شمارهی 460
امیرحافظ محمودنیا از شهریار: ممنون بابت چاپ گزارش خانم صفییاری، ولی کمی دیر بود. فیلم بهتر از شکار نبود برای «نمای درشت»؟
میثم حجازی از کرمانشاه: گزارش محمد حقیقت از جشنوارهی کن بسیار زیبا و دلنشین بود. انگار خودم در آنجا حضور داشتم.
امیر حسنخانی از زرینشهر: مطلب بهزاد عشقی و ایرج کریمی درمورد کندو بسیار جالب بود، بهخصوص برای ما دههی شصتیها که تشنهی مطالبی دربارهی بعضی از فیلمهای خوب قبل از انقلابیم.
واحد سلیمانی از آمل: یادداشت حسرتبار هوشنگ گلمکانی دربارهی کتاب پسری روی سکوها داغ دل دوستداران وجههی سینمایی حمیدرضا صدر را دوچندان کرد. با وجود خروج بسیاری از نویسندگان قدیمی از ماهنامهی «فیلم»، بیتردید عدم حضور او بزرگترین فقدان برای ما طی سالهای اخیر بوده. تکنگاریهای او با آن جامعیت نگاه و لحن نوستالژیک در «سایهی خیال» هیچ جایگزینی نیافت. کوچ او به فوتبال گرچه کمیت مخاطبان را افزایش داده، ولی از کیفیتشان کم کرده. ما که ناامید نیستیم و بازگشتش را – همچنان – انتظار میکشیم.
* حمیدرضا صدر: خیلی سپاسگزارم که مخاطبان آن سالها از آن نوشتهها یاد میکنند. راستش آن سالها و آن نوشتهها برایم در دوردستها به نظر میرسند. گاهی که به آن نوشتهها اشاره میشود تعجب میکنم که چه شور و شوقی داشتم. امیدوارم مجموعهی شرایط، انگیزهای فراهم کند که بار دیگر کنار شما دوستان عزیزم بازگردم.
منوچهر افشاری از اهواز: روایت هوشنگ راستی از یاکوزاهای ژاپنی جالب و خواندنی بود، همچنین گزارش هایده صفییاری.
مینا ابراهیمی از تهران: گزارش جشنوارهی کن و مصاحبه با اصغر فرهادی کامل و عالی بودند. سپاس از آقای حقیقت. حرفهای برنیس بژو هم جالب بود. مطلب آقای راستی مثل همیشه جالب و بامزه بود. مهناز افشار هم واقعاً کمحرف است!
مصطفی نیکروان از بافت: از گفتوگو با مهناز افشار وآناهیتا قزوینیزاده لذت بردم. گزارش جشنوارهی کن هم خوب بود. اگر عکس توی کادر از روی جلد حذف می شد زیباتر بود.
محمدمهدی سروی از قم: از نوشته سمیه قاضی زاده در «خشت و آینه» بسیار استفاده کردم. ممنون از انصاف ایشان.
رسول سپهوند از اهواز: نقد مازیار معاونی بر سریال هوش سیاه مانند خود سریال نقدی کاملاً تخیلی است. پلیس، فضای زندان و محیطهای مجرمانه در ایران اینچنین نیستند. باید گفت هم شخصیت پلیس در این سریال با آن همه امکانات و تجهیزات و نیروهای زبده و هم شخصیت مجرم که تا به کاری اراده میکند انجام میشود هیچکدام در ایران مابهازای بیرونی ندارند. فضای زندانهای ما ناجورتر از آن رستورانی است که با نام زندان در هوش سیاه به مخاطب نشان داده میشود. دایرهی فعالیت پلیس با خط قرمزی به عنوان حوزهی استحفاظی محدود به اجرای مأموریت در موقعیت مکانی خاص است. همین امر در مورد حوزههای قضایی هم مصداق دارد. امروز برای خروج یک زندانی ساده با قرار کفالت از زندان اگر از حفاظت فیزیکی شدید زندان صرفنظر کنیم، تا صدور دستور قضایی و وجود اصل آن ممهور به مهر و امضای شعبهی قضایی رسیدگیکننده و معرفی مأموران تحویلگیرندهی متهم با احراز هویت از سوی عوامل زندان اقدامی صورت نمیگیرد. مشاوران قضایی و انتظامی سریال عمداً به بیراهه رفتهاند. پس خروج یک مجرم که از سوی وزارت اطلاعات هم تحت کنترل است به شیوهای که در سریال نشان داده شد، هم اهانت به شعور مخاطب است و هم فعالیت دستگاههای نظارتی را زیر سؤال میبرد. هرقدر فکر کردم متوجه ویژگی کاریزماتیک و جذاب در شخصیت پلیس سریال نشدم که آقای معاونی با عنوان فرایند خلق یک قهرمان پلیس جذاب و کاریزماتیک ایرانی از آن یاد کردهاند. آیا سقف شخصیتپردازی حسابشده در قالب فیلمنامه بهاصطلاح خوب در تلویزیون ما همینقدر است؟ سریالهای پلیس جوان، کلانتر و شلیک نهایی برخلاف نظر منتقد به واقعیتهای جامعهی ایرانی نزدیکتراند. همتراز دانستن هوش سیاه با سریال خواب و بیدار که هم از نظر داستان و هم از نظر ساختار منسجمتر بود و برخلاف بازیهای ضعیف هوش سیاه از بازی قدرتمند بازیگرانش بهره میبرد برداشت اشتباهی است که از سوی منتقد صورت گرفته است. هوش سیاه بهزودی به دست فراموشی سپرده خواهد شد، چون عوامل ماندگاری یک سریال خوب را در خود ندارد. آیا جمشید کاظمی هوش سیاه با بازی ضعیف کیکاوس یاکیده واقعاً یک ابربدمن است؟ آیا روی شخصیت او واقعاً فکر و مطالعه شده بود؟ و آیا این شخصیت غیرقابلباور واقعاً یک پرسوناژ جذاب و مخاطبپسند حتی فقط به لحاظ جذابیت رسانهای هست؟ باور کردن چنین شخصیتی در جامعهی ایرانی برای مخاطب ایرانی غیرممکن است. قابل قیاس دانستن هوش سیاه و جمشید کاظمی با فرار از زندان و مایکل اسکافیلد کاملا بی انصافانه است، چون هوش سیاه برداشتی سطحی از سریال موفق فرار از زندان است که در نهایت به هیچکدام از خواستههای خود نمیرسد. حتی در بعضی از قسمتها موسیقی سریال همسو با موضوع داستان پیش نمیرود. در نهایت هوش سیاه مخاطبی که فرار از زندان را دیده راضی نمیکند.
شمارهی 461
مهران پناهنده از کرج: عکس روی جلد طراحی زیبا و غافلگیرکنندهای دارد. ممنون بابت پروندهی گذشته. نقد همهی نویسندگان زیبا بود. گفتوگوی مسعود مهرابی با اصغر فرهادی هم جالب بود.
فرهاد کیانی: با تشکر از ایرج کریمی برای نقد عالی آیا برامس را دوست دارید؟ درمورد ساگان نکتههایی وجود دارد. کتاب دیگری از نویسنده بهنام قصری در سوئد در 1342 (ترجمهی ایرج قریب، کتابهای پرستو) چاپ شده. اما اولین رمان ساگان فقط موج انتقادها را علیهاش برانگیخت و تنها پس از چهارمین کتابش آیا برامس... جدی گرفته شد و بعد با همین قصری در سوئد تازه به شهرت جهانی رسید. در مقدمهی کتاب از قول ژاک کابو منتقد مشهور آمده: «بههرحال معجزه صورت گرفت... خانم ساگان سرانجام پی برد ادبیات دفتر یادداشت دختر مدرسهایها نیست و قصری در سوئد را نوشت.» ارزشهای ساگان سالها بعد معلوم شد. اما بعد از نوشتن رمانها و نمایشنامههایی بسیار بهتر بود که کتابهای قبلی هم به اکثر زبانهای دنیا ترجمه و توسط منتقدان تحلیل شدند.
سیما ابراهیمی از اراک: چندین صفحه از این شماره به سیاست اختصاص داشت. البته با فضای سیاستزدهی جامعهی امروز ما شاید عادی و طبیعی بهنظر بیاید. اما من به عنوان یک خوانندهی همیشگی انتظار دارم در روزگاری که هرجا میروم و میخوانم حرف از سیاست است، لااقل مجلهی محبوبم بیشتر به سینما بپردازد تا سیاست.
* خواننده عزیز: مطالبی را که به آن اشاره میکنید، سیاسی نیست بلکه اشاره به نقش کلیدی قابلیتهای سینما و تصویر در این عرصه است، مثل همه جای دنیا.
علی کریمی از اصفهان: در نقد شوالیهی سیاه نوشتهی مهرزاد دانش، اشکالی وجود دارد که تا حالا در نقدهای بسیاری دیدم. گاهی افراد از قواعد دنیای رئال حرف میزنند بهطوری که انگار بازی شطرنج است. اما روانشناسی امروز ثابت کرده قدرت باور حیطهای بزرگتر از چارچوب مغز دارد. اگر بتمن در پردهی سوم فیلم قدرتش افزایش پیدا میکند، به دلیل بینشی است که نسبت به ترس پیدا میکند، ترسی که از کودکی همراهیاش کرده. جایی از فیلم، پزشک زندان به او علت شکستش را نه بیماری جسمی بلکه ترس از شکست معرفی میکند. از دوست منتقدم خواهش میکنم اگر قصد ادامهی نقد فیلمهای خارجی بهخصوص فیلمهای نولان را دارد، سطح سواد روانشناسیاش را بالا ببرد. در ضمن در مجله تحلیلهای روانشناسانه کمرنگتر و تحلیلهای شخصی پررنگترند.
