شمارهی 468
محسن الف. از بهشهر: چهقدر بد است که خوانندگان مجله و نویسندگان «فلاشبک» جایی برای جوابیه ندارند. از پیامهایی که به سلیقهی خودتان ویرایش میشوند تا پاسخهای کوتاهتان که مجال هر نوع اعتراض و همجوابی را محال میکند. امیدوارم این یکی مجال یابد و محال نباشد.
* پرسش و پاسخ که تا حدی جریان دارد. از ویرایش پیامکها هم گریزی نیست اما واقعاً در این دو صفحه نمیتوان انتظار داشت هر موضوعی تا بینهایت کش بیاید و ادامه پیدا کند. طبعاً سایت ماهنامهی «فیلم» شبیه سایتهایی نیست که در زیر هر مطلبش قطاری از کامنتهای ضدونقیض ردیف شود.
امیرحسین نظری از تهران: عکس روی جلد بسیار زیباست. گفتوگوی شاهپور عظیمی و هادی مقدمدوست بسیار گرم و گیرا بود و نقد هومن داودی بر گذشتهی خیلی خیلی دور بسیار عالی بود.
زهرا ابراهیمزاده از تهران: روی جلد این شماره جالب نبود، هیچ ابتکار و جذابیتی نداشت. مقایسه کنید با همان عکس لیلا حاتمی روی جلد دی ماه مجلهی «24»، زیبا و بازتاب دهندهی اسم فیلم.
محمد احمدی از اصفهان: خواهش میکنم از طراحی جلدهای شبیه به شمارههای 468 و 469 خودداری کنید. این فرم طراحی روی جلد با رنگبندی گرفته موجب دلگیر شدن مجله میشود. لااقل این تنها دلخوشی ماهانهی ما را سرد و بیروح نکنید. Hc طراحی جلد این شمارهها ناراحت و افسرده شدم.
حسین قاسمی از قم: نقدهای آسمان زرد کمعمق اگر چه کامل و دقیق بود، اما به لحاظ کمیت شایستهی فیلمی که رتبهی دوم نظرسنجی مجله را به دست آورده، نبود. به نظرم جای تأسف است که بخش «نمای درشت» که به نوعی نماد بخش سینمای جهان است به فیلمهای خیالی و توهمزا اختصاص مییابد که تنها ویژگیشان پرکردن وقت تماشاگر است، حتی اگر سرگرمکننده و جذاب باشند. این فیلمها بهتر است که در بخش «فیلمهای روز» نقد شوند. سریال یادآوری در حالی دو نقد به خود اختصاص داده که بسیار ضعیف است. اختصاص دو نقد به سریال کوچک خانهای روی تپه که دیگر نوبر است.
ریبوار محمدپور از سنندج: آسمان زرد کمعمق با خواندن نقدهای فیلم در مجله برایم دیدنیتر شد.
سیروس عباسزاده از آمل: مسعود ثابتی در نقد آسمان... به طرز کسالتباری دوسوم متن را به مسایل فرامتنی اعم از نقد فیلم قبلی کارگردان اختصاص داده. تنها در یکسوم انتهایی مطلب به خود فیلم پرداخت. حالا بفرمایید تکلیف حقیر شیفتهی فیلم که میخواهد فهمش را با خواندن نقدهایی راجع به خود فیلم اندکی ارتقا دهد چیست؟
بهنام باقری از خورزوق اصفهان: اینکه سوفیا مسافر قسمت آخر مطلب فوقالعادهاش را خراب کرده بود، عمدی و برای اثبات مفهوم نابودی در اوج زیبایی بود؟ دو نگاه به موسیقی آسمان... زیبا بود. لطفاً نقدهای بیشتری دربارهی موسیقی فیلمها داشته باشید.
بهنوش نصرتی: نگاه سربهمهر به موضوع معنویت و مدرنیته سطحی و گاهی مضحک بود. مثلاً پناه بردن لیلا حاتمی به فرودگاه برای خواندن نماز و بنزین خواستن از پیک موتوری پیتزافروشی. واقعاً گزینهی مناسبتری نبود؟ یادداشت بهزاد عشقی در «خشت و آینه» عالی بود.
