشت: متشکرم از مطالب محسن جعفریراد و مازیار معاونی. انگار مسئولان تلویزیون اصلاً نمیدانند با پخش این سریالهای آبکی و ملالآور چه کمکی برای سوق دادن مخاطبان هوشمند امروزی به طرف شبکههای ماهوارهای انجام میدهند.
شوکا علینژاد از تهران: این شماره برایم بسیار هیجانانگیز بود. مدتها دلتنگ نوشتههای آقای راستی بودم. امیدوارم همیشه بنویسند. بابت مجموعهی مطالب فیلم در دنیای تو... و مصاحبه با خانم بنیاعتماد هم ممنونم.
اسفند ترابی از بهشهر: یادی از بروس لی خیلی کمبار بود. میشد درباره اژدها وارد میشود نوشت که بدون سکس و هیولا و جادو پرفروشترین فیلم هالیوود شد. میشد درباره صحنههای رزمی فیلمهایش که خودش طراحی میکرد، دوستیاش با استیو مککویین و جیمز کابرن نوشت. باور کنید اگر هنوز در واحهای کسی سینما را بشناسد به خاطر چارلی چاپلین و بروس لی است.
*دوست عزیز این فقط یک یادآوری بود به مناسبت سالگرد مرگش، وگرنه در مورد بروس لی میشود کتاب هم منتشر کرد. خیلی از موضوعهایی که در حد یک یا دو مطلب در مجله مطرح میشوند چنین قابلیتی دارند ولی ظرفیت مجله هم محدود است.
علی خمر از کرمان: پس از مدتها حس کردم دوستان مجله ذوقزدهی یک فیلم شدند؛ در دنیای تو... آخر نفهمیدیم کجای عشق این فیلم خوب و کجایش بد بود. اصلاً حرف از عشق زدن خوب است یا بد؟ به نظرم در مجله ستون یادها راه بیندازید و از هنرمندان قدیمی سراغی بگیرید. از کسانی که برایمان خاطره ساختند، مثل خسرو شجاعزاده و بهزاد جهانبخش و دیگران.
*خوانندهی گرامی، پیشنهاد خوبی است. برایش فکری خواهیم کرد.
اکبر نقوی از کرمان: مجموعهی مطالب در دنیای تو... شایستهی این فیلم بود. اما مورد غافلگیرکننده مصاحبه با زهرا خوشکام است که صادقانه از این فرصت بهره برده و برخی ناگفتهها را بیان کرده است.
عبادالله دبیری از مرودشت: آقای بهزاد عشقی در انتهای نقد خود بر قصهها گفته تحت تأثیر یک گرایش شخصی، این اندازه سیاهی را برنمیتابد. به قول آقای طوسی: آن عده از اشخاص حقیقی و حقوقی که قصهها را متهم به سیاهنمایی میکنند، ارجاع میدهیم به پایانبندی دو اپیزود نامه و سایهها که در آن عشق و امید و نیاز و همدلی و جوهرهی انسانی موج میزند. گفتوگو با خانم زهرا خوشکام، با آن عنوان زیبا مرا یاد زندهیاد حاتمی و آن جملهی نغز مجید سوتهدلان انداخت که: بلا روزگاریست عاشقیت. مطالب مربوط به در دنیای تو... در اندازهی یک پرونده بود و فقط گفتوگو با دو بازیگر اصلی و نقد ایرج کریمی را کم داشت.
بهنوش نصرتی از شیراز: مجموعهی مطالب در دنیای تو... عالی بود، بهخصوص گفتوگوی شهرام مکری با صفی یزدانیان و البته گفتوگوی غافلگیرکننده با زهرا خوشکام. به خاطر تعصبی که روی کارگردانی که سالها مجلهفیلمی بوده داشتم، از قبل میدانستم فیلم خوبیست. از سینما که بیرون آمدم فهمیدم این تعصب بیدلیل نبوده است. چه عاشقانهی دلنشینی...
ابوالفضل قدرتبیگی از گرگان: از نقد سعید قاضینژاد بر اسب سفید پادشاه متشکرم.
وحید یکتا: آقای عشقی، نام فیلم مرحوم حاتمی که سال ۱۳۵۱ ساخت خواستگار است، نه خواستگاری که نام فیلمی از مهدی فخیمزاده در دههی شصت است. در ضمن آقای دانش، در نهنگ عنبر با ابی و جلال همتی شوخی میشود و نه با جواد یساری که هیچوقت کافهخوان نبود.
آرش کریمی از تهران: افرادی را میشناسم که با نوشتن لوسترین و بیمزهترین اراجیف عنوان طنزنویس را یدک میکشند. کلی هم ادعا دارند، تحملکردنشان هم سخت است، چون انتظار دارند بابت هر سرفه و عطسهای حس طنز و خلاقیتشان را تحسین کنی. تا به حال از هوشنگ گلمکانی مطلب طنز ندیده بودم و حالا سؤالم این است: چرا طی این سی سال از قلم شیرینتان استفاده نکردید و به جای آن، چهرهای جدی و سخت و عبوس به مخاطب نشان دادید؟
*هوشنگ گلمکانی: دوست عزیز، به قول ناپولئون «اون چه که تمامی نداره، اشتباههای بشره.»
