شماره 487
شهریار: بعد از کلی وبگردی و جستوجو در سایتهای سینمایی به عنوان منبعی موثق و البته با مطالب و نقدهایی از منتقدان مشهور و جوان برای مطلع شدن از حالوهوای ده روز جشنواره و فیلمها، دستآخر باز هم سایت مجلهی «فیلم» بود که قانعم کرد. دود از کنده بلند میشود.
حمیدرضا کریمی: به نظرم بیشترین مطالب شماره پانصد باید مصاحبه با هنرمندان قدیمی باشد که هم جذاب و خاطرهانگیز است (فکر میکنم همیشه یکی از پرطرفدارترین صفحههای مجله است) و هم ادای دینی است به آنها، بهخصوص کسانی که تا حالا به هر دلیلی فراموش شدهاند.
عباس فیوضی از مشهد: در عصر دیجیتال و وداع با 35 میلیمتری، باید آقای ابراهیم حقیقی به فکر یک لوگوی جدید برای نام نشریهتان باشد.
ﻫﺎﺷﻤﻲ از ﺷﻴﺮاﺯ: ﺑﺮای ﺷﻤﺎﺭﻩ پانصد بخشی ﺩﺭ ﻣﺠﻠﻪ ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﺩﺭ ﻣﺎﻳﻪﻫﺎی «ﻗﺎﻋﺪهی ﺑﺎﺯی» ﻗﺪﻳﻢ ﺗﺎ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻳﻚ ﺳﻜﺎﻧﺲ ﻳﺎ ﻧﻤﺎﻳﻲ اﺯ ﻳﻚ ﻓﻴﻠﻢ ﺑﭙﺮﺩاﺯﻧﺪ؛ ﻃﻮری ﻛﻪ بیشتر ﻧﻮﺳﺘﺎﻟﮋﻳﻚ ﺑاﺷﺪ ﺗﺎ تئوری ﺻﺮﻑ.
رامک اخوان از رشت: آقای بهزاد عشقی در یادداشتی یادآور شده که نویسندهی شبکهی استانی «باران» نیست، چون سناریوهای شکسپیری پرمحتوا و فیلمنامههای کیشلوفسکیوار ایشان را یک سری به زعم او شبهمعلولان به اجرا درمیآورند که هیچ گونه تناسبی با نوشتههای نامبرده ندارد. این سخنان چهقدر قابلپذیرش است؟ همان طور که خیلی از بزرگان هنر این سرزمین اعتراف میکنند غم نان و گذران زندگی محرک اصلی در اجرای چنین کارهاییست. این را نیز همگان میدانند که شبکههای محلی استانی پذیرای ارزانترین و سخیفترین و بیمحتواترین سریالها و برنامهها هستند. اما بیانصافیست که تمام مسئولیت سریالها را به دوش کارگردانها بگذاریم. به نقل از لوییس بونوئل غم نان دلیل بر فاحشگی هنر نیست. در شماره 487 جناب گلمکانی با آن قلم زیبا و موجزش چنان از رخ دیوانه نوشتند که برایم جالب بود بعد از اهدای سیمرغها و طبعاً موفقیت فیلم دوباره مطلب را خواندم و بسیار متعجب شدم؛ چه تحلیل و پیشبینی کارشناسانهای. معمولاً منتقدان این گونه صریح قبل از اختتامیه موضع نمیگیرند. حقا که هوش و درایت ایشان قابلتحسین است.
آراز سامعی از تهران: سؤالی داشتم از آقای طالبینژاد. واقعاً چه انگیزهای دارند از این حجم بالای انرژی منفی و جسارتاً غرغر که در نوشتههایشان منعکس میکنند، از جمله یادداشتشان در «خشت و آینه» شماره 486. به خدا خسته شدیم از شنیدن شرح شکستهای مادی و معنوی ایشان. گفتوگو با لوون هفتوان و هومن سیدی خیلی عالی بود. متشکرم از پوریا ذوالفقاری بابت نقد جالبش بر سیزده.
مجید رعیتی از مسجد سلیمان: نقد پوریا ذوالفقاری بر سیزده نمونهی یک نقد خوب بود.
عبادالله دبیری از مرودشت: مطلب «معجزه جوانی» و «بدرود بینالملل» آقای گلمکانی در شماره 487حرف نداشت.