اشکان شیرالی از شیراز: عکسی که برای نقد کاپیتان فیلیپس چاپ کردید خیلی ضایع بود.
زهره نیکنام از تهران: «خشت و آینه» این شماره عالی بود، بهخصوص یادداشت بهزاد عشقی. نقد عالی سوفیا مسافر بر آسمان... پربار و پر از توجه به جزییات بود.
نوید عرفان از تبریز: قویتر بودن بازی علی مصفا در مقابل بازی برنیس بژو در گذشته از نظر احمد طالبینژاد بیشتر به شوخی شبیه است.
*دوست گرامی: آقای طالبی نژاد اساسا شوخ طبع است اما در این مورد خاص کاملا جدی است!
محمدحسن منقسمی از بهبهان: احمد طالبینژاد در «جشنوارهی کوچک من» فردین و همفری بوگارت و آلن دلون را در یک سطح و فاقد خلاقیت و بیاستعداد و ناتوان در بازیگری دانستهاند. اگر چه در مورد فردین با او همعقیده هستم. ولی درمورد بوگارت و دلون با او موافق نیستم، چون بوگارت حداقل در گنجهای سییرامادره و ساعات ناامیدی پرسونای همیشگیاش را شکسته و نقشی استثنایی و بیبدیل ارایه داده است. آلن دلون هم در سامورایی در نقشی که به بازی در سکوت احتیاج داشته بینظیر بوده است. این همه یکسونگری (اگر نگوییم بیانصافی) طالبینژاد - که از او بسیار آموختهایم - عجیب بود. سینما از همه نوع بازیگری بسته به موقعیت و نوع فیلم و جهانبینی فیلمساز ارتزاق کرده و میکند؛ از بازیهای فیگوراتیو و ژستی بگیرید تا بازیهای سرد.
دکتر حسینزاده از ساری: از خواندن نقد مصطفی جلالیفخر بر تنهای تنهای تنها بسیار لذت بردم بهخصوص جملهی ظریف پایانی.
جمالی از تهران: مطلب جابر قاسمعلی در مورد مرگ سید فیلد پر از تفرعن، بیپایه و از سر لجبازی به نظر میرسید. البته دکتر کریمی با ایجاز کلام بهخوبی حق مطلب را در حق این مهندس فیلمنامه ادا میکند و خواننده را دعوت به نگاهی عمیقتر و بیطرفانه میکند. به نظر میرسد دکتر کریمی بر خلاف همکاران فیلمنامهنویس دیگرش هنوز خود را کافمن سینمای ایران نمیداند!
علیرضا مومنی از قلعه گنج کرمان: از مطالب جابر قاسمعلی و فرهاد توحیدی دربارهی سید فیلد خیلی لذت بردم.
حسین عموبیگی از اصفهان: ما که ماندیم چه بگوییم. عجیب بود نقد سراسر مثبت جواد طوسی بر ترنج. گویا ایشان شاهکاری را پسندیدند. و عجیبتر بیمهری ایشان به سربهمهر.
شمارهی 469
مهدی از مشهد: این چه طرح جلدی است؟ نگار جواهریان و پیمان معادی در یک نیمرخ از ملبورن. چنگی به دلم نزد، ولی خریدمش. ماهنامهتان در کل خوب است، ولی هیچ کس مثل مسعود فراستی و فریدون جیرانی نمیشود.
فرهود بهمن از میانه: با دیدن روی جلد این شماره یاد پوسترهای تبلیغاتی هیتلر افتادم که دو سرباز به سمتی دیگر زل زدهاند به آیندهای درخشان. ملبورن را هنوز ندیدهام. ولی امیدوارم این فیلم بتواند ما را به آیندهی سینمای در حال غرق ایران امیدوار سازد.
علی مسلمانزاده از مشهد: در مطلب «آزمون اعتماد» به پوستر فیلمی ایراد گرفتهاید، اما در آخرین صفحه همان را به صورت تمام صفحه چاپ کردهاید. واقعاً که آزمون اعتماد است.