مینا ابراهیمی از تهران: تصویر روی جلد این شماره سینمایی و زیباست. ممنون از گزارش کامل حاشیههای ماجرای «خانهی سینما» و پروندهی گذشته. واقعاً این فیلم جدا از نظرهای مخالف و موافق، اثرگذار، مهم و شایستهی یک پروندهی کامل است. چرا «ایستگاه ماه» در بعضی شمارهها چاپ نمیشود؟ پروندهای دربارهی کلود شابرول تهیه کنید و به بررسی سینمای او و آثارش بپردازید.
* خوانندهی عزیز، محدودتر شدن صفحههای مجله پس از کم کردن ناگزیر شانزده صفحه خیلی دستوبالمان را بسته و هر شماره مجبور به حذف بخشی از مطالب میشویم که جز پناه بردن به سایت، چارهای نیست.
کمال اسماعیلی از تهران: مطلب شاهین شجریکهن دربارهی دفاع از عدم پاکسازی موزهی سینما از آثار محسن مخملباف واقعاً منطقی و قابلقبول است. البته همانطور که همه میدانند اینروزها سلیقههای شخصی، اساس بسیاری از امور مربوط با سینما را زیر سئوال برده است: اصرار بر عدم بازگشایی «خانهی سینما»، طرح لابی برای دریافت اسکار اصغر فرهادی و همین چشمهی اخیر (و صد البته بسیاری دیگر که با واکاوی دوران تصدیگری آقایان به یقین برملا خواهد شد) از آن جمله است. نکتهی جالب دیگر این که ایشان موضع رئیسجمهور منتخب را هم در مورد بازگشایی «خانهی سینما» همسو با جهتگیریهای سلیقهای خود دانسته و تأکید دارند که ایشان رفتاری برخلاف قانون نخواهند داشت! در اینباره توجه شما را به سخنان همایون اسعدیان در میزگرد برنامهی «هفت» روز جمعه ٢٨ تیر و نظر ایشان در باب استفادهی ابزاری و سلیقهای از واژهی قانون که بهشدت به آن معتقدم، جلب میکنم. ایکاش با آمدن دولت جدید این سیاسینویسیهای ما خوانندگان جای خود را به نوشتن درباری سینما و فیلم داده و فضای سینما از هرگونه سیاستزدگی پاک شود.
احمد عبدالحکیمی از سنندج: این که مجله در این شماره و شمارهی قبلی بهصورت مفصل (25 صفحه) به گذشته میپردازد بهجاست. اما نباید طوری باشد که دربارهی فیلمهای دیگر در حال اکران مطلب ننویسید. فیلمهایی مثل بیتابی بیتا و یک مرد یک شهر اکرانشان شروع شده ولی دربارهی آنها در مجله مطلب زیادی نیست.
* لطفاً به سایت مجله مراجعه کنید.
محسن الف. از بهشهر: این تب اعتراف (همان بازنگری آرای گذشته از احمد طالبینژاد گرفته تا حمیدرضا مدقق و اندکاندک جمع مستانی که میرسند) بدجوری به جان منتقدان افتاده و «فیلم» هم خوب در هیبت کلیسا جا افتاده و ما خوانندگان هم لابد کشیش شدهایم! ولی دریغا که ما اوضاعمان بدتر از منتقدان است و خود داوطلب اعترافیم. اعتراف به این که با فیلم هندی و بروس لی به سینما دل بستیم و پز سینمای روشنفکری و فیلم هنری میدهیم.
* آقای فرهادی هم در مصاحبه شان این اعتراف به خطا را از ویژگیهای اروپاییان دانستهاند.
امیر نعیمی از شهریار: 25 صفحه اختصاص دادید به گذشته. به نظرتان اگر کسی این فیلم را دوست نداشت باید چهکار کند؟
* شکی نیست که گذشته فیلم مهمی است حتی اگر دوستش نداشته باشید مجموعهی مطالب گردآوریشده، خواندنی است.
منصوره بهبهانی از تهران: آقای امکچی خسته نباشید. جلد این شماره یکی از زیباترین جلدهای این سالهای مجله است.