محمدرضا بیگدلو از همدان: با گذشت چند سال از ساخت درباره الی... هنوز ندیدم که در مجله (مرجع بیستسالهی فیلمشناسیام) به ارتباطش با ماجرای آنتونیونی اشاره شده باشد (حداقل من مطالعه نکردم در مجله). حال از منتقدان محترم مجله میپرسم؛ از دید شما درباره الی... از ماجرا الگوبرداری شده؟
سارا محمدیمطلق از کرمانشاه: از آقای پوریا ذوالفقاری بابت مطلب تعطیلی و بازگشایی مجدد خانهی سینما در شماره 485 تشکر میکنم. بسیار جذاب و زیبا بود.
اردشیر سماوات از تهران: مطالب مجله خیلی یکنواخت و بدون تنوع شده. واقعاً جای خالی بخشهای خوبی مانند سایهی خیال، مباحث تئوریک، نمای متوسط، دوبله، دیدهبان و میزگردهای فوقالعاده مثل میزگرد خواندنی با کیمیایی درباره حکم، بدجور احساس میشود. ضمن توجه به مطالب سایت مجله ولی قبول کنید بیشتر خوانندگان بهخصوص قدیمیترها مثل ما بیشتر مجله را میخوانند تا سایت. میگویید نویسندهی فلان بخش وقت ندارد. واقعاً دلیل حذف بخشهای مذکور این است؟ آن هم با این همه نویسندهی توانا؟ به عنوان پیشنهاد از تعداد صفحههای نقد فیلم خارجی و ایرانی دوسه صفحه کم کنید و به مطالب متنوعتر اختصاص دهید.
شوکا علینژاد از تهران: لطفاً درباره سینمای کرهی جنوبی و ژاپن مطالبی تهیه کنید و اینکه سطح فیلمسازی در این دو کشور چهگونه است.
ریتا شجاعی از تهران: به نظرم برای شماره پانصد راجع به لحظههایی بنویسیم که سینما کمکمان کرده تا از بحران عبور کنیم. در زندگی خودم پر است از لحظههایی که فقط با اندیشیدن به فیلمها توانستهام تحملشان کنم. مثلاً وقتی در بیستونه سالگی به علت بیماری شدید روحی در بخش اعصاب و روان بستری شدم فقط به مک مورفی (دیوانهای از قفس پرید) فکر میکردم! همین چند وقت پیش که فیلم بخش کوتاه مدت12 را دیدم خوشحال شدم که من تنها کسی نیستم که وقتی اعصابم بههم میریزد به خودم زخم میزنم. اگر نظرم تکراریست مرا ببخشید چون نتوانستهام همهی مجله را بخوانم. دلم برای خواندن مجله پر میزند. کاش رازها همین طور میماندند و با آشکار شدنشان دنیای ما را خراب نمیکردند.
عبدالهی از لنجان اصفهان: یادداشت آیدا پناهنده در شماره 487 برای فیلمش ناهید یکی از معدود یادداشتهایی بود که با درک درستی از یادداشت برای معرفی فیلم در جشنواره نگاشته شده بود و ضمن آن از درک و توانایی ادبی این هنرمند خبر میداد و به نظرم به عنوان یک داستان کوتاه هم قابلپذیرش و خواندنی و تأثیرگذار بود. تکجملهی آقای کارگردان سینمایمان فرزاد مؤتمن به بسیاری از یادداشتهای بیربط یا از سر بیحوصلگی یا کموقتی دیگر، از جمله طولانیترین یادداشت (شرفناز) که اتفاقاً بیربطترین و بدترین یادداشت هم بود، میارزید. شاید جا داشته باشد در این مورد هم یادآوریهای لازم را صورت دهید؛ هرچند که مثل خلاصهی داستانها بعید است افاقه کند. برگزیدگان بخش چهرهپردازی جشنواره از قلم افتاده. برای ثبت در تاریخ یادآوری کردم.
