نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای ایران » چشم‌انداز1393/10/07


پوراحمد چه‌طوری وارد زندگی ما شد؟!

به بهانه‌ی‌ توزیع «پنجاه قدم آخر» در شبکه‌ نمایش خانگی

محمد محمدیان

 

برای من کیومرث پوراحمد که همه‌ی فیلم‌ها، مجموعه‌های تلویزیونی، نوشته‌ها و کتاب‌ها و اجرای تئاترش را دوست دارم، همیشه یادآور جمله‌ای‌ست در داش‌آکل (مسعود کیمیایی، 1350)، آن‌جا که مرجان رو به مادرش می‌گوید «این داش‌اکل چه‌طوری وارد زندگی ما شد؟!» همه چیز خیلی زودتر از قصه‌های مجید شروع شد، از بی‌بی چلچله و ارتباط سرشار از عاطفه‌ی پدر با فرزندش که نمی‌دانست کنار پدرش است و چه غمبار از دستش خواهد داد و بعد با مجید در جشنواره‌ی کودک اصفهان و این‌که دیگر پوراحمد وارد زندگی ما شده بود... راستش وقتی بعدها می‌گفتند این فیلمش به اندازه آن یکی نیست، آن یکی چنین است و این یکی چنان، من باز هم سر در‌نمی‌آوردم. کتاب شیرین زندگینامه‌اش، کودکی نیمه‌تمام، را که در یک رفت‌و‌برگشت به اصفهان بلعیدم!
در یکی از همان سفرهای اصفهان چند سال‌ پس از قصه‌های مجید بود که رفتم و گشتم و مجید/ مهدی (باقربیگی) را یافتم و با هم به دنبال لوکیشن‌های مجموعه بودیم و در همان سفر بود که پدرش به مهدی گفته بود چه معرفتی دارد فلانی که هنوز یادت می‌کند، اما معرفتی در کار نبود، این پوراحمد بود و زندگی ما... سر صحنه‌ی خواهران غریب هنگامی که دیدم با مادرش و بی‌بی ِما که در پلان پایانی فیلم فراموش می‌کند در را ببندد چه سختگیرانه طرف شد، یادم آمد که چه‌طور وارد زندگی ما شد... وقتی هم در این چند سال فیلم نساخت حرص خوردم و حرص، چون توی زندگی ما بود و لحظه‌لحظه‌ی آثارش سرشار از احساس و از خود جنس زندگی، اصل اصل.
در جشنواره‌ی فجر شنیدم که پنجاه قدم آخرش باز هم به اندازه آن یکی‌ها نیست! و این بار جدی‌تر گفته می‌شد چون دوست‌دارانش را این بار کم‌تر راضی کرده بود. طبیعی است وقتی مانند بازیکن فوتبال از میدان‌های ورزشی دور باشی، درخشش‌ات کم‌تر می‌شود و پوراحمد مدت‌ها از دنیای فیلم‌سازی دور افتاده بود. فیلم را در جشنواره ندیدم چون سال‌هاست در جشنواره فقط به تماشای آثار اول و دوم فیلم‌سازان می‌روم. در اکران هم که باز با واکنش نه‌چندان خوب منتقدان روبه‌رو شد و خود پوراحمد اعلام کرد به دلایلی حاضر نیست راجع به فیلمش صحبت کند، این دلواپسی بیش‌تر شد و ترجیح دادم فیلم را در زمان نمایش خانگی در تنهایی و نگرانی ببینم! که آمد و روز اول دیدم.
پنجاه قدم آخر تجربه‌ی تازه پوراحمد در سینمای جنگ است که با اتوبوس شب به اثر تأثیرگذاری در این سینما نزدیک شد و نشان داد توانایی ورود به این عرصه را هم در کنار بازیگر مورد علاقه‌اش خسرو شکیبایی دارد. پنجاه قدم آخر شکل دیگری از رؤیا و نوستالژی در سینمای جنگ است که رسول ملاقلی پور در اثر حیرت‌انگیز و جاودانه‌ی سفر به چزابه به‌زیبایی به اوج آن رسید.
از همان سکانس ابتدایی فیلم که اکبر کاظمی به دنبال هرمز می‌آید تا او را برای مأموریت به جبهه ببرد و آن ساختمان محل کار هرمز که بسیار امروزی است تا جایی که او در زمان حال از خوابی طولانی با مویی سپید برمی‌خیزد، فضای رؤیاگونه‌ی فیلم به‌عمد و به‌درستی با جبهه و دنیای معمولی که از آن در سینمای جنگ و حتی در اتوبوس شب دیده‌ایم متفاوت است و نامتعارف بودن برخی سکانس‌ها در خدمت ساختار فیلم. ارتباط رزمندگان و درگیری‌ها و برخورد نیروهای دشمن زیاد آشنا نیستند و فیلم تصویر تازه و متفاوتی را به وجود آورده که همه در خواب و رؤیای مهندس هرمز از روزهای جنگ و حضورش در جبهه است و در خواب هم که اتفاق‌های گذشته به دقت روزگار سپری‌شده نیست. به سکانس اول توجه کنید که آژیر خطر کشیده‌شده اما دو نفری که از ساختمان خارج می‌شوند کاملاً آرام‌اند چون همه‌ی قصه و یادآوری گذشته خوابی بیش نیست و در خواب و بازسازی گذشته، شکل واقعیت متفاوت است با آن‌چه در روزگار حقیقی گذشته. به یاد داریم که در خواب‌های‌مان از گذشته، حتی گاهی زمان حال و اتفاق‌های عجیبی با آن می‌آمیزد که در آن دنیای واقعی جریان نداشته و به دلایل دیگری ارتباط پیدا می‌کند. به همین دلیل هم هست که چون فرزند هرمز، هاوژین نام دارد در خواب به قصه‌ی عاشقانه‌ی خودش و هاوژین رسیده و تجربه‌ی دیدار مرگ کُردهای آن روستا در دوران جنگ، جسد هاوژین را به خوابش افزوده که به نظر می‌رسد همه‌ی این عاشقانه رؤیایی بیش نیست و جالب است که او وقتی با دخترش با لهجه‌ی غلیظ کُردی صحبت می‌کند، اصفهانی نبوده که در ابتدای فیلم و در همان رؤیا به اکبر می‌گوید متولد نجف‌آباد است و بزرگ‌شده‌ی تهران! این حقیقت و رؤیای زیبای اوست از زندگی و هم‌دلی‌اش با دادا اکبر؛
و باز با درک دنیای رؤیاگونه‌ی فیلم است که با وجود همه این‌ها و رقص او در میان رودخانه و خمپاره‌هایی که اطرافش می‌خورد، به رقصش ادامه می‌دهد یا صحبت انگلیسی‌‌اش با افسر عراقی و چند فضای نامتعارف فیلم را می‌توان پذیرفت.
پنجاه قدم آخر را باید با منطق رؤیاوارش دید و لذت برد که باز به اندازه آن یکی‌هاست! اصلاً پنجاه قدم آخر و واقعیت و رؤیاهایش همانند دیگر آثار پوراحمد است و مگر قصه‌های مجید خود ترکیبی از رؤیا و واقعیت و غرق شدن فیلم‌ساز/ نویسنده در گذشته و افزودنی‌های شیرین گاهی عجیب به آن نبوده. همه‌ی این سال‌ها فکر می‌کردم چرا این همه پوراحمد و فیلم‌ها و روح جاری قصه‌ها و زندگی شخصیت‌هایش زیبا هستند و ملموس و دیدنی. علت روشن است، ما بودیم که توی زندگی‌اش بودیم!

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: