شمارهی 473
فاطمه عبادی از تهران: بر خلاف نظر منتقد مجله در مورد فیلم عالی خط ویژه، این فیلم به نظرم اصلاً کمدی نیست.
امین کریمی از کرج: استاد بزرگوار آقای امیر پوریا، نقد شما را بر چ خواندم اما انتظارم از منتقد کاربلدی چون شما این بود که کمتر حاشیهها و بیشتر خود فیلم را نقد کنید. گفتوگوی مورد اشارهی شما را با دقت دوباره گوش دادم و با احترام برداشت شما را رد میکنم. حاتمیکیا برای شفاف شدن نگاهش نسبت به جشنواره مثالهایی از آکادمی میزند ولی نظرش داشتن برنامهریزی حسابشده است، نه الگوبرداری. اینکه او خود فیلم در جشنواره دارد و از فیلم دیگری دفاع میکند قابل ستایش است. اصلاً همین که حاتمیکیا با اعتباری که دارد جشنواره را نقد میکند درست است تا کسی که همیشه ناکام فجر بوده. به نظرم نقد شما و نویسندگان محترم بیشتر از اینکه به کار فیلمساز بیاید مورد استقبال مخاطب و رشد نگاه بصری بیننده میشود. پس ای کاش به جای حاشیه، خود فیلم و شخصیتهایش را تحلیل میکردید. پررنگ کردن حاشیههای فیلمساز در نشریهی تخصصی در صفحهی نقد بیمعناست، مگر در گفتوگو یا مناظره.
شمارهی 474
مهتاب قبادی از کرج: این شماره بسیار خوب بود، اما به نظرتان نمیشد تصویر مناسبتری برای روی جلد در نظر گرفت؟
رامین رحمانی از اردبیل: فوقالعادههای ماهنامهی «فیلم» معمولاً فوقالعادهاند، بهخصوص اینکه آدم با مطالب موردعلاقهاش مواجه بشود. عاشقانههای سینمای ایران ایدهی جالبی بود. بعد از مدتها «سایهی خیال» بوی سابق را داشت. اما تا جایی که به یاد داریم این صفحه متعلق به شمارههای فوقالعاده نبوده.
فاطمه از اردبیل: ممنون از گفتوگو با هانیه توسلی. ولی ای کاش با بازیگران بیشتری گفتوگو میکردید بهخصوص بیژن امکانیان به عنوان اولین بازیگر فیلمهای عاشقانه در سینمای پس از انقلاب. در ضمن چرا اشک سرما در پروندهی فیلمهای عاشقانه نبود؟
* دوست عزیز: حق با شماست، بازتابهای خوانندگانمان نشان میدهد فیلمهای بیشتری میتوانند در چارچوب این موضوع بررسی شوند و این پرونده با مرور فیلم های بیشتری میتواند ادامه پیدا کند.
وحیدرضا پورغلامی: این بدیعالصنایعترین روی جلد تاریخ مجله بود. کلون شدن خانم بیاتی ایدهی علمی/ خیالی بینظیری است.
