واقعهنگاری اکران
مسعود دهنمکی حتی پیش از آنکه با سهگانهی جنجالی اخراجیها رکوردهای فروش را در سینمای ایران جابهجا کند، با مستندهای حاشیهسازش فقر و فحشا و کدام استقلال، کدام پیروزی؟ نشان داده بود که رگ خواب مخاطب عام را میشناسد و خوب بلد است مردم را به سالنهای سینما بکشاند. این هم از تناقضهای عجیبی است که نمونهاش را فقط در سینمای ایران میتوان پیدا کرد؛ اینکه یک فیلمساز تا این اندازه آماج نقدهای منفی باشد و حتی دربارهی تسلط تکنیکی و تواناییاش به عنوان کارگردان تردید شود، اما طیف گستردهای از مردم نسبت به ساختههایش کنجکاوی و علاقه نشان دهند. در نظرسنجی شبکهی رادیویی «نمایش» در اسفند گذشته این پرسش مطرح شده بود که «برای تماشای کدام یک از پنج فیلم اکران نوروز کنجکاوتر هستید و اولین انتخابتان برای فیلم دیدن در نوروز کدام فیلم است؟» جالب است که رسوایی با اکثریت قاطع به عنوان کنجکاویبرانگیزترین انتخاب مخاطبان این شبکهی رادیویی انتخاب شد؛ با این توضیح که اغلب شنوندهها میگفتند «میخواهند بدانند دهنمکی این بار چه موضوعی را برای نقد و کنایه انتخاب کرده است.»
به هر حال این خاصیت کنجکاو کردن مردم بارها به کمک دهنمکی آمده و باعث شده فیلمهایش رکوردهای موفقیت در گیشه را جابهجا کنند. در تلویزیون هم سریال دارا و ندار با همهی غرغرها و طعنههایی که دربارهی مضمون آبکی و پیامهای اخلاقی سطحیاش به راه افتاد توجه مخاطبان زیادی را جلب کرد و پخش نسبتاً موفقی داشت. در این سالها دهنمکی هر بار با نقد و نظر مخالفی روبهرو شده، به همین استقبال مردم و بهخصوص فروش بالای سهگانهی اخراجیهایش استناد کرده و پشت رقمهای میلیاردی گیشهی فیلمهایش سنگر گرفته است. در این میان وضعیت فروش رسوایی میتوانست تعیینکننده باشد؛ چون خیلیها معتقد بودند موفقیت تجاری اخراجیها یک پدیده است که ربطی به کیفیت فیلم و حتی شوخیهای آن ندارد و بیشتر نتیجهی باز بودن دست دهنمکی در عبور از خطقرمزها و شوخی با ممنوعههاست. ضمن این که هر سه نسخهی اخراجیها در دورانی پرفروش شدند که بیشتر کمدیهای تجاری اکران موفقی داشتند. اما رسوایی نه کمدی است، نه به اندازهی اخراجیها از خط قرمز عبور کرده و نه در دورهی رونق سینما روی پرده رفته است. با این حال فروش بالای این فیلم باعث شد دست دهنمکی در مجادله و محاجه با منتقدان و مخالفانش همچنان (لااقل برای یکیدو سال دیگر) پر باشد. خود او هم گویا انتظار این فروش بالا را نداشت، چون با قدری ذوقزدگی از نخستین روزهای پس از پایان تعطیلات نوروز شروع کرد به مصاحبه و اظهار نظر دربارهی موفقیت فیلمش و در همهی حرفهایش هم روی این نکته تأکید داشت که «مردم» با استقبال از رسوایی به او «رأی اعتماد» دادهاند: «این دیگر نه اخراجیهاست، نه کمدی و نه شوخی با جنگ دارد. اینکه مردم پای یک ملودرام جدی و اخلاقی مینشینند، با خودش پیامی دارد که برای من خیلی باارزش است.»
اکران رسوایی با همهی حاشیههای ریز و درشتی که دربارهی تعداد سالنهای تخصیص یافته به این فیلم راه افتاد و با همهی اعتراضها به حمایت ویژهی برخی نهادها از این فیلم، با فروش بالاتر از پیشبینی اولیه ادامه یافت و دهنمکی با استناد به همین فروش بالا، دربارهی قرار نگرفتن رسوایی در بین انتخابهای مردمی جشنوارهی فجر گذشته هم تردیدهایی را مطرح کرد: «چهطور فیلمی که تا این اندازه با استقبال مردمی مواجه میشود در جشنواره جزو انتخابهای مردم نبوده؟ من به احترام داوران و مسئولان جشنواره در آن زمان سکوت کردم، ولی فکر میکنم کسانی که نمیخواستند رسوایی در ردیف فیلمهای برگزیدهی مردمی قرار بگیرد خودشان بهخوبی میدانند که چه کردهاند.» طبق یک سنت چندساله، رسوایی هم سهمیهی اکران نوروزی را گرفت و دهنمکی رکورددار اکران نوروزی شد: هرچه ساخته در نوروز به نمایش درآمده است.