مینا ابراهیمی از تهران: با حمیدرضا مدقق کاملاً موافقم. متأسفانه چرخهی اکران سینمای ما بیمار است. در غیر این صورت فضا برای دیده شدن فیلمهای بسیار خوبی مثل آسمان... و روز روشن فراهم میشد. چنین فیلمهایی بیشتر به علت عدم تمایل سینمادارها و اکران نامناسب کمتر از استحقاقشان میفروشند. در حالی که مردم بارها نشان دادهاند به تماشای فیلمهای اجتماعی و متفاوت (در صورت اکران درست) میروند. البته این به سلیقهی افراد هم بستگی دارد. من دیدن بسیاری از این فیلمهای تلخ اجتماعی اما اثرگذار را به فیلمهای تجاری مثل معراجیها ترجیح میدهم.
حسین قاسمی از قم: چرا بهزاد عشقی همواره در مورد مسعود کیمیایی یکی به نعل میزند و یکی به میخ؟! به نظرم هر هنرمند بزرگی در عرصهی هنر جایگاه خاص خود و همچنین طرفداران خاص خودش را دارد. این همه جدل دیگر برای چیست؟
کمال اسماعیلی از تهران: با دیدگاه بهزاد عشقی کاملاً موافقم، با این استدلال که آن فیلمنامهنویس محترم اثر درخور تأملی در کارنامهی خود ندارد. به نظرم تفاخر به ناآگاهی بهخصوص برای یک هنرمند حسن نیست.
محسن الف. از بهشهر: «مباحث تئوریک» رضا کاظمی بیشتر شبیه «قاعدهی بازی» شده بود، خیلی اپیزودیک و اشارهوار. درست جایی که منتظر ورود عنصر تازه به نوشته هستیم مطلب تمام میشود. گویی شیوهی حذف و فقدان به مبحث رسوخ کرده باشد! کاش اشارهای که سمیه قاضیزاده به کلیپهای نوگرای سیامک عباسی کرده بهانهای شود برای پروندهای دربارهی موج جدید موزیکویدیوها که گهگاه ایدههایی بکر و سینمایی دارند.
آیلین آزادیان: آقای طالبینژاد، برخی از خوانندگان نسل جوان «تو» را «ثو» تلفظ میکنند؟ به این شوریها هم نیست به خدا! کدام خوانندهای اینطوری تلفظ میکند؟ بگویید ما هم بدانیم. احتمالاً به یک بار گوش کردن میارزد و مایهی انبساط خاطر است!
مرتضی ملکوتیخواه از اصفهان: امیدوارم تعریف و تجمیدهای احمد طالبینژاد از محسن استادعلی در مورد فیلمهای مستند ایشان ربطی به فیلمبردار این فیلمساز نداشته باشد.
* دوست گرامی، با خبر شدید که این فیلم جایزهی جشنوارهی فجر را هم گرفت؟
م. ا. واحدی: تعجبآور بود نقد کوتاه نویسندهی قدیمی مجله احمد طالبینژاد در مورد سهقاپ که بسیاری آن را فیلم متفاوتی میدانند و به نظر او این فیلم از بقیهی فیلمهای مشابه خود بدتر با داستانی آبکی است که از اول میشود پایانش را حدس زد. به نظر من این فیلم اصلاً داستانی ندارد و از مسایل ناموسی و خیانت و انتقام مانند فیلمهای مشابه در آن خبری نیست. فیلم صرفاً روایت یک عده آدم ضد اجتماع است که در آن زمان به آنها لات و امروزه لمپن میگویند. در لوکیشنهای بسیار مناسب این قبیل افراد مانند گاراژ ماشین، یخچالهای قدیمی و قبرستان کهنه و با شخصیتهای باورکردنی که برخلاف فیلمهای مشابه اصلاً یکبعدی نیستند. صحنههای قاپبازی با فضای تاریک اکسپرسیونیستی آن در مقابله با صحنههای بسیار روشن و نورانی خانوادهی این افراد تضاد موقعیت اجتماعی و خانوادگی آنها را بهخوبی نمایان میسازد. سکانس نزاع دستهجمعی در تاریکی مطلق و صرفاً با تأکید بر صدای نعرهی مردان و جیغ زن تکاندهنده است که در پایان با فرار تمام افراد درگیر در جهات مختلف با زوایای منفرجه عدم وابستگی این قبیل افراد را به یکدیگر بهخوبی القا میشود و اینکه در پایان قهرمان فیلم با وجود زخمهای شدیدی که دارد صحنهی مرگ او به طور دقیق به تصویر کشیده نمیشود، نشان از پایان دورهی این قبیل اشخاص است، چه مرگ فیزیکی در کار باشد و یا نباشد. همهی اینها بهاضافهی آن آواز دلنشین و موسیقی زیبای استاد حنانه همزمان با ضربآهنگ صدای پای اسبهای درشکه که هنوز بعد از سالها در ذهن سماجت میکند میتواند این فیلم را اگر هم نپسندید فیلمی متفاوت قلمداد کند.