عباداله دبیری از مرودشت: در پروندهی این شماره بیشتر کارگردانها سانسور را مشکل اصلی در کمبود فیلمهای عاشقانه دانستهاند. در این شکی نیست که سانسور حتی باعث رکود و یک سد عظیم در برابر فیلمهای اجتماعی هم بوده، اما نباید از یاد برد که خلاقیت و هوشمندی نقش اصلی در ساخت هر نوع فیلم دارد. شاید هم به قول کیومرث پوراحمد عزیز با این تلخی و سیاهی فضای جامعه حس و حالی برای کسی باقی نمانده. کاش در این شماره یادی از سوتهدلان میکردید که زیباترین و غریبترین عاشقانهی تاریخ سینمای ایران است. درست که این فیلم قبل انقلاب ساخته شده، اما اشاره به این شاهکار برای شناخت و یادآوری به نسل جوان خالی از لطف نبود. جناب طالبینژاد خواهان صراحت و جسارت و عریانترین شکل از مسایل اجتماعی است. باید اقرار کرد که سانسور برای فیلمهای اجتماعی شدیدتر از فیلمهای عاشقانه است. با این اوضاع قمر در عقرب خیلی از فیلمها نیز به لکنت زبان تن میدهند. خیلی وقت بود «سایهی خیال» با حس و حال نداشید؛ همانند نوشتههای حمیدرضا صدر و امیر قادری. بهتر بود اینبار نیز «بیخیال» میشدید و عنوان پرونده را بر مجموعهی مطالب برادران کوئن قرار میدادید. همانطور که خودتان در مقدمه از مطالب با عنوان پرونده یاد کردید. رضا کاظمی که بانی تکنگاریهای این پرونده بوده و امیر پوریا (که در آخر مطلب خود اعتقاد دارد فیلم بد و متوسط در کارنامهی برادران کوئن نیست) و سوفیا مسافر که به روابط بین فیلمها پرداخته در جدول ارزشیابی شرکت نداشتند؟
منصوره بهبهانی از تهران: روی جلد بسیار شاد و مفرح بود.
مگر میشود این همه مطالب خوب و خواندنی در یک شماره جمع شود؟ در بخش گفتوگو جای گفتوگو با داریوش مهرجویی خالی بود. به نظرم در بین فیلمهایش عاشقانهها کم نباشند.
* دوست عزیز، همیشه همه چیز مطابق میل و سلیقهی ما و شما پیش نمیرود.
محمود اکبری از قزوین: در پروندهی این شماره جای تعجب بود که اشارهای به عاشقانهترین فیلم سینمای پس از انقلاب بهشت پنهان (کامران قدکچیان) نشد. به راستی در کدام فیلم بمانند اثر یاد شده مضمون عشق جاری و مستتر است.
فرهاد کیانی: چرا روی کتاب سال و شمارهی ویژه ننوشتید جلوههای عاشقانه پس از انقلاب؟ ضمناً کدام جلوههای عاشقانه؟ پیشفرضهای عاشقانه درستتر نیست؟یا فوقش دیالوگهای احتمالات عاشقانه؟ جدول ارزشگذاری اثبات کنندهی چیزی نیست، قبول. اما کسانی که به فیلمها امتیاز میدهند باید منتقد باشند، یعنی صاحب نوشتههایی که بشود اسمش را نقد گذاشت. ضمن اینکه مشخصاً بعضیها در مورد دایرهی سیاه نیاز به کلاس توجیهی دارند! کسی که جلوی جایی دایرهی سیاه میگذارد در واقع دارد این دایرهی سیاه را جلوی شخصیت خودش میگذارد. این علامت وسیلهای برای عقدهگشایی و دهنکجیهای کودکانه نیست.
حسین سیدنژاد از ساری: ممنون از پروندهی خوب و خواندنی این شماره. خیلی چیزها برایم روشنتر شد.
مهدی درویشی از دزفول: از این شماره بسیار لذت بردم. به خاطر گفتوگو با کیمیایی، پوراحمد و خانم میلانی متشکرم.
نیوشا از تهران: به خاطر گفتوگو با تهمینه میلانی بسیار سپاسگزارم. به ایشان و فیلمهایشان علاقهی زیادی دارم و برایشان آرزوی بهترینها را دارم.
علی امیری از تهران: احسنت به خاطر مطلب دربارهی تخت گاز.
محمد احمدی از اصفهان: این شماره کامل و پربار وخواندنی بود، مثل بیشتر شمارههای قبل. امیدوارم همواره اینگونه کامل باشید.
علی حبیبنژاد از اهواز: گفتوگوی کیمیایی و طالبینژاد عالی بود. باسخ بسیاری از سؤالهایم را گرفتم.
امین طاهری از مشهد: با خواندن مباحثة طالبینژاد با استاد کیمیایی دیگر مطمئن شدم گفتوگوهای استاد از فیلمهای اخیرشان جذابترند.