اسماعیل شهبازی از اهواز: حالا که دارم این یادداشت را مینویسم یک ساعتی میشود که از دیدن پرویز در سینما برگشتم. همین که بعد از دو سال توانستیم این فیلم را ببینیم خود جای شکرگزاری دارد. در مورد این انتظار که میارزید یا نه راستش چندان جواب مثبتی ندارم، آخر با وجود علاقه به سینمای هانکه و اعتراف خود کارگردان به تأثیرپذیری از او چیزی که آن سینما را برای من خاص و خواستنی میکند در این فیلم کم بود یا بهتر بگویم زمان طولانی این فیلم همهی تلاشهای برزگر را به باد داد. اما از یک نکته مربوط به این فیلم بهشدت عصبی (کفری) شدم. از آنجا که تا فیلمی را ندیدم نقدهای مربوط به آن را نمیخوانم به محض رسیدن به خانه سراغ پروندهی این فیلم در مجله رفتم. اول با نقد ایرج کریمی شروع کردم که در ویژهنامهی جشنوارهی دو سال پیش درباره فیلم نوشته بود و از آن روز تا به حال گوشهای از ذهنم منتظر چنین روزی بودم که آن را بخوانم. آخر بعد از درباره الی... تنها فیلم ایرانی بود که این منتقد عزیز دربارهاش نقد نوشته بود. اما بعد که سراغ نقدهای فیلم در شماره 483 رفتم، در نهایت تعجب متوجه شدم که بیش از نیمی از نقد فیلم در واقع همان یادداشت دو سال پیش بود. این حرکت از جانب مجلهی «فیلم» و شخص شخیص جناب کریمی بسیار دور از انتظار و- با عرض پوزش - غیرحرفه ای بود. راستش عصبیت حاصل از این تجربه از فیلمی در گروه «هنر و تجربه» حالاحالاها با من خواهد ماند... اما همچنان چشمبهراه و دلخوش به مطالب ارژینال – به معنای خاص کلمه - ایشان خواهم ماند.
شماره 488
سعیده از آباده: عکس روی جلد محشر بود، انگار خودش یک جور خلاصهی فیلم است. کلی سر ذوق آوردمان.
محمدجعفر شیرین از همدان: یادداشت مهرزاد دانش در «خشت و آینه» را خیلی پسندیدم.
حسین ثابتیمقدم از کاشان: به نظرم دلیل اینکه در دنیای تو ساعت چند است؟ فیلم برگزیدهی مجله شده فقط صفی یزدانیان است و اگر این فیلم را شخص دیگری ساخته بود، انتخاب نمیشد. چون صفی یزدانیان از همکاران قدیمی مجله است و روی رأی منتقدان مجله تأثیر گذاشته است.
علی از خمر کرمان: طرح جلد به نظرم عاشقانه بود. در ضمن از مهرزاد دانش بابت مطلب «میانمایگی» متشکرم. به نظرم چند سال است که بیشتر فیلمهای ایرانی اصیل و مستقل نیستند و این ریشه در ذوقزدگی هنری بعضی از کارگردانهای ما دارد.
پوریا بابالدشتی از تهران: لطفاً برای nامین بار به پرویزخان نوری یادآوری کنید: پدر من! مرد نازنین! گرهها و غافلگیریهای داستان فیلم رو لو نده.
بیژن سیف از همدان: در صفحهی 43 گل دست مارادونا در یکچهارم نهایی جام سیزدهم به ثمر رسید نه در فینال! یک اشتباه غیرسینمایی که نمیشود بدون اشاره بماند. میشود؟
رضا حمزهلویی از ملایر: در این شماره چیز عجیبی دیدم؛ از صفحهی ۲۲ تا ۳۴ تکرار چاپ شده بود. انتقادی هم داشتم که تا حالا چند بار عکس روی جلد خانم لیلا حاتمی بوده است؟ شاید هم نوعی ارادت به فیلم برگزیدهی نویسندگان و منتقدان بود.
ع. قریب از تهران: داشتم نقد آقای عشقی را میخواندم و باور کنید بدون هیچ پیشداوری تکراری به نظرم رسید. بعد که دقت کردم دیدم ایشان و متأسفانه چند منتقد دیگر از یک سری واژه و معیار تکراری استفاده میکنند، طوری که برای بعضی از فیلمها این ملاکها خندهدار است یا مثلاً آقای نوری همیشه داستان فیلمها را مینویسد تا نقد آن فیلم. شما را به خدا فکر اعتبار مجله هم باشید.
بهزاد هندی از تهران: گزارش جشنواره در سیزده پرده یکی از بهترین گزارشهای سالهای اخیر بود، بهخصوص که دونفره نوشته شده بود. توجه و تذکرهای دکتر جلالیفخر در مورد سیگار و قلیان قابلتقدیر است، اما همچنان با توضیحهای تخصصی ایشان در مورد اتفاقهای پزشکی فیلمها مشکل دارم.
بهنوش نصرتی از شیراز: روایت سیزدهپردهای جشنواره و گفتوگو با ریدلی اسکات خیلی خوب بود.