اکران فیلم بدون حاشیه ادامه داشت، تا اینکه اواخر فروردین ادارهی ارشاد هنری استان قم اعلام کرد: «اکران رسوایی در قم در دههی فاطمیه بهصلاح نیست.» اگرچه مهدی عظیمی میرآبادی - معاون سازمان سینمایی - در گفتوگو با ایسنا این مطلب را تکذیب و تأکید کرد که (تا لحظهی انجام گفتوگو) مسئولان شورای فرهنگی قم در این باره هیچ چیزی را به سازمان سینمایی اعلام نکردهاند (روزنامهی «ابتکار») اما عملاً رسوایی به خواست خود دهنمکی از پردهی سینماهای قم پایین آورده شد. جالب است که در اولین نمایش فیلم در قم (28 فروردین) که در مدرسهی معصومیه برگزار شد از مسعود دهنمکی (کارگردان) تجلیل شده بود (دنیای اقتصاد). دهنمکی قبل از اکران عمومی رسوایی این فیلم را برای بسیاری از مسئولان فرهنگی و سیاسی و مذهبی کشور و همچنین حدود سیصد تن از ائمهی جمعه به نمایش گذاشته و با واکنش مثبت اغلب آنان روبهرو شده بود اما در نهایت برای اکران این فیلم در قم با مشکل مواجه شد. بعد هم شایعهی تکثیر غیرمجاز رسوایی منتشر شد و حتی کپیهای رنگپریدهای از فیلم در پیادهروها برای فروش عرضه شد که البته خیلی زود از سوی دبیر ستاد حمایت و صیانت از محصولات فرهنگی و هنری تکذیب شد: «در ایام نوروز ماموران ستاد حمایت و صیانت از محصولات فرهنگی و هنری با همکاری نیروی انتظامی عملیات گستردهای را در دو استان مازندران و تهران و مناطق غربی استان تهران انجام دادند که هیچگونه گزارشی مبنی بر مشاهدهی عرضهی لوح فشردهی این فیلم بهصورت غیرمجاز نداشتهایم.» (خبرگزاری فارس)
گپی با مسعود دهنمکی
عبور از میدان مین
دهنمکی با رسوایی قدم در راهی گذاشته که چند سالیست به مشخصهی فعالیت سینماییاش تبدیل شده است؛ جذب مخاطب عام و انتقال پیامهای اخلاقی و معنوی به آنان در قالب و زبانی ساده و عامهفهم. داستان برای او صرفاً بستری ساده و سرراست است برای آنکه پیامها و شعارهای گوناگون لابهلایش گنجانده شود. او این بار هم قصهی فیلمش را از یک ماجرای عامیانهی واقعی برداشت کرده؛ اگر اخراجیها داستان زندگی مجید سوزوکی و تحول معنوی او در جبهه بود، رسوایی به تحول روحی یک دختر نهچندان خوشنام و تعداد زیادی از شخصیتهای دیگر داستان بر اثر منش و مرام یک روحانی سنتی میپردازد: «در نمایش رسوایی برای طلاب قم، این بحث مطرح شد که داستان فیلم برگرفته از واقعیتی است که برای سیدمهدی قوام، سخنران و روضهخوان معروف رخ داده است. من تأکید چندانی روی مابهازای واقعی شخصیت حاجی ندارم، اما بالأخره ابتلا چیزی نیست که انسان بخواهد از آن فرار کند. البته امتحان حاج یوسف هفتاد ساله، به این نیست که تحت تأثیر عشوهگری یک دختر بزککرده قرار بگیرد. او در این داستان معادل امروزیِ برصیصای عابد نیست. محل ابتلا و امتحان او این است که آیا بهخاطر هدایت مردم حاضر است حتی از آبرو و عزت خود دست بردارد و با خدا معامله کند یا نه؟»
فروش بالای رسوایی دهنمکی را حسابی سر ذوق آورده، اما اصرار دارد ثابت کند که هیچ رانت و حمایت ویژهای از او و فیلمش نشده و رسوایی با اتکا به ارزشها و قابلیتهایش توانسته دل مردم را به دست بیاورد: «در زمان اخراجیها میگفتند بخشی از رسانهها حامی این فیلم هستند، اما در رسوایی میبینیم که حتی رسانههای اصولگرا هم سعی کردهاند یا منتقد فیلم باشند یا سکوت کنند، اما مردم باز هم راه خودشان را رفتهاند. بیشک لطف خدا شامل حال من شده و با وجود مخالفتها و جوسازیهایی که پیرامون این فیلم وجود داشت، فیلم دیده شد و به فروش بسیار خوبی هم تاکنون دست یافته است.»