رسول سپهوند از اهواز: طرح روی جلد زیبا و مفهومی است و در پس نگاه بازیگر حرفی نهفته است. امیدوارم این شیوهی کار ادامه داشته باشد. «حاشیههای مهمتر از متن» در مورد مرگ پری غفاری بسیار عالی بود. سپاس که پس از مدتها «پروندهی یک فیلم» را به مجله بازگرداندید. لطفاً شانزده صفحهی حذفشده از مجله را برگردانید و قیمت را افزایش دهید. افزایش قیمت قابلتحملتراست.
* دوست گرامی، متاسفانهبحرانهای اقتصادی پیش آمده طی چند سال اخیر، مطبوعات مستقل کشور را در حالت اغما فرو برده و روزبهروز بر دامنه آن افزوده میشود. قیمت کاغذ بر خلاف وعدههای داده شده، تا سه برابر بالا رفت و پایین نیامد. قیمت پست برای ارسال مطبوعات به مشترکان داخلی و خارجی هم سال به سال، بیمحابا به شکل غیرمسئولانه بالا میرود، آن هم بدون اعلام قبلی. و هزاران هزینهی کمرشکن دیگر که ذکر آن مثنوی چهل بند کاغذ میشود.
پرستو ابراهیمی: مطلب شاهین شجریکهن (دیوارنوشتههای ایرانی) عالی و بهحق بود.
رفیعزاده از کرج: ببخشید واژهی جدیدی کشف شده؟ بیمارین، به جای بیماری و معمارین به جای معماری در این شماره چندبار استفاده شده، از جمله در صفحههای ٨٢ و ٨٣. عجیب است!
منصوره بهبهانی: چرا این شماره اینقدر اشتباه چاپی دارد؟ بهخصوص در پروندهی گذشته.
* دوستان گرامی، متاسفانه یک تغییر دستهجمعی برای تصحیح «ماری» به «مارین»، شامل تغییر کلمات دیگری که «ماری» بخشی از آنها بوده (مثل بیشماری) منجر به این امر شده که بابتش عذر میخواهیم.
رضا پاکنژاد از تهران: نقد جواد طوسی در پروندهی گذشته عالی بود، همینطور تحلیل هوشنگ گلمکانی با آن تیتر عالیاش؛ مثل خود فیلم شروع و پایان تکاندهندهای داشت.
محمدامین طاهری از مشهد: روی جلد این شماره خوب است، گفتوگو با اصغر فرهادی هم بسیار خوب. نکتههای مفید و مهمی در طول بحث عنوان شده. جایی که فرهادی از رابطهاش با بازیگر نقش فؤاد گفته بود واقعاً متأثرکننده بود و بیانکنندهی بخشی از دلایل خوب بازی کردن کودکان در فیلمهای او.
سیدایمان سیدی از درگز: بعد از مدتها یک پروندهی درستوحسابی دربارهی گذشته و اصغر فرهادی که دلمان برایش تنگ شده بود و طرح جلدی زیبا. مطلب هومن داودی دربارهی پردیس سینمایی هویزهی مشهد حقیقتی شیرین است که بارها مزهاش کردهام. مهمترین چیزی که آنجاست فقط و فقط احترامی است که به تماشاگر گذاشته میشود.
اسماعیل شهبازی از اهواز: نمیدانم چه سری است که هر وقت ایرج کریمی عزیز دست به قلم می برد و مطلبی تحویل ما تشنگانش میدهد آدم را به تفکر و حسی عجیب میرساند که راستش هنوز نامی برایش پیدا نکردم. نمونهی اخیرش مطلب «شصت سالگی»؛ نکتهی تأثربرانگیز در کشور عزیز ما نه برچسب و به قول ایشان داغ شصتسالگی روی شصتسالهها، که توقعات مسنانه از خیلی پیشتر از این حرفهاست. در روحیهی ایرونی (به قول امیر پوریا) همین که طرف - به زعم اطرافیانش - به نزدیکیهای سن ازدواج رسید، دیگر باید حساب او را از جوانان (عزبها) سوا کرد. من که در چنین حوالی خطرناکی حضور دارم این توقعهای یکسویه را بهخوبی درک میکنم. مثلاً چند وقت پیش با یکی از نزدیکان از طرحی برای اتاقم و تبدیل آن به سینمایی شخصی حرف زدم و او که خود چندسالی است قاطی جماعت متأهلین (برخلاف ما که هنوز جزو متوحشین هستیم!) شده با لحنی پیرانه گفت: «دیگر باید به فکر زن و زندگی باشی...» من شیفتهی کسانی هستم که بعد از بازنشستگی به فکر کارهای نکردهی عمر میافتند و حرف بنیبشری برایشان مهم نیست. نمونهاش را در سینمای خودمان داریم: علیرضا داودنژاد، رضا کیانیان و خود ایرج کریمی که اصلاً به همسالانشان نمیخورند و اتفاقاً هر سه شصتسالگی را رد کرده اند. چندی پیش در مجله عکسی را از سال 1388 از منتقدان مجله دیدم که در آن جناب کریمی با کولهپشتی بود. من به این میگویم جوانی و پویایی. حال هر که هر چه میخواهد بگوید.