عبادالله دبیری از مرودشت: هنوز مدت زیادی نیست که پیتر اتول درگذشته است. جا داشت بیش از دو صفحه از او یاد کنید. خاطرات پرویز نوری نازنین مثل همیشه شیرین و خواندنی بود. با دیدن دو فیلم ناب دوازده سال بردگی و جاذبه با اشتیاق منتظر نقد دوستان منتقد هستم.
بهزاد هندی از تهران: یادداشت صفحهی ۱۵ دربارهی تبلیغ تلفن همراه رییسجمهور و چاپ همان آگهی در صفحهی پایانی همان شماره به نوعی نقض غرض دوسویه است. در دی و بهمن بسیاری از فیلمها قربانی شرایط اکران میشوند که دامن نقد فیلم را هم میگیرد. تنهای تنهای تنها جای نقد و بررسی بیشتری داشت. ای کاش با کارگردان فیلم هم گفتوگو میکردید.
پروانه زرین از تهران: چه لزومی دارد هر از گاهی دو سه صفحهی مجله را به فیلمسازانی مثل امیر نادری که بیش از سی سال است برای ایران فیلم نمیسازد اختصاص دهید؟ با آن عکس تابلوی فتوشاپ. آن زمان هم که ایران بوده جز سهچهار اثر که گروهی از منتقدان میپسندیدند چندان کار قابلتوجهی نداشته. زیادند جوانان فیلمسازی که محتاج کمی حمایت روحی از طرف مجله هستند.
* دوست گرامی، عکسی را که اشاره کردهاید فتوشاپی نیست، آقای نادری هم جزو بهترین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران است که آثارش دوستداران بسیاری دارد. ضمناً از فیلمسازان جوان هم کم حمایت نمیکنیم.
ع. خ. از تهران: بهزاد عشقی گویا قرار است حافظ منافع گیلانیها در ماهنامهی «فیلم» باشد! آیا اهمیت لهجهی صحیح فلان بازیگر در فلان سریال آنقدر است که در نقد هیچ اشارهای به درونمایه، تکنیک، ساختار یا هر ویژگی دیگری از اثر نباشد و فقط نگران ارایهی تصویر غیرواقعی از مردم گیلان بود؟ این قبیل مطالب قومیتی بیشتر به درد نشریات محلی و استانی میخورد، نه ماهنامهای که برای کل ایران است.
فرهاد کیانی: کاش «مباحث تئوریک» هیچوقت حذف نشود. اما این مطلب راضیکننده نیست. مقدمه و فهرست ورودها کاری جالب اما بررسیشان کار یک صفحه نیست (جای متخصص اینجور مطالب الف. کاف. شصتساله از تهران خالی!). آقای رحمتی کوچکترین طعنهای در حرفم نیست، اما مجبورم ارجاعتان بدهم به شمارهی 468 بخش «سینمای جهان» نوشتهی خودتان (و شمارههای قبلش) تا شاید با مطالعهاش متوجه شوید که امسال هیچ فیلمی یکهتاز بیرقیب و گل سرسبد نشریات معتبر و جشنوارهها وجشن منتقدان نبوده (مثل شبکهی اجتماعی) و موفقیتها نسبی است؛ حتی فیلمهایی که به قول خودتان برندگان بزرگ جشن منتقدان نیویورک و هیأت ملی منتقدان لسانجلس بودهاند، مثل گوشبری آمریکایی. نظر شخصی محترم است، اما وقتی دربارهی آمار و اتفاقات واقعی صحبت میکنید باید متوجه باشید که مخاطبانتان کودکان عقبماندهی ذهنی نیستند.