خیلیها معتقدند گلدرشت بودن شعارهای دهنمکی مهمترین اشکال فیلمش است، اما خودش دقیقاً برعکس فکر میکند و اتفاقاً میگوید پیامهای رسوایی در لایههای زیرین داستان گنجانده شدهاند: «در رسوایی تلاش کردم به مباحثی که به عرفان نظری و عملی مربوط میشود ورود کنم. منتها وقتی این مفاهیم در قالب قصه و سینما مطرح میشوند دیگر نباید رو باشند. گرچه میشود از طریق عناصر سینمایی به آنها پرداخت.» و یک ایراد دیگر که در نقدهای مخالف مدام تکرار میشود این است که دهنمکی نگاهی بسیار سطحی و عامیانه به مقولهی عرفان دارد، مثلاً برای نشان دادن مروت و تقوای شخصیت روحانی فیلم، همچنان به این ترفند قدیمی متوسل شده که او را در حال اِطعام پنهانی نیازمندان نشان دهد؛ رفتاری که نوعی نشانهشناسی مذهبی را به همراه دارد، اما این روزها با تعدد سازمانهای خیریه، در همهجای دنیا کمک به نیازمندان یک فعالیت مدنی و آشکار است. رسوایی با دیدگاهی به موضوعهایی مثل ریا و وسوسهی نفس و معامله با خدا میپردازد که لااقل صد بار در انواع و اقسام سریالها و فیلمها و تلهتئاترهای مناسبتی تکرار شده است: «خب باید اول تفاهم کرد که تنزیل مفاهیم عرفانی در سطح فیلمهای کمدی و بهاصطلاح عامهپسند آیا درست است یا نیست؟ قبلاً عرفای ما نشان دادهاند که این روشها مسبوق به سابقه است. مولانا در مثنوی معنوی بارها این کار را کرده است و این مفاهیم عمیق عرفانی را در قالب داستانهایی مثل طوطی و بازرگان برای درک طبقات مختلف جامعه بیان میکند. هم برای آنهایی که در سنین پایینتر هستند قصهپردازی میکند و هم مخاطبانی که سنشان بالاتر است، متوجه مفاهیم عمیق معنوی این داستان میشوند. ولی حقیقتاً پرداختن به این مسایل کار سختی است.»
و ظاهراً دشواری بیان این حرفها برای دهنمکی آنقدر آشکار بوده که از همان اول قید لحن کمیک را زده و حتی یک قدم از مرزهای ملودرام آنسوتر نرفته است. البته خود او معتقد نیست که رسوایی نقطهی عطفی در کارنامهاش محسوب میشود و نشانگر تغییر مسیر او از کمدی به ملودرام است: «موضوع این است که با چه زبان و لحنی باید با مردم حرف زد. از آنجا که میخواستم ببینم این موضوع چهقدر با مردم ارتباط برقرار کرده و موفق بوده، به سینما رفتم و در کنار مردم فیلم را تماشا کردم. راستش نگرانی هم داشتم. چون عبور از مرز کمدی به تراژدی یا ملودرام خیلی سخت است. ولی در نهایت متوجه شدم که مردم با فیلم ارتباط برقرار کردهاند. البته من آنقدر به خودم و گروهم اطمینان داشتم که میخواستم یک فیلم کمدی بسازم. با همین فیلمنامه میتوانستم رکورد فروش ده تا اخراجیها را هم بشکنم. منتها حرفی که میخواستم بزنم، ساختار طنز نداشت. برای خود ما جای تعجب است که چهطور یک فیلم ملودرام و جدی مورد توجه قرار گرفته است. نمیدانم چرا به این فیلم اکران نورزی دادهاند، اما احتمالاً قسمت این بوده است.»