س. سبحانی از تهران: گفتوگو با اصغر فرهادی بسیار خواندنی بود. معلوم است مسعود مهرابی فیلم را دوست دارد، ولی گفتوگو کاملاً بیطرفانه است.
سیامک عافیت از مشهد: عکس روی جلد عالی بود. امیدوارم بازی خوب طناز طباطبایی که به قول ایشان در جشنواره هم داوری نشد در اکران عمومی فیلم دیده و فارغ از موضوع فیلم بهدرستی نقد شود.
پروانه زرین از تهران: در این شماره بخش «بیست سال پیش...» عکس مجلهی شمارهی 144 چاپ شده وروی آن نوشته: 118 صفحه، 75 تومان. اما شما در توضیح اول صفحه نوشتهاید 132 صفحه.
مرتضی میناوند از تهران: پروندهی گذشته بسیار عالی بود. بهخصوص نقد مهرزاد دانش.
الف. قربانی از اصفهان: اصغر فرهادی در جدایی نادر از سیمین مهاجرت به خارج از کشور را تجویز میکرد و حالا منتقدان دربارهی گذشته میگویند او تزلزل خانواده در غرب را به تصویرکشیده است. من که نفهمیدم باور فرهادی کدام است. در گفتوگوی مسعود مهرابی با فرهادی هر دو بر این عقیدهاند که اعتراف کردن در فرهنگ ایرانیها جایی ندارد. خب این کار چه لزومی دارد؟ از این دو عزیز میپرسم اگر کسی به گناهش پیش شما اعتراف کند به او با همان چشمی نگاه میکنید که قبل از اعتراف میکردید؟ و قطعاً این اعتراف نکردن معنیاش این نیست که ما از غربیها گناهکارتریم.
فرهود بهمن از میانه: باید اعتراف کنم جلد این شماره لایق قاب شدن روی دیوار است و بی شک شاهکاریست تمام عیار! خلوتی روی جلد و گذاشتن تیترها روی دست، ایدهای فوقالعاده و ناب است. اصول هنر و عکاسی هنری هم به همین صورت است: دوری از شلوغی و روی آوردن به سادگی در عین رساندن مفهوم. امیدوارم این روند در ماهنامه ادامه پیدا کند و هر شماره قطعهای از بهشت باشد، برای ما «فیلم»خورها!
ع. خ. از تهران: مؤخرهی هوشنگ گلمکانی در نقد گذشته در حد ایشان نبود. دفاع جانانه و تمامقد از هر فیلمی با هر کیفیتی از اصغر فرهادی و منطق ایشان در دفاع از کار ضعیف به دلیل پیشینهی استانداردساز او در درازمدت تأثیرش این است که از فرهادی یک مسعود کیمیایی دیگر بسازد.
* هوشنگ گلمکانی: دوست عزیز، ایراد بنده به لحن منتقدان و خردهگیرانی است که این مطالب را مینویسند، وگرنه هر کسی حق دارد فیلمی را دوست نداشته باشد و نظرش را ابراز کند. همهی حرف، بر سر لحن است.
بردیا آزادانیپور از کرمانشاه: خسته شدیم از گذشته و جدایی از نادر و سیمین و اصغر فرهادی. چهقدر دیگر درموردش مطلب مینویسید و صفحههای مجله را بهش اختصاص میدهید؟ فرهادی فیلمساز خوب و حتی خیلی خوبی است، اما نه دیگر تا این حد. آقایان طوسی و طالبینژاد خیلی خوب مینویسند. کاش بیشتر بنویسند. اگر میشود امیر پوریا هم بیشتر بنویسد. چه خبر از جمشید ارجمند گرامی؟
* با سپاس از اینکه یادی از جمشید ارجمند کردید، ایشان دوران بازنشستگی را میگذرانند و مشغلهشان مطالعه و فیلم دیدن و تحقیق و ویرایش است.
فرشاد حکمتیپور از اسلامآباد غرب: گفتو گو با اصغر فرهادی جالب بود و خواندنی. نقدهای گذشته هم خوب بود، بهخصوص نقد جواد طوسی. راستی به نظر شما کدام بهتر است؟ اول فیلم را دید بعد نقد را خواند یا برعکس؟ چون ما شهرستانیها نمیتوانیم فیلمهای روی پرده را ببینیم.