ایمان سیدی از درگز: «چهارراه حوادث» فوقالعاده است. اما به نظر میآید که هر بخشش میتواند کمی کوتاهتر و گزیدهتر باشد. مصاحبه با رخشان بنیاعتماد خوب و بهموقع است. سالها منتظر چنین مصاحبهای بودیم. مجموعهی مطالب در دنیای تو... هم عالی از کار درآمده است.
احسان از تهران: آقای طوسی، ای کاش با همین ادعا و روراستی مسعود کیمیایی را نقد میکردید؛ بدون نگرانی از خشم رییس. ما نسل منفعل واخورده و هویتباخته نیستیم. شش سال پیش را از یاد نبرید. بهتر است که مجله به سینمای زیرزمینی هم بپردازد. در ضمن پیامها را سانسور نکنید.
پیامهای دیگر
ساسان امین از رشت: روی جلد شمارهی 489 در عین زیبایی و ارتباط با سال نو، شاید غمگینترین روی جلد شمارهی نوروزی ماهنامهی «فیلم» باشد، بهخصوص وقتی که اسم فیلم هم مرگ ماهی باشد. در شمارهی 491 بازگشت مجید اسلامی بعد از چهارده سال به مجله باعث خوشحالی است. امیدوارم این همکاری ادامه داشته باشد.
اسماعیل عبادی از تهران: در شمارهی 491 در مطلب پرویز نوری بالأخره مشخص نشد بعد از توقیف فیلم چهگونه گنج قارون مجوز نمایش گرفت. در مورد عدم توجه به فیلمهای کلاسیک اگر توضیح بدهید ممنون میشوم. متشکرم از آقای خانجانی بابت نقد فیلم زیر پوست. از کمتوجهی منتقدان مجله به این فیلم عالی، شگفتزده شدم.
*پرویز نوری: خوانندهی گرامی در همان مطلب هم نوشتم که بالأخره متوجه نشدم چه جوری این اتفاق افتاد. این هم یکی از رازهای سینمای ایران است!
مسعود رحیمی از اهواز: آقای پرویز نوری در شمارهی 491 نوشته بود شایسته بود دکتر کاوسی استعفا میدادند اما مجوز نمایش گنج قارون را صادر نمیکردند. در جواب ایشان باید گفت پس لابد ممیزی وقت، زمان اکران آثار جنابعالی مثل رشید، حکیمباشی، عیالوار و سهتا جاهل به جای استعفا باید حکم اعدام خودش را صادر میکرد، یا اینکه بدون اطلاع غزل خداحافظی را میخواند و میرفت جایی که تیر آرش کمانگیر فرود آمد. کاستیهای فاحش ویژهنامهی گنج قارون: عدم چاپ عکس نمادین و بسیار معروف فیلم، عکس سکانس فینال فیلم که علی بیغم نشسته پدر را در آغوش میگیرد، مصاحبه با پهلوان و سلطان آواز آقای ایرج خوانندهی فیلم. البته عدم مصاحبه با خانم فروزان جای تأمل بسیار دارد. البته نیک میدانم که ایشان طی این سالها در کمتر مراسمی شرکت کردهاند، مصاحبه که جای خود دارد.
عارف حیاتیان از آبادان: شمارهی 491 فوقالعاده بود. چرا دیگر مدت زیادی است از «پروندهی یک فیلم» در مجله خبری نیست؟
*انتخاب فیلمها برای اطلاق عنوان «پرونده» روی مجموعه مطالبشان بستگی به کیفیت فیلم بر اساس مجموعهی نظرهای منتقدان مجله و در مواردی هم اهمیت یافتن آن فیلمها از جنبهای خاص و کیفی در سینمای ایران دارد.
علی از شیراز: میدانم دیر شده، ولی لطفاً به آقای پوراحمد بگویید که بهاریهاش عالی بود. نثر خودمانی و زیبایی دارند.
مرجان سره از تهران: نسخهی الکترونیک مجله را منتشر کنید لطفاً. من میترسم یک روز توی مجلههای فیلمم خفه شوم! دو ردیف کتابخانه، زیر تختم و در کمدم پر از مجله است. دلم هم نمیآید بریزمشان دور. پس انتشار نسخهی الکترونیک مجله را در نظر داشته باشید.
میترا از بروجرد: تعجب کردم از مجلهی محبوبم که مهر و دوستی را در نوشتههایش (حتی اگر تخصصی باشد) حس میکنیم. اما دریغ از یادی از مهران دوستی. فقط چون کارش تصویری نبود؟ اما او تصویری همیشگی از شور و شعور و مهربانی در قلب همهی دوستداران صدایش باقی گذاشت.