امیر حسنخانی از زرین شهر: گفتوگوی محمد حقیقت با رضا کاهانی چندان جذاب و خواندنی نبود. با احترام خدمت ایشان که گزارشهایشان از جشنوارهها بهشدت خواندنی، بینظیر و فوقالعاده است.
* دوست گرامی، آن گفتوگو صرفاً جنبهی خبررسانی داشت و یک گفتوگوی خبری بود.
عباس فیوضی از مشهد: در «آزمون اعتماد» از پوستر دیویدی تلفن همراه رییسجمهور به خاطر فریب دادن مخاطبان انتقاد شده، ولی در صفحهی آخر همین شماره پوستر کذایی را به عنوان تبلیغ قرار دادهاید. رطب خورده منع رطب نکند!
فیروزه نفیسی از تهران: در گفتوگوی رضا کاهانی دوراندیشیاش در برخورد با محدودیت نوع دیدگاه و لوکیشن انتخابی فیلم مبنی بر محوریت نقش یک ایرانی در آن و فیلمبرداری در شهری کوچک و دورافتاده واقعبینانه اما ملالآور نیز هست. اما اعتماد او به تواناییها و امکاناتش و اینکه امید را در پیگیری تصمیمات خود معنا میکند مثل پنجرهی کوچکی است که رو به نور و هوای تازه باز میشود. و البته نظرش نسبت به کار فیلمسازان دیگر در خارج سادهانگار و محافظهکارانه است. در باب اندر حکمت «ماندن» آقای محصصی باید از اندر حکمت «تغییر و تنوع در سبک فیلمسازی و جهانبینی» فیلمساز سخن گفت. گذشته حاصل مستقیم شیوهی فیلمسازی فرهادی است، چه در ایران ساخته میشد چه هر جای دیگر. تغییر مکان خلق آثار هنری زمانی برگ برندهی هنرمند خواهد بود که به پویایی در سبک او و تأثیرپذیری آزادانه از محیط جدید بیانجامد که در گذشته چنین تغییری چندان مشهود نبود. ونگوگ و گوگن بهترین آثارشان را در جامعهی مبدأ یا مادر نیافریدند.
نسرین رضوی از تهران: در مطلبی از بهزاد عشقی که دربارهی سریال خانهای روی تپه نوشته شده بود نوعی تعصب آزاردهنده موج میزد. درک نمیکنم که چرا باید یک منتقد و نویسنده تا این حد روی قومیت خود تعصب به خرج دهد. این عصبانیت به قدری زیاد بود که مطلب از حالت کارشناسانه خارج شده بود و به شکل یک نامهی اعتراضی در آمده بود. بهتر است در یک ماهنامهی تخصصی تعصبات را کم کنیم.
منصوره روشنایی از گرگان: قبول کنیم در حق سیاوش اسعدی ظلم شده. کارگردانی با این دانش و شعور بالا مستحق این همه کملطفی از جانب بعضی دوستان نبود. او سواد بصری فوقالعاده بالایی دارد و آن را در لحظهلحظههای فیلم به نمایش گذاشته. به اعتقاد من هیچ کارگردانی نمیتوانست همانند اسعدی از فیلم دزدها با این کیفیت هنری بالا اقتباس کند. یا به قول بعضی دوستان کپی، که در اینصورت هم بازسازی هنرمندانه چنین تصاویری کارهر کسی نیست. لطفاً کمی عادل باشیم.