* معمولاً اول فیلم را میبینند و بعد نقدش را میخوانند، اما عکس آن هم در مواردی لطف خودش را دارد.
ناصر بادنوا از تهران: نقدهای گذشته زیبا بودند, اما این نکته را باید در نظر داشت که با یک فیلم فرانسوی/ اروپایی طرفیم. ارتباط برقرار کردن با فیلم از منظر یک ایرانی مانند پذیرش خبر باردار بودن مارین توسط احمد آن هم قبل از طلاق رسمی، کمی مشکل است. گفتوگو با فرهادی عالی بود.
حسین از قوچان: نقد جواد طوسی بر گذشته بیشتر ستایش است تا نقد.
حمید پروانه و علی مرادی: طرح روی جلد عالیست اگر نام هیس... روی آستین بازیگر بود حرفهای و ماندگار میشد.
ارسلان ثابتی از نوسود ایرج کریمی در مطلب شصت سالگی، بسیار نگاه انسانی و شریفی به این دوران زندگی دارد. نشانهاش هم همان جملهی درخشان پایانی است. اما ارجاعهای مکررش به نوشتههای سیمون دوبوار، فروغلتیدن در ایدئولوژی مورد نظر دوبوار - بر ضد نگاه سرمایهسالار مورد انتقاد او - است که این تفکر در عمل از کودکی تا پیری انسان را با نگاهی در خدمت اهداف خود قالببندی میکند و تفاوتی با دیدگاه سرمایه ندارد.
محمود اکبری از قزوین: استدلال بهزاد عشقی در اثبات عدم تعلق آثار مؤخر داریوش مهرجویی به اصول و مبانی پستمدرنیسم کاملاً منطقی به نظر میآید. ولی صدور حکم فنا و نیستی (توصیه به استاد برای بستن پروندهاش با چند شاهکار) در پایان مطلب مذکور دور از شأن و جایگاه منتقد و متفکری چون اوست.
علیرضا حسینی موسوی از مشهد: آنچه برای «خانهی سینما» رخ داد، یک رفتار شتابزده و نامأنوس در عرف جامعه بود و قطعاً تاریخ قضاوت خواهدکرد. اما مطالب شما هم راوی بیطرف نیست. لطفاً قضاوت را به آیندگان بسپارید. طی این دورهی مدیریت اتفاقهای متأثرکنندهی بسیاری رخ داده که در سایهی جنجال «خانهی سینما» قرار گرفت. سینمای ایران کمر از بار این دوره دیر راست خواهدکرد. اما جنجال یک کجسلیقگی باعث نادیده ماندن این انبوه فاجعهها شده. لطفا روزشمار عملکرد این دوره را منتشر کنید.
آیلین آزادیان از مشهد: آقای شیرازی، حاشیههایی که دربارهی پروین غفاری نوشتید بیشتر به درد نشریات زرد میخورد تا «فیلم».
رامین رحمانی از اردبیل: تهماسب صلحجو که در جواب بهراد عشقی واژهی لمپن را با ضدقهرمان یکی دانسته. کدام وجه از شخصیت جف کاستلو در سامورایی لمپن است؟ اصولاً لمپن یعنی چه؟ آقای صلحجو باید بیشتر این تعریفها را باز میکرد.
حمیدکمانگر از تهران: نقد هوشنگ گلمکانی بر گذشته بهترین نقد بود. کاش جوانترها این اعتدال و حکم نهایی صادر نکردن را از او بیاموزند.
حیدری از تهران: گفتوگو با اصغر فرهادی عالی بود. گفتوگویی مفصل و بسیار منطقی که وقتی خواندش تمام شد دوست داشتم باز هم ادامه داشت. بعد از خواندن آن باز فیلم و اینبار از تماشای آن لذت بیشتری بردم. آقای مهرابی، بیشتر بنویسید و مصاحبه کنید.
وحید تفنگچی از رشت: سفارشی بودن عکس روی جلد تابلو بود. لطفاً پروندهای برای آنتونیونی تدارک ببینید.
مصطفی رجبلو از تهران: گفتوگوی مسعود مهرابی با اصغر فرهادی فوقالعاده و مثل یک جلسه نقد درستوحسابی بود.
علی امیری از تهران: فعلاً که دو به یک به نفع ایرج کریمی، چون صلحجو هم به مصاف جناب عشقی عزیز در رد نکوهش کلاه مخملیسم که واقعاً سینما بدون آنها لطفی ندارد. حال وقتی بحث بین منتقدان از جذابیتهای این عرصه به قول شما در جواب به بنده در «فلاشبک» این شماره است. باید بگویم من در هامش نقد و دعوا و بحث مربوطه در رد یا تأیید کلاه مخملیسم سینمایی فضایی را مثل یک دوئل سهنفره فرض میکنم بستگی دارد کدام یک به موقع ششلول را بیرون بیاورد.