راضیه خادمی از تهران: سپاس بیکران از استاد کیمیایی عزیز که حرفهایش واقعاً کلاس درس بود برای من جوان دهة شصت. بسیار لذت بردم و خدا را سپاس گفتم برای داشتن این انسان نازنین.
مقدم از تبریز: مباحثة احمد طالبینژاد با استاد کیمیایی عالی بود. ممنون که بالاخره به استاد توجه کردید.
شوکا علینژاد از تهران: اگر تمامی صفحات مجله گفتوگو با مسعود کیمیایی بود باز هم کم بود.
م. اسدی از تهران: ممنون از گفتوگوی احمد طالبینژاد با مسعود کیمیایی. به او بگویید ما میفهمیم برای ساخت فیلمت چه می کشی. پس خودت باش و باز با همة عشق و احساست فیلم خودت را بساز.
علیاصغر رسولپورعلمداری از بابل: این شماره یک غافلگیری تمامعیار بود، چون سابقه نداشت ویژهنامههای مجله (جز شمارههای جشنوارة فیلم فجر) پنجاه صفحه مطلب خوب و قابل خواندن داشته باشد.
جواد م. از تهران:
بابت پروندة پروپیمان برادران کوئن متشکرم، بهخصوص از سوفیا مسافر.
حسین ثابتی مقدم از کاشان: این شماره عالی بود، بهخصوص «سایهی خیال».
حسین عموبیگی از اصفهان: گفتوگوی احمد طالبینژاد با مسعود کیمیایی، مثل دیدن یک فیلم بود. حسرت، دعوا، شوخی، لجبازی، نقد، همه چیز در این گفتوگو بود. ای کاش کیمیایی، همهی تجربهها، حرفها، خاطرهها و نگاهش را به زندگی و سینما در مصاحبههایی مثل این برایمان میگفت یا مینوشت. چه جالب بود نظر دو کارگردان (روحالله حجازی و کیومرث پوراحمد) دربارهی سانسور در پروندهی فیلمعای عاشقانه؛ یکی سانسور را باعث خلاقیت میداند و یکی باعث محدود شدن خلاقیت. نوشته حمیدرضا مدقق در «خشت و آینه» دربارهی عاشقانههای سینمای ایران هم نوشته زیبایی بود. ضمناً ای کاش الکساندر پین نقد ایرج کریمی را بر فیلمش نبراسکا بخواند که نمونهای از نقد هوشمندانه است.
محمدعلی سعیدی از فردیس: شمارهی 474 که الحق ویژه بود را با ولع و شور و اشتیاق زیادی با چشمهایم نوش جان کردم! دست شما آشپزهای روح و روان عاشق درد نکند. همه چیزش عالی و خوشمزه بود و مرا بیشتر عاشق مجله کردید.
شمارهی 475
محمد احمدی از اصفهان: با دیدن روی جلد و خواندن مطالب این شماره با تمام وجود خوشحال شدم. بعد از مدت زمان زیادی بار دیگر شمارههای خواندنی و ناب مجله یکی پس از دیگری از راه میرسند. امیدوارم تمام شمارههای امسال اینگونه پربار باشند.
کمال اسماعیلی: عکس روی جلد فوقالعاده است، کیمیایی پدر و کیمیایی پسر در متروپل. سایهی استاد مسعود کیمیایی بر سینمای ایران مستدام باد.
پیمان قائمی از تهران: روی جلد حس خوبی بهم داد و بلافاصله روانهی تماشای متروپل شدم. بر خلاف دیگران خوبیهای فیلم را دیدم و در پایانش حس خوب و غریبی داشتم. به نظرم این حجم تاختن به کیمیایی محبوب و عزیز عین بیانصافی است.
س. داوری از تهران: روی جلد مجله هر چه باشد فرقی نمیکند، چشمبسته میخرم. ولی این شماره را که دیدم کیف کردم. این یعنی خود خود خود سینما.
لیلا بستارند از داراب: عکس روی جلد عالی بود. ممنون از شهزاد رحمتی بابت مطلب رابطهی مارکز و سینما.