محمود حاجیپور از تهران: در این 22 سال که خوانندهی مجلهام از کیفیت پایین مطالب شمارههای اخیر، از توجیهتان در صفحهی 104 این شماره در جواب آقای کشاورزیان، از عدم ارتباط تصویر روی جلد با مطالب و... گله دارم.
سروی از قم: در بخش «بیست سال پیش در همین ماه» نویسندهی محترم با جملهی «روزگار هست دیگر» انگار طعنهای به گویندهی توانا داود نماینده زده. یعنی گفتن مستندهای سیاسی جرم است؟ آن هم با شیوهی هنرمندانهی آقای نماینده؟
شمارهی 470
امیرحسین نظری از تهران: روی جلد این شماره بسیار زیبا بود و تمام احساساتی که انسان با سینما تجربه میکند در آن نمایان بود.
بهزاد هندی: طرح و عکس روی جلد خیلی خوب است، اما محو شدن نام دوربین و برعکس بودن پفک من را یاد فیلمهای تلویزیون انداخت. در ضمن ای کاش نور قرمزرنگ در چشم هانیه توسلی دیده نمیشد.
شاهین احمدی از البرز: طرح روی جلد خیلی جالب و بهجاست. عکسالعملهایی که واقعاً برای هرکداممان تا حالا پیش آمده و خواهد آمد. فقط کاش از یک بازیگر مرد استفاده میکردید که با هنجارها و عرف جامعه هم جور دربیاد و مردم عادی نگویند چه جلف!
عبدی از تهران: روی جلد شوکهکننده است؛ کاملاً غیرحرفهای. یاد جلدهای استاد آغداشلو به خیر. ضمناً فیلمبرداری از پردهی سینما جرم است. ارشاد قانونش را ابلاغ کرده.
* حق با شماست. پفک خوردن و خوابیدن و با تلفن همراه حرف زدن در سینما هم ناپسند است. این عکسها تصویریست ار رفتار متفاوت تماشاگران امروز؛ از خوب و بد.
منصوره بهبهانی از تهران: روی جلد این شماره هیجانانگیز و همهچیزتمام بود: مجلهی محبوب، بازیگر محبوب، ویژهنامهی محبوب.
محسن الف. از بهشهر: هفتهی پیش از جشنواره دوستم با تأکید میگفت ماهنامهی «فیلم» با هانیه توسلی مشکل دارد و استنباطش فیلمهای اکرانشده از او و سالهایی بود که تصویرش روی جلد مجله نیامده. ولی روز اول جشنواره بهم پیامک داد که تمام بیمهریها به او جبران شده. گفتم چهطور مگر؟ گفت: «مجله فیلم گرفتی، مطلب را میگیری!» و الان گرفتار مطلبم! گویا قرار است برای فیلمهای سالهای بعدش هم جبران شود و حالاحالاها روی جلد نیاید. میخواهید اسمش را گیر دادن بگذارید یا گاف گرفتن فرقی نمیکند. جلد مجلهای که در دستان هانیه توسلی است. با جلد مجلهای که در دستان ماست فرق میکند. کادر کوچک هانیه توسلی در حال پفک خوردن را با مجلهی مجازی و حقیقی مقایسه کنید. شاید هم با اصرار بگویید عمدی بوده، ولی ما با انکار میگوییم سهوی بوده!
* علیرضا امکچی: در واقع نه عمد بود و نه سهو. جلوهای است از تلاش تا آخرین لحظه براییافتن بهترین چیدمان عکسها. به تفاوت این دو جلد آگاه بودم، اما - با وجود آسان بودن «تصحیح» این تفاوت - باقی ماندن آن به همین شکل را «نمک» کار تلقی کردم.
حسین بختیاری از بوکان: روی جلد خیلی توی ذوق میزند؛ کاملاً غیرسینمایی است. چند سال است که روی جلد ویژهی جشنواره مناسب نیست. شمارهی ۶۱ را الگو قرار دهید.
علیرضا بابانژادی دهساله از تهران: باز هم یک اشتباه دیگر، روی جلد پفک نمکی!