محمدجواد معظم از رامسر: خدمت آقای معاونی عرض کنم که اولاً در عرض چند دقیقه میلهی زندان شکسته نشد و دو سال طول کشید. ثانیاً رفتوبرگشتهای جمشید کاملاً طبیعی بود که در حوصلهی این بحث نیست.
م. رئیسی از اصفهان: از آقای اقصی برای «همهدانها و هیچندانها» متشکرم. چون هم حرف حساب زدند و هم به نکتههای مهمی راجع به سینمای مستند اشاره کردند. خوبی نوشتههایشان این است که خواننده را سر ذوق آورده و مجاب به ارتباط میکند. هر چند گاهی مضمون به جای تشکر، نقد باشد.
رضا واشقانی از کرج: گفتوگوی مسعود مهرابی با اصغرفرهادی بسیار نکتهآموز بود. سئوالها او زوایای دیگری از فیلم را نشانمان داد.
پیامهای دیگر
منصور اصلاحی از کرج: لطفاً خبری از این هنرمندان چاپ کنید: توران مهرزاد، حسین گیل، گیتی ساعتچی، چنگیز وثوقی، پرویز شاهینخو، ثریا حکمت ، محمود دینی، جواد گلپایگانی، حسن رضایی، حسین رضیانی، حسین ملاقاسمی، رفیع مددکار، شمسی فضلاللهی، محرم بسیم.
بهنوش نصرتی از شیراز: ایکاش بخش «تماشاگر» ایرج کریمی در هر شماره بیست صفحه بود. حتی منِ خواننده هم بعد از خواندنش احساس فرهیختگی میکنم!
حسامالدین پدرام از داراب: لطفاً در «سایهی خیال» به رفقای خوب (مارتین اسکورسیزی) بپردازید.
علی شیرازی: دوستان گرامی فکری به حال صحافی مجله بکنید.
فیروزه درویشی از کرج: کاش میزگردی بین منتقدان موافق و مخالف گذشته با حضور اصغر فرهادی تشکیل دهید. مثل میزگردهایی که در دههی 1360 برای فیلمهای مهرجویی برگزار میکردید.
پروانه زرین از تهران: پیشنهاد برخی دوستان (شمارهای ویژهی خوانندگان) خیلی جالب بود. اصلاً چرا ویژهی فصل یا کتاب سالی فقط با مطالب، نامه های انتقادی یا تمجیدی، نقدهای برتر و یا خاطرات «فیلم» خواندن فیلمیها چاپ نمیکنید؟ گاهی در مجله آمار فروش فیلمها با آنچه در سایتهای سینمایی یا برنامهی «هفت» گفته میشود، اختلافهای زیادی دارند. مثلاً در این شماره فروش برف روی کاجها نزدیک به هشتصد میلیون تومان نوشته شده، اما در «هفت» اوایل مرداد، گفته شد بیش از یکمیلیاردتومان. کدام صحیح است؟
* به تاریخ اعلام این آمارها توجه کنید، و اینکه آیا آمار فقط مربوط به تهران است یا کل کشور. ضمن اینکه گاهی تفاوت منبع اعلام آمار، باعث این گونه تفاوتها میشود.
دلاور از لارستان: چرا از درگذشت علی ثابت خبری تهیه نکردید؟
کیارش کیماسی از خرمآباد: تشکیل پرونده و گفتوگو برای کارگردانها و فیلمهای مؤلف، سطح شمارههای اخیر مجله را بالا برده. ولی در برهوت فیلم بزرگ وطنی مطالبی مثل «گزیدهی تصویرهایی از رابطه» (امیرپوریا) و «پیشنهادهایی به فیلمنامهنویسان» (رضا کاظمی) باید بیشتر از قبل باشند. مثلاً کمبود عنصر جذابیت در فیلمهای وطنی و پیشنهاد الهام از فیلمهای جالب و سالم خارجی مثل پانصد روز تا سامرا، یک پیامآور، حتی جانگو میتواند باعث نوشتن مطالبی مفید برای سینمای ایران باشد.
علی بختیاری از قم: داشتم آرشیو مجلههایم را ورق میزدم. قبلاً خیلی بیشتر به انیمیشن اهمیت میدادید. اما دوبله و دوبلورها همیشه از موضوعهای کممطلب مجله بودهاند.
* متأسفانه با کاهش صفحات، در برخی شمارهها چاپ همهی مطالب و بخشها امکانپذیر نیست.