پیمان رشیدی از قرچک: مدتها عکس روی جلد از تصاویر پشت صحنه خالی بود. اما تصویر جلد ای شماره آغاز خوبی برای این انتظار نبود.
مهران پناهنده از کرج: عکس بسیار زیبای پدر و پسر سینمای ایران روی جلد؛ پدر مشغول بازبینی صحنهها و پسر در حال تمرین دیالوگها. حروفچینی و لوگو هم عالی بودند. مجموعهی مطالب مرحوم استاد لطفی زیبا و خواندنی بود. مطالب مربوط به دوربینهای دیجیتال در فیلمهای ایرانی بسیار جالب بود. متشکرم از آذر مهرابی. مطالب سینمای جهان و کن، گابریل گارسیا مارکز و مارچلو ماسترویانی و نقد فیلم عالی بودند.
عباس فیوضی از مشهد: ارسیا تقوا در یادداشتش در «خشت و آینه» تلویحاً اعدام را تأیید کرده و فقط نظرش این است که در ملأ عام نباشد. خوب است ایشان نگاهی هم به بخش گفتار بزرگان سینما در همین شماره بیندازند و ببینند به قول اسکورسیزی: «آیا خشونت چیزی را تغییر میدهد؟» علی امیری از تهران: تورج خان زاهدی عزیز ظاهراً هم دستی به دکمه دوربین و هم مضراب تار دارند. بدون بزرگداشت لطفی بزرگ این شماره هم دیگر لطفی نداشت.
ع. خ. از تهران: تورج زاهدی عزیز جان، مطالب قشنگت بر چشم ماست. یاد ایام پرکاریات سبز. قلم شیرینت را غلاف کردهای که چه بشود؟ بیش از این محظوظ کن چشمان ما را با مروارید کلماتت بیزحمت!
رامک اخوان از رشت: با دیدن مطالبی در مورد استاد لطفی در مجله بسیار خوشحال شدم. لطفی یکی از بداههنوازان بزرگ بود و بداههنوازی یعنی خلق نغمه در لحظه و خلق نغمه یعنی ابداع و تألیف. به راستی لطفی یک مؤلف موسیقی بود، همانطور که در سینما و ادبیات تئوری مؤلف کاربرد دارد در موسیقی نیز هر بداههنواز یک مؤلف است.
داود اسدی از قائمشهر: ممنون بابت چاپ مطالب در مورد استاد لطفی. ولی جای نوشتههای جواد طوسی که از علاقهمندان موسیقی ملی ایران است و همچنین استاد حسین علیزاده خیلی خالی بود.
* دوست عزیز توجه کنید که «فیلم» یک نشریهی سینمایی است و حتی چاپ همین مطلب تورج زاهدی هم خارج از روال و سیاست مجله در پرداختن به موضوعها و شخصیتهای غیرسینمایی است. در مورد این هنرمند بزرگ طبعاً ما نمیتوانستیم و نمیخواستیم پروندهای منتشر کنیم.
فخرالدین موسایی از تهران: سپاس از شما به خاطر پرداختن به اسطورهای مانند لطفی و سبک نوازندگی ایشان. بسیار زیبا بود.
محمدعلی سعیدی از فردیس: عکس روی جلد خیلی بد و خنثی است. چون روراست تبلیغ فیلمی صرفاً تجاری در حال اکران را میکند. حداقل عکس را به صحنهای از فیلم اختصاص میدادید تا پدر و پسر کارگردان و بازیگر. مطلب «مثل آینه» بسیار عالی، فنی و علمی بود. واقعاً بعد از چند ماه بالاخره یک مطلب خوب و تخصصی در مورد فیلمبرداری نوشته و چاپ شد. امیدوارم نگارش این نوع مطالب در مورد صدابرداری، صداگذاری، تدوین، گریم و دیگر بخشهای سینما ادامه داشته باشد. بخش «در تلویزیون» با مطلب احسان ناظمبکایی مثل همیشه کوتاه، خواندنی و جذاب بود که نقدی منصفانه و مثل تیغ برا نوشته بود. راستی مسئولان صداوسیما این نوع نقدها را میخوانند؟ مطلب «تولد یک بدعت» واقعاً تلخ، ناراحتکننده و حیرتآور بود. چون باورم نمیشود که در جامعهی کوچک سینما، بهخصوص کارگردانان، اینهمه اختلاف باشد.