رضا پاکنژاد از تهران: بدترین طراحی روی جلد در تاریخ جشنوارهی فجر.
ملیحه حافظی از خرمآباد: واقعاً اذیتکننده است. سه شمارهی مجله به راحتی آب خوردن جلدش جدا میشود. در ضمن جز عکس روی جلد که ساده و جالب بود محتوای ویژهنامهی جشنواره از سال قبل افت محسوسی داشت.
غلامرضا میرهادی از شیراز: روی جلد در حد و اندازهی ماهنامهی «فیلم» نبود. وسواس و نگاه خوبتان کجا رفته؟
بهرنگ چ. از کرمانشاه: عکس مجلهی دست هانیه توسلی با عکس مجلهی اصلی فرق دارد، آن هم فقط به خاطر پفک! تبلیغ پفک برای بار دوم اینقدر واجب بود؟
پیامهای دیگر
بابک مزدک: با خرید کتاب با ارزش «فرهنگ جهانی فیلم» استاد دانشفر که از مجموعه های نفیس و تکرارنشدنی است اعلام میکنم که این کتاب را بسان گوهری ناب نگهداری خواهم کرد.
علیرضا پارسی از تهران: مطالب و نقدهای سایت همپای مجله خواندنی و گیرا هستند متشکرم از آقایان داودی و حسینی برای پروندهی سوپرمن.
ایمان مهتری از گرگان: هوشنگ راستی کم ولی عالی، جذاب و لذتبخش مینویسد.
محمدرضا بیگدلو از همدان: استفاده از عبارتهایی مثل گریم تکاندهنده، بازی تکاندهنده، صحنهی تکاندهنده و کلا کلمهی تکاندهنده آن هم در این دوره و زمانه که هیچ فیلمی اصلاً تکاندهنده نیست. بیمعنی و لجدرآر است. لطفاً دوستان منتقد از این کلمه کمتر استفاده کنند.
* دوست عزیز، اگر هیچ چیزی تکاندهنده نباشد که زندگی خیلی سرد و ساکت میشود! به هر حال اگر برای شما آن چیزها تکاندهنده نیست شاید برای آن نویسندهها باشد.
امیرحافظ محمودنیا از شهریار: به آقای راستی بفرماید در مورد فعالیت تئاتر در ژاپن هم بنویسد.
* دوست گرامی،«فیلم» یک مجلهی سینمایی است.
رامک اخوان از رشت: احمد طالبینژاد به عنوان منتقد میگوید تازه گذشته را دیده، در تئاتر بازی خمسه خوب ولی بیرمق بود، فلان فیلم رده سه فیلمفارسی بود یا کتاب سایه خواندنی است. ای کاش او به جای این راحتنگاری به بررسی فیلم و سینما میپرداخت که خواندنی و ماندنی بود. «جشنوارهی کوچک من» در اندازهی ماهنامهی «فیلم» و احمد طالبینژاد دوستداشتنی نیست. چند شماره است که صفحات زیادی را به جشنوارههای کوچک و بزرگ سراسر دنیا اختصاص میدهید که جذابیت سینمایی ندارد و بیشتر صفحهپرکن است. اختصاص دو صفحه به فیلمهای معتبر جهان یا ایران همراه با عکس و یک بررسی معتبر چیزی از ارزش مجله کم نمیکند.
* دوست نازنین، گزارشهای جشنوارهای بر اساس نظر خوانندگانمان از خواندنیترین مطالب مجله هستند.
میثم طالعی از تهران: بها دادن بیشتر به نقدهای مخاطبان آرزوی ما شده. به جای اختصاص صفحههای زیاد به سینمای جهان که انصافاً گاهی بیش از حد است بهتر نیست مطالب بیشتری از خوانندگان چاپ شود؟ این کارتان باعث ارتقای فرهنگ نوشتاری مخاطبان میشود.
* با فعالتر شدن سایت، خوانندگان مجله در آنجا هم فضای خوبی برای ارائهی دیدگاههایشان دارند.