حسین قاسمی از قم: بخش «در تلویزیون» با این شیوهای که نویسنده اخبار و حواشی رسانهی ملی را که در طول یک ماه مدام از رسانههای مکتوب و شنیداری خوانده و شنیده میشود در دو صفحه خلاصه کند، واقعاً چه کارکرد مثبتی برای مجله و خوانندگانش دارد؟ بحث اعتراف و بازنگریها دارد جالب میشود. واقعاً اگر در هر شماره چند یادداشت اینچنینی نوشته شود خیلی خوب است. و ایکاش این بازنگریها در زمان حیات سازندگان این فیلمها انجام شود نه در یادبودشان.
محسن خزایی از کرمانشاه: نقد فیلمهای ایرانی خیلی بد است. لطفاً از مسعود فراستی در این بخش استفاده کنید.
فریبا کریمی از کرج: لطفاً مطالب «در تلویزیون» را حذف کنید و دربارهی فیلمهای کوتاهی مطلب بنویسید که بسیار مورد توجه هستند اما متأسفانه دیده نمیشوند. کمتر سریالی مانند وضعیت سفید در تلویزیون هست که ارزش نوشتن دارد. بیشتر نقدهای نوشتهشده دربارهی فیلمهای خارجی توسط افراد محدود نوشته میشود، که تنوع و لزوم سلیقهای متفاوت را از بین میبرد.
رامک اخوان از رشت: مدتی است که تئاترهای ارزشمند اجراشده در تهران به شکل نسخهی دیویدی روانهی فروشگاههای محصولات فرهنگی شده که اتفاقی مبارک است. اختصاص یک صفحه جهت معرفی و نقد این تئاترها حداقل برای ما شهرستانیهای از تئاتر بیخبر باارزش است.
اسفند ترابی از بهشهر: کاش نقد فیلم مستند بیشتر چاپ کنید. سپاس از نقد مستندها دربارهی علی دهباشی و «بخارا».
حسین بختیاری از بوکان: عکس صفحهی ده شمارهی 458 بسیار زشت و دور از سلیقه و ذوق شما بود. از این عکس زشتتر نبود که چاپ کنید؟
* دوست عزیز، این عکسی از فیلم کلاهقرمزی بود. کجایش زشت است؟ چون یک الاغ در عکس است؟
شمارهی فهرست مطالب
بهنوش نصرتی از شیراز: پروندههای فهرست مطالب عالی بود، برعکس طرح روی جلدش.
فرهاد کیانی: احساس میکردم دیگر از حالوهوای غمبار اوایل سال درآمدیم که فهرست مطالب آمد... ضمیمهی دوم کار جالبیست، بهخصوص صفحهی آخرکه تا حدی یادنامهی مظلومانهی عسل بدیعی را جبران کرد، که مرگش کام همهی ایرانیان را در روزهای عید تلخ کرد. موقع ورق زدن مجله در مترو پیرمردی از من پرسید: «این مجلهی بهشت زهراست؟!» گفتم این مجلهی سینمایی است و گفت: «آخر پسرم شما چهقدر در سال جشن وشادی دارید که پروندهی مجلهتان هم سنگ قبر است؟ همین است که اینقدر افسردهاید.» جوابی نداشتم و راستش حس کردم حق دارد.
مهران پناهنده از کرج: یکی از درگذشتگان که از قلم افتاده بود مرحوم سیروس صابر است. ایشان معلم جبر و هندسهی ما بود. فیلمهایی که از او به خاطر دارم عروس حلبچه و سریال مریم مقدس است.
غلامرضا حیدرنژاد و گیتا نادری از شهر قدس: یادی از درگذشتگان و عکسهای قبر آنها کار بسیار قشنگی بود. یکی از کارهایی که خود ما خیلی دوست داشتیم انجام بدهیم.
اوکتای بخشایش از تهران: ممنونم از یاد کردن رفتگان سیوپنج سال گذشته در فهرست مطالب. برخی از هنرمندان ازدسترفتهی دوبلاژ از قلم افتاده بودند، از جمله آقایان آلکس آقابابیان، کاوس دوستدار، حسن عباسی، محمود نوربخش، هوشنگ مرادی، محمدباقر توکلی، نصرتالله حمیدی، نجمی فروهی، پرویز نارنجیها، منصور غزنوی.
* دوست عزیز، البته آن فهرست حتماً کموکسریهایی دارد اما بیشتر دوبلورهایی که نام بردید، شاید بجز دو نفر آخر در سالهای پیش از انقلاب فوت کردهاند.
شهرام منصورزاده از سمیرم: چه حس غریبیست ورق زدن بخش زیارت اهل قبور. دیدن حسرت بار نامهای آشنا و خاطرهانگیز و این دریغ که آدمها چهقدر راحت به خاطره تبدیل میشوند.