رهام رجبی از تهران: قشنگترین و رساترین نقدی که در مورد گذشته خواندم از کیوموث وجدانی بود.
پیام نظرزاده از بندرانزلی: ممنون از تورج زاهدی بابت ذکر مقام عاشقی استاد محمدرضا لطفی.
وحید دوربین از پاکدشت: «چنین گویند بزرگان» خیلی خوب بود. لطفاً در شمارههای بعدی هم ادامهاش بدهید. «سینمای جهان» و بهخصوص فیلمهای مربوط به بردهداری عالی بود. باز هم قیمت مجله را افزایش دادید، اشکال ندارد. لطفاً چند نقد و مطلب در مورد آگوست: اوسج کانتی چاپ کنید.
علی ممدوحی از تهران: علیرضا حسنخانی و ایرج کریمی هر دو بر نبراسکا نقد نوشتهاند. ایرج کریمی در نقدی متین و دقیق فیلم را بررسی کرده و لایههای فیلم را بهخوبی روشن میکند. ولی نقد علیرضا حسنخانی فراتر از تعریف داستان فیلم و کلیشههای هجو رؤیای آمریکایی و رابطهی پدر و پسر نمیرود.
اسماعیل شهبازی از اهواز: باز هم مطلب دیگری از ایرج کریمی نازنین ما را به اوج لذتی همپای تماشای فیلم مورد بحث رساند. من اصولاً اهل تفاخر به هر چیز عادی و غیرعادیای نیستم. اما بابت تماشای چهار فیلم از کارنامهی نه چندان بلند آلکساندر پین باحال (چه صفت نچسبی! اما به نظرم هست) به خود تبریک میگویم. خاطرهی خوش دیدن راههای جانبی - یا آن نامی که امیر پوریا از قول استاد درساهاکیان پیشنهاد کرده بود - پس از دیدن نام فیلم در لیست فیلمهای مورد علاقهی آقای کریمی همیشه با من خواهد ماند و همچنین فیلم پیشین یعنی نوادگان یا به تعبیر جناب کریمی اعقاب. اما در مطلب اخیر نکتهای که باعث شگفتیام شد این بود که ایرج کریمی در اشاره به سکانس نهایی نوادگان، فرزند کوچکتر را پسر خواند که از ایشان با آن حافظهای که نزد همگان شهره است بعید به نظر میرسید. البته این موضوع مهمی نیست چرا که حالا و پس از دو فیلم اخیر، با هر فیلم جدیدی از پین منتظر مطلبی جانانه از استاد هستیم.
یاشا نظری از مشهد: گرمای بیسابقهی خرداد مشهد و صدای کرکنندهی موتور دیزل کنار کانکسم در پروژهی ساختمانی دولتی حتی باعث لذت بردن بیاندازهام از خواندن خاطرات ماسترویانی نازنین نمیشود. راستی علیرضا معتمدی چرا دیگر نیست؟
عبادالله دبیری از مرودشت: پیشنهاد میکنم خانم مهرابی جواب ایرادهایی که بر دوازده سال بردگی دارد در مطلب جواد رهبر دریابند و در مورد اشارهاش به نامحسوس بودن گذر زمان در فیلم، به گفتوگو با کارگردان رجوع کند.
مهدی زیرک از تبریز: نقد امیر پوریا بر زندگی... توجیه فیلم است نه نقد فیلم.