رضا رضایی از تهران: قابل توجه آقایان شجریکهن و ذوالفقاری که خشم زیادی نسبت به خانهی دختر دارند. من نه همکار شما هستم نه علاقهمند به تفسیرهای فضایی (به زعم شما) در فیلمها! ولی معتقدم اشارهها و دلایل زیادی مبنی بر رابطهی پدر و مرگ دخترش در فیلم وجود دارد؛ مثل دیالوگ داماد خانواده به پدر، خلأ مادر در خانواده، نوع رابطه و نگاههای دختر کوچک و پدر، بازی پدر، تصویر پایانی چهرهی خندان دختر کوچک و... پرواضح است که وجود یا عدم وجود رابطهی پدر با مرگ دخترش نمیتواند بهخودیخود نقطهی ضعف یا قوتی برای فیلم باشد، هرچند که به نظرم خانهی دختر فیلم خوبیست.
حسین احمدی از اهواز: حجم بالای این شماره درباره جشنواره و در انتها بیشتر صفحهها در خصوص فیلمهای ایرانیست. بدا به حال علاقهمندان فیلمهای خارجی. این شماره، شماره روتین هر ماه نیست. لطفاً به روال معمول مخاطبان خود را راضی نگه دارید.
ملیحه حافظی از خرمآباد: امیدوارم انتخاب فیلم صفی یزدانیان به عنوان بهترین فیلم از سر پارتیبازی نباشد. در جهت تأیید دیدگاه بهزاد عشقی در ذم نگرش یکجانبهی سریال گذر از رنجها باید بگویم در استان ما خان و خانزادهایی باشرف و انقلابی به نامهای مرتضیخان و دکتر هوشنگ اعظمی زندگی میکردند که بهحق اسطوره شدهاند و حتی مرتضیخان یک دوره بعد انقلاب نمایندهی مجلس بوده است.
مهران پناهنده از کرج: جا دارد از آقایان شجریکهن و ذوالفقاری بابت مطالب جشنواره در سیزده پرده تشکر جانانهای داشته باشم. چون حرف دل خیلیها بود.
محمدعرفان صدیقیان از تهران: احسان ناظمبکایی همیشه در بخش «در تلویزیون» مطالب خواندنی و جذابی مینویسد که بیشتر گزارشهایی درباره عملکرد رسانهی ملی در یک ماه گذشته است. اما گاهی این نوشتهها حاوی اطلاعات نادرستی است که گویا مستقیماً از صفحههای خبرگزاریها نقل شدهاند، مانند خبر بازپخش سریال پروانه که به دلیل افزایش قسمتهای سریال همه چیز آنجاست (!) پخش نشد؛ یا طرح موضوعهای نادرستی از قبیل اینکه سریال گذر از رنجها ربطی به انقلاب نداشت و این مورد که سریال حانیه تولید مرکز یزد است که در اصل تولید گروه فرهنگ، تاریخ و هنر شبکهی دوم سیما است؛ و اینکه نام ویژهبرنامهی سینمایی شبکه «آیفیلم»، آیسینما نیست، «سینما آیفیلم» است.
ع. خ. از تهران: در نظرسنجی جشنواره چرا احمد امینی، جواد طوسی، مسعود پورمحمد، غلام حیدری، احمد طالبینژاد و... شرکت نداشتند؟ مجلهی «فیلم» افتاده دست تعدادی منتقد ریز و ناآشنا در کنار سه تفنگدار.
امین اداک از گرمسار: همین که فیلمهای نفروشی مثل مردی که اسب شد همچنان ساخته میشوند، فینفسه مایهی خوشحالی است. با این طرز نگرش محمدسعید محصصی بهتر است فیلمسازان به فکر تلف کردن بودجه و بایگانی استعدادهایشان باشند. جسارت و ارتقای سطح سلیقهی تماشاگر برای یک هنرمند سینما بسیار لازم است، ولی این را که فیلمساز همه چیز را فدای ادا و اطوار کند نباید به پای جسارت گذاشت.
پروانه زرین از تهران: با اینکه به نسبت ورود کارگردانان تازهنفس با ایدههای جالب، جشنوارهی امسال جذابیتهای زیادی داشت، به نظرم تیتر «جشنوارهی سرد خاکستری» چندان جالب نبود. در صفحههای 74 و 75 درباره سریال گذر از رنجها یک جا به کارگردانی فریدون حسنپور است، یک جا سیروس حسنپور.