*دوست عزیز، برای بعضی از مطالب از سایت مجله استفاده میکنیم، از جمله یادی از برخی رفتگان.
محمدجعفر شیرین از همدان: پاسخ به نامهها در شکل جدید تبدیل به یکی از جذابترین بخشهای مجله شده است.
سارا جوادی از شیراز: به عنوان قدیمیترین و معتبرترین نشریهی سینمایی ایران، بهتر نیست به همهی فیلمهای اکرانشده بپردازید؟ تا یکیدو سال پیش در مجلهتان همهی فیلمها به نقد کشیده میشدند، چه خوب چه ضعیف. مثل دزدان خیابان جردن. این حق خوانندگان شماست که از همهی آنچه بر اکران داخلی میگذرد آگاه شوند. حداقل میتوانید مشخصات و خلاصه داستان فیلمها را چاپ کنید. به نظرم نباید میان فیلمها تفاوتی قائل شد.
*خوانندهی عزیز، با افزایش شمار فیلمهای روی پرده عملاً نمیتوانیم همهی آنها را در صفحههای موجود پوشش دهیم. «گزارش اکران» خواننده را در جریان فیلمهای روی پرده قرار میدهد، برخی از مطالب و گپها در سایت مجله منتشر میشود و مشخصات کامل و خلاصهی داستان فیلمها در کتاب سال منتشر میشود، برای ثبت در تاریخ. ضمناً چرا نباید تفاوتی میان فیلمها قائل شد؟ فیلمها بر اساس کیفیتشان با هم متفاوتاند.
پردیس از شیراز: از هوشنگ راستی تقاضا دارم کتابی مختصر از فرهنگ عامهی ژاپن با همان دید سینماییاش بنویسد. زوج رضا کاظمی و جواد رهبر در نقد آثار سینمای روز جهان حالخوبکن است. نمیدانم در سر امیر پوریا چه میگذرد. ولی این بشر خوب نقد باحال مینویسد. امیدوارم اگر کتابی هم دارد، زودتر چاپ کند. گلمکانی، ذوالفقاری و شجریکهن در یک مسابقهی ازرودستهمنویسی و حالبدکن میخواهند شیرین بنویسند. طنازی را در گنجهی دل نگه دارید و این چند صفحه کاغذ بیزبان را به اهلش بسپارید.
محمد موسوی از مشهد: نمیدانم خوشبختانه یا متأسفانه خوانندهی مجله هستم. خوشبختانه از این نظر که «فیلم» تنها ماهنامهی مفید سینمای ایران است و متأسفانه از این نظر که پس از سالها خواندن این مجله تصمیم گرفتم پیامی هم به عنوان تشکر و هم گرفتن اطلاعاتی از چند بازیگر قدیمی کسب کنم که هیچوقت چاپ نکردید. گویا انتظار از مجلهای که تمام عشق دوران نوجوانی تا جوانیام است، بیهوده بود. به هر حال همیشه ممنون هستم از مجله که قشر فیلمبین و سینمادوست را راضی نگه میدارد. بابت شمارهی 491 ممنونم. حداقل باعث شد دوباره خشت و آینه را ببینم. از نقد مجید برزگر و مصاحبه با زکریا هاشمی هم ممنونم. لطفاً در مورد خداحافظ رفیق (امیر نادری) و شام آخر (شهیار قنبری) مطلب و نقد چاپ کنید.
علیرضا حسینیموسوی از مشهد: لطفاً به سینمای مستقل و مستند بیشتر بپردازید.
حسین شیری از مشهد: لطفاً هر شماره یک سریال خوب را که حداقل یک فصلش تمام شده، معرفی دوصفحهای کنید. من عاشق سریال خارجی هستم و خوانندهی همیشگی شما.
حسین چاوشی از تهران: عهد کرده بودم دیگر پیام نفرستم. اما مجبورم به نویسندهی محترم بخش «بیست سال پیش...» بگویم دیگر همهی ما خوانندگان پیگیر نشریه فهمیدیم که جناب حمیدرضا صدر در آن سالها در فوتبال غرق نشده بود. چه لزومی دارد که در هر شماره این موضوع را گوشزد کنید. در ضمن سینما به حد کافی عاشق سینهچاک دارد که با سرد شدن یک نفر ککش هم نگزد. یکی خود بنده که دیوانهاش هستم.
با تشکر پیامهای شما هم دریافت شد: محمد زنگنه و میلاد خلیلی از تهران، منصور اصلاحی از کرج و جلیل واعظی از تربت حیدریه، کامبیز جاریانی از بجنورد، محمدمهدی مبرهن از تهران، اسماعیل عبادی از تهران، محمد حبیبی از منجیل، فرزانه ارجمند از شیراز.