دکتر رضا جعفرزاده: در نقد زندگی جای دیگری است تناقض جالبی وجود دارد، در خلاصهی فیلم نوشته شده دکتر داود بقایی. اما در نقد پوریا ذوالفقاری شغل او بهیار نوشته شده و در ادامهی نقد جالب و کاملاً دقیقی از دکتر جلالیفخر در این رابطه چاپ شده است! در همین نقد اخیر مجدداً ذکر شده که: «در خلاصهی فیلم میخوانیم داود بهیاری مجرب است.»!
رضا پاکنژاد از تهران: گفتوگو با رابرت ردفورد جذاب و خواندنی بود، درس زندگی میداد.
پیامهای دیگر
احمد نصرتی از کرمانشاه: لطفاً پروندهای پروپیمان به سریال پرمخاطب و پرمایهی شاهگوش اختصاص دهید.
پرستو مظاهری از تبریز: کاش کمی به عکسهای روی جلد بیشتر اهمیت بدهید. ماهنامهی «فیلم» قاعدتاً باید عکس های روی جلدش فرقی با سایر مجلات خانوادگی و غیرهنری و زرد بکند. ولی این تفاوت اصلاً در جلد مجله دیده نمیشود.
کاظم قائمی ازهمدان: یک صفحه به تکراری بودن اسم فیلمها اختصاص دهید. مثل اشباح (رضا میرلوحی) و اشباح (داریوش مهرجویی).
مرادی: آقای امکچی، روجلدهای این سالها را با شمارهی صد مقایسه کنید. شما پول چه چیزی را میگیرید؟ شما به مخاطبان «فیلم» دارید توهین میکنید.
حجت قدمی از جویبار: متروپل اکران شد. به خاطر قیصر، گوزنها، داشآکل و... لطفاً کمی با ایشان مهربانتر باشید.
ملیحه حافظی از خرمآباد: آقای دانشفر بد نیست بدانند که آکادمی قبلاً به یک فیلم و بازیگر در مورد همجنس گرایی (کوهستان بروکبک) و یک دائمالخمر (نیکلاس کیج) اسکار داده. با نظر احمد طالبینژاد در مورد جوگیر شدن منتقدان در مورد بهترین فیلم جشنواره (خانهی پدری) موافقم. ضمناً کاش حالا که بهدرستی آمار فروش فیلمهای آسیایی را نوشتید، کاش در مورد فرانسه، ایتالیا و... هم این کار را میکردید. چرا در سال بیرونق هنری مهناز افشار تصویرش هم باید روی تقویم و کتاب سال باشد و هم در ویژهنامهی عید یک صفحه در موردش بنویسید. بد نیست خود شما هم بار دیگر مطلب آقای یوسفینژاد را در شمارهی 471 بخوانید. دیگر از شروع سال میلادی حتی یک فیلم 2014 هم معرفی نکردهاید. ما به راهنمایی شما برای انتخاب فیلم احتیاج داریم. همانطور که در مورد سریال و مستند و مستقل اینکار راکردهاید ولی اکشن و کمدی کمتر.
* دوست عزیز، چند بار دیگر هم توضیح دادهایم که یک ماهنامه نمیتواند پابهپای انبوه فیلمهای روز سینمای جهان پیش برود و اغلب تا فیلمها به اینجا و به دست همکاران ما برسد و آنها را ببینند مدتی طول میکشد.
علیرضا پارسی از تهران: متشکرم از مطلب علی شیرازی دربارهی محمود جوهری، کار پسندیدهای که امیدوارم ادامه پیدا کند.
اردشیر سماوات از تهران: از خواندن نقد مهرزاد دانش و شاهین شجریکهن بر معراجیها همزمان لذت و ناراحتی را تجربه کردم. لذت از بیان حقیقت و تأسف بابت سطح نازل سلیقهی عموم جامعه از این به قول مرحوم دکتر کاوسی نوارهای متحرک! این حرفها گفته میشود، ولی کجاست گوش شنوا تا وقتی مردم هنوز فیلمفارسی را دوست دارند و متأسفانه نگاه رسمی نیز این فیلمها را به دلیل سطحی بودن میپسندد. تشکر ویژهای هم دارم از جناب دانش عزیز به خاطر صراحت کلام و حقیقتگویی جانانهاش.