حمیدرضا نادری از دماوند: جناب بهزاد عشقی چرا لحن نقدهایتان این قدر تند است؟ چرا سعی میکنید خودتان را متفاوت نشان دهید؟ درست مثل مسعود فراستی، ایشان یک جور و شما جوری دیگر!
محمد آمنا از کاشان: شش ماهی میشود که کاغذهای گرانقیمت مجله برای تعریف و تمجید سازمان سینمایی سیاه میشوند و از سویی دیگر در شأن منتقد مجله نیست که به صداوسیما پیشنهاد بدهد که برای گرفتن بودجهی بیشتر به تعریف از اقدامات دولت بپردازد.
* دوست گرامی، این شش ماه را از کجا آوردید؟ ما در کجای مجله چنین توصیهای به مدیران تلویزیون کردهایم؟
محمدعلی سعیدی از فردیس: مرحومان حسن پویا و جواد شریفیراد حق بسیار بزرگی به گردن سینما و تلویزیون دارند و جا داشت که صفحات بیشتری به کارنامه، خاطره و یادی از این دوعزیز اختصاص مییافت. لطفاً در مورد این دو مرحوم پروندهای ویژه تهیه کنید. چرا مثل سالهای قبل عکس روی جلد شمارهی ویژهی جشنواره ترکیبی از عکس چند نفر و یا یک تصویر گرافیکی نگذاشتید؟ ضمن احترام به شما و خانم توسلی باید بگویم که جلد شمارهی ویژه خیلی بازاری و به اصطلاح زرد است. درست است که نشریهتان سینمایی است، ولی حداقل خبر جوایز اختتامیهی تئاتر فجر را چاپ کنید. چون بعدها همین افراد وارد سینما میشوند. لطفاً در شمارهی بعد مشکلات نحوهی فروش بلیتها و اجرای تمامی مراسمهای برگزارشده و حواشی آنها را بررسی کنید و در مورد دلیل تبدیل سیمرغ سهبعدی کریستال به همان دوبعدی سابق را از مسئولان بپرسید. لطفاً گزارش ویژهای در مورد روز دهم بهمن که روز اکران رایگان تمام سینماهای کشور بود تهیه و نقاط مثبت و منفی این طرح را ذکر کنید. طرح اکران رایگان سینما طرح خوبی است که اگر دو روز در سال اجرا شود باعث آشتی مردم با سینما میشود. البته این طرح اشکالات فراوانی در اجرا داشت که برای اولین بار قابل چشمپوشی است. بعد از چند وقت چشممان به تصویر پوستر فیلم در بین صفحات مجله به جای تبلیغات اجناس روشن شد. انصافاً این رویهی خوبی است، پیگیری شود که به جای تبلیغ اجناس، مجله به پوستر فیلمها مزین شود. لطفاً در بخش تلویزیون در مورد دو سریال پرطرفدار آوای باران و باغ سرهنگ نقدی بنویسید که چرا این دو سریال به این درجه از محبوبیت رسیدند. لطفاً در مورد حیاط خلوت خانهی خورشید (رخشان بنیاعتماد، 1389) توضیحی دهید، چون تا امروز اطلاعی از وجود این فیلم نداشتم.
*آقای سعیدی عزیز: ماشاالله به انگشتان پرقدرت شما برای تایپ این همه مطلب روی موبایل! ...و چشم!
طاهره شیرکوند از ورامین: به خاطر اینکه شیار ۱۴۳ (نرگس آبیار) در بخش مسابقه نیست خیلی ناراحت شدیم و به فکر فرو رفتیم! اما جوابی برای این سؤال پیدا نکردیم. مریلا زارعی کمترین حقش از این سینما یک سیمرغ بلورین نقش اول است.
*دوست گرامی: هم فیلم در بخش مسابقه بود، هم خانم زارعی سیمرغ گرفت.
طاهره نعمتی از کردستان: اگر ماهنامهی «فیلم» هوشنگ راستی را نداشت قطعاً یک چیزی کم داشت.
مهدی اسکندری از کرمان: میخواستم از آقای محصصی بپرسم اسم این موزیسین جوان و مهاجر چیست؟