کسانی که نمیتوانند حساب سابقه و عملکرد سالهای گذشتهی دهنمکی را از حساب فیلمهای امروزش جدا کنند، با اکران هر فیلم تازهای از او دوباره این بحث قدیمی را مطرح میکنند که چرا آدمی که زمانی پوستر آدمبرفی (داود میرباقری) را آتش میزد حالا با بازیگر اصلی همان فیلم، سراغ موضوعهایی میرود که به همان اندازه حاد و جنجالی هستند. افسانه در رسوایی چه فرقی با زنان فیلمهایی دارد که دهنمکی محکومشان میکرد و جلو اکران عمومیشان صفآرایی میکرد؟ «در همین سینمای ما حتی فیلمهای انقلابی هم که ساخته میشود موهای زنان را میبینید که چهار انگشت خارج از روسریشان گذاشته میشود اما من به این اعتقاد نداشتم و به این اجتهاد هم نرسیدم که بتوانم چنین کاری کنم و موهای دختر فیلم را بیرون بگذارم. تنها راهی که به نظرم رسید این بود برای دختر بدنام میتوان عناصر خاصی متصور شد؛ یک جفت کفش قرمز و یک آرایش غلیظ با رژ لب قرمز. مطمئناً اگر کسان دیگری میخواستند این فیلم را بسازند موهای افسانه را بیرون میگذاشتند و جور دیگری لباس تنش میکردند.»
به هر حال رسوایی در کارنامهی دهنمکی یک موفقیت تجاری دیگر را رقم زده و هرچهقدر هم ضعفهای این فیلم و سطحی بودن مفاهیم مطرح در آن سطحی و پیشپاافتاده باشد، باید در مواجهه با کارگردانی که در دوران رکود سینمای ایران فیلمهایش گیشهی میلیاردی دارند قدری خوددار و میانهرو بود. این روزها دهنمکی در هفتههای آخر اکران عمومی رسوایی، سعی میکند تأکید روی فروش بالای فیلمش را کنار بگذارد و به جایش از ارزشهای معنوی و اثرگذاری اجتماعی آن حرف بزند. انگار دغدغهی ماندگاری آثارش را دارد که البته همین دغدغه هم برای کارگردان اخراجیها قدمی دیگر به جلو محسوب میشود: «رسوایی میتواند به آشتی بسیاری از جوانها با معنویت کمک کند کما اینکه از همین الان نشانههایش را میبینیم. آمدن من به سینما به خیلیها جرأت داد؛ به آنهایی از طیف فکری ما که فقط از بیرون سینما را نقد میکردند ولی امروز همانها دوربین دست گرفتهاند و وارد گود شدهاند. یعنی من از میدان مینی عبور کردم تا دیگرانی رد شوند ولو اینکه از روی خودم رد شوند.»
گپی با امیر اسکندری (طراح چهرهپردازی «رسوایی»)
چهرههای جدید از بازیگران سینما
نیکان نصاریان
رسوایی در سیویکمین جشنوارهی فجر، برندهی جایزهی بهترین طراحی چهرهپردازی شد. امیر اسکندری که پیشتر در اخراجیها با دهنمکی همکاری کرده بود دربارهی حضورش در گروه تولید رسوایی میگوید: «کار کردن با کارگردانهای مختلف برای من فرقی نمیکند و میتوانم در هر کدام از فیلمهای سینمای ایران همکاری داشته باشم. زمانی هم که در اخراجیها با مسعود دهنمکی کار کردم، ذهنیت مثبتی نسبت به همکاری با او داشتم که باعث شد پیشنهاد بعدیاش را بدون تردید و معطلی قبول کنم. او به نظر همکارانش خیلی احترام میگذارد و من در مجموع از کار کردن با او راضی هستم.»
شخصیتهای رسوایی غالباً تیپ هستند و این موضوع شاید باعث شود بخش بیشتری از چهرهپردازی متأثر از فیلمنامه و یک نوع خاص از گریم برای آن تیپها باشد. در چنین شرایط غالباً طراح نمیتواند مطابق با سلیقهی خودش و آنطور که صلاح میداند، گریم مورد نظرش را اعمال کند: «در حال حاضر شخصیتسازی در فیلمها بستگی به گیشه دارد؛ یعنی وقتی یک گریمور سناریو را میخواند باید سعی کند ذهنیتی که از شخصیتها در ذهنش شکل میگیرد با تصوری که کارگردان از شخصیتها دارد و میخواهد به تصویر بکشد تقریباً همسو باشد. اما متأسفانه اغلب هم گریمور و هم کارگردان در مرحلهی اجرا مجبور میشوند بخشی از ایدهآلهای خود را کنار بگذارند. ضمن اینکه تهیهکننده هم دنبال منافع خودش است، که طبعاً خواستههای او نیز در روند کار تأثیرگذار خواهد بود.»
معمولاً در طراحی چهرهپردازی برای شخصیتها علاوه بر اعمال نظر و سلیقهی طراح بخشی از دیدگاه کارگردان نیز دخیل است. در رسوایی هم این ارتباط میان امیر اسکندری و دهنمکی وجود داشته است: «به هر حال من به عنوان گریمور نظر خودم را برای هر یک از چهرهپردازیها داشتم و همهی تلاشم را کردم تا چهرهی بازیگرها را به شخصیتهای فیلمنامه نزدیک کنم. برای کاراکتری که اکبر عبدی نقشش را بازی میکرد چندین بار طرح زدیم تا به چهرهای که اکنون در فیلم میبینید دست یافتیم؛ یک چهرهی آرام و متین که بازی اکبر عبدی هم این آرامش ظاهری را بارزتر میکرد. از طرفی مسعود دهنمکی هم کارگردان نوگراییست که میخواهد کار خوب بسازد و با آدمهای حرفهای همکاری کند. دهنمکی آدمی است که دوست دارد پلههای پیشرفت را طی کند و به همین دلیل دلش میخواهد اجزای فیلمش کیفیت بالایی داشته باشند، از جمله گریم.» زمانی که در سینما حرف از گریم یک شخصیت روحانی مطرح میشود ممکن است با حساسیتهایی همراه باشد: «من تا جایی که میتوانستم این چهرهپردازی را به یک آدم روحانی و مهربان نزدیک کردهام. شخصیتی که سنش نسبتاً بالا است و آرامش خاصی در چهرهاش دارد و سعی کردم تا این نقش باورپذیر شود. اگر ریش یا سایههای ظریفی که در چهرهی این شخص به کار برده شده، وجود نداشت- باتوجه به اینکه اکبر عبدی بازیگر خوشگریمی است- به همان نسبت از تأثیرگذاری این کاراکتر کاسته میشد.»
اسکندری در مورد شخصیتی که اکبر عبدی نقشش را بازی میکند میگوید: «از نظر من یک آدم صوفی یا عارف، قیافهی ظاهریاش هر گونهای که فکر کنید میتواند باشد. چنین فردی حتماً نباید چهرهی معصومی داشته باشد تا اعتماد آدمها را به خود جلب کند. ممکن است آدمی قیافهاش چندان معصوم نباشد یا حتی منفی هم باشد اما با بازیاش در فیلم و بعد از اینکه کمی داستان پیش میرود، مخاطب متوجه میشود که چهقدر آدم خوبی است.»
یکی دیگر از چالشهای گریم رسوایی طراحی چهرهی شخصیت افسانه بود؛ دختری که باید با حفظ چارچوبهای ممیزی، سربههوا بودنش هم به مخاطب القا میشد. با توجه به اینکه او در محلهای در پایینشهر زندگی میکند و زن خوشنامی هم نیست باید گریم خاص و احتمالاً اغراقآمیزی برایش در نظر گرفته میشد تا با شیوهی زندگی و رفتارش همخوانی داشته باشد، اما در نهایت تصمیم گرفته شد این وجوه شخصیتی افسانه با مؤلفههای پنهانتری نشان داده شود: «انتخاب الناز شاکردوست برای این نقش، بسیار هوشمندانه بود. در میان شخصیتهایی که در آن خانه زندگی میکنند و آنقدر اوضاع مالیشان بد است که حاضرند چنین شرایط سختی را تحمل کنند افسانه ظاهر خیلی خوبی دارد. لباس یکدست میپوشد و آرایش میکند. پیداست که شخصیتهایی مثل او حاضرند از نانِ شب بگذرند، ولی ظاهرشان را حفظ کنند. در واقع چنین شخصیتی از سایر کاراکترهایی که در فیلم میبینیم از هر نظر استقلال بیشتری دارد.»
ساختارها و احساسها
شاهپور عظیمی
1- ملودرام ژانری است که ظاهراً پایانی برایش در سینما متصور نیست. از همان سالهای ابتدایی که سینما ظهور کرد؛ چنین ژانری خواستاران فراوانی داشت (گریفیث و همعصران او دین فراوانی به ملودرام دارند) و هنوز هم قابلیت استفاده دارد و گویی هرگز هم قرار نیست که به پایان راهش برسد. سینمای ایران (از زمانی که زندهیاد کاوسی آن را فیلمفارسی مینامید) بارها از این ژانر که امتحانش را پس داده بود استفادهها برد و حتی از همان سالهای ابتدای پس از انقلاب، استفاده از این ژانر را در دستور کار قرار داد که تازهترین نمونهاش رسوایی هماکنون بر پردهی سینماها در حال اکران است.
2- فراموش نکنیم که مسعود دهنمکی