محتشم از تهران: مطلب «یک پایان، یک آغاز» سراسر مغرضانه و یکسو نگر و دو چهره است. دفاعی جانانه از مدیری انجام داده است انگار نه انگار او 103 قسمت مردم را با خزعبلاتش علاف کرد و آخر هم با یک خندهی ملیح از ادامهی سریال بدون هیج توضیحی عذر خواست و مردم هم الحق با عدم استقبال از سریالهای بعدیاش جواب قاطعی به او دادند که متأسفانه اینها همه از دید نویسندهی محترم نادیده انگاشته شده است. حداقل مسئولان قلب یخی این احساس مسئولیت را در خود داشتند که قسمتهای آخر سریال را توزیع کنند و شایستهی اینهمه تهدید و شمشیر از رو بستن توسط نویسندهی محترم نبودند. در صورتی که مدیری حداقل همین شجاعت نیمبند را هم نداشت که این همه از او تعریف کردید.
محسن محمدی از تهران: قیمت مجله را بیسروصدا گران کردید. قبلاً خبر میدادید، مطلب مینوشتید، استدلال میکردید. خیلی بیحوصله شدید.
* دوست نازیین، ماهنامهی فیلم هنوز ارزانترین مجلهی بخش خصوصی کشور است. نشریات در شرایط فعلی با چنگ و دندان به حیاتشان ادامه میدهند. ضمن اینکه هشت صفحه هم با این افزایش قیمت به مجله اضافه شده است.
شاهین احمدی از البرز: بخش «سینمای جهان» کلاً به آثار فسیلشده میپردازد. اصغر فرهادی گذشته را ول کرد ولی شما هنوز نه.
حسن حجازی از مشهد: چرا صفحات دوبله، شبکهی خانگی و موسیقی فیلم حذف شدهاند؟ از مطالب پرویز نوری بیشتر استفاده کنید.
مجید قاسمزادگان تصویربردار صداوسیما مرکز فارس از شیراز: ماهنامه شد 4000 تومن. فکر میکنم 4 لیتر بنزین زدم و در ترافیک و گرما سوزاندمش! این دلیل نمیشه رفیق 32 سالهام را تنها بگذارم. «فیلم» جان، ما هستیم!
حسین بختیاری از بوکان: خیلی بیانصافی است به بهانهی سالروز درگذشت ساموئل خاچیکیان در مجله صفحاتی را به او اختصاص ندهید و از پرفروش ترین فیلم آن زمان تاریخ سینمای ایران عقابها تحلیلی نداشته باشید. خیلی بیانصافی است با سعید راد دربارهی خاچیکیان و عقابها گفتوگو نکنید. شاید بگویید ما در گذشته دربارهی این فیلم نوشتیم؛ ولی ببینید و بررسی کنید چه شد که این فیلم موفق شد. حالا سینمای ایران شده روشنفکر. حتی برای فیلم موسیقی هم نمیسازند؛ این مسئله را تحلیل کنید، با مجید انتظامی هم صحبت کنید. پروندهی جالبی خواهد بود.
محمد تاجعلی از شاهرود: چاپ پوستر فیلمها در صفحهی نقد فیلم ابتکاری جالب و سینمایی است اما روی جلد این چند شمارهی اخیر (شمارهی 470 تا 473، جز شمارهی نوروز) از رنگها و عکسهای تیره به دور از سلیقه و تنوع استفاده شده است.
ع. قریب از تهران: با دیدن شمارهی آخر مجله دیگر مطمئن شدم شما هم طاقت نقد شدن را از دست دادید. چند جای مجله از جمله بخش «بیست سال...» هم این را واضح بیان کردید. البته قبول دارم بعضی فقط نق میزنند. ولی شما دیگر چرا؟ حتماً خسته شدهاید. اگر منظورتان این است خیلی راحت بگویید. این مردم ما خیلی خیلی صبورند. از شما مثل جاهای دیگر انتقاد نمیکنند حتی از رنگ لوگوی مجله.
نیکمنش از اهواز: خیلی خوشحالم که دوباره بخش «سایهی خیال» به ماهنامه برگشت. خواهش میکنم هیچوقت این بخش را حذف نکنید، هیچوقت.
رسول عباسپور از آبادان: کی نوبت فیلم اسکورسیزی میشود پس؟ گزیدهی سخنان بازیگران بزرگ را میشود در ویژهنامهها به چاپ رساند.
مهدی درویشی از دزفول: چهقدر خوب است کتاب سال 93 بیوگرافی بازیگران و کارگردانهای خارجی باشد.
محسن الف. از بهشهر: نمیدانم دفعهی چندمی است که این اواخر در گپوگفتهای سینمایی از مجله دفاع میکنم. اما اخیراً با یکی از این آدمهایی که خیلی خوب حرف میزنند برخوردم. آدم طوری توجیه میشود که خودش هم متوجه نمیشود. اما حسی قویتر از منطق آدم را مردد میکند. با دوستی در حال رد شدن از خیابان به دکهای میرسیم. در جلد کیمیایی پدر و پسر که بیلیاردباز شدهاند، فرو میرویم. مجله گران شده و پول ته جیبم کافی نیست. میخواهم بیخیال شوم اما دوستم بخش «فلاشبک» را مرور میکند و پاسخ کوتاه مجله به پیامکم را میخوانیم. دوستم به عنوان یکی از مخالفان مجله و موافقان برادران کوئن (که از «سایهی خیال»شان هم ناراضیست) این بار دست به جیب میشود. ولی پول دو نفرمان هم برای خرید مجله کفاف نمیدهد! این دفعه منطق محسوستر است و بیهیچ تردیدی مثل دو مرد جدی (و بیپول) رد سایههایمان را میگیریم و با بیخیالی شهر و شب را طی میکنیم. رو به دوستم میگویم همینها را برای مجلهی «فیلم» بنویسم؟
مرتضی ترابی از مشهد: رضا کاظمی در شمارههای امسال نوشتهای در مجله ندارد. نامش هم به عنوان دستیار دبیر شورای نویسندگان در شناسنامه به چشم نمیخورد. آیا از حضور گرانبهایش در مجله محروم شدهایم؟
مهدی سپهرزاد از نورآباد ممسنی: در قسمت شناسنامه مجله نام منتقد ارزنده رضا کاظمی به عنوان دستیار دبیر شورای نویسندگان چاپ نشده. مگر با مجله همکاری نمیکند؟
عسل سامنی از تهران: لطفاً گفتوگویی با مصطفی زمانی دربارهی خط ویژه داشته باشید.
یاراحمدی از نهاوند: از سال 82 تا به حال خوانندهی پروپاقرص «فیلمنگار» بودهام. چند شمارهای هم مجلهی شما را خریدم. اما حالا به این نتیجه رسیدم که «فیلمنگار» جنبهی آموزشی ندارد. از این به بعد خوانندهی ثابت «فیلم» خواهم شد. شاید جواب هزاران سؤال آموزشی فیلمسازی را بیابم و به بیراهههای گفتوگوهای رنگارنگ غیرمفید و اصطلاحات قلنبهی فلسفی نروم.
پیامها و سؤالهای شما هم رسید، متشکریم
امین اداک از گرمسار، رضا عبادی، شهرام منصورزاده از سمیرم، حمید یوسفی از اردکان، محمد پارسانژاد از اهواز، جواد قربانی از قم، یونس اسفندیاری از مرودشت، افشین اشراقی از گرگان، علی رمضانی از روامهران، محمد زنگنه از تهران، اردشیر رجبی از خانیآباد، ثریا حاتمی از ملایر، ادریس مردانی از نیشابور، رسول حمیدی از شیراز، محمد دلاور از لارستان، حسین بختیاری از بوکان، کامران دلاوری از دلیجان، فرزاد فتحاللهی از بناب، قوچانی از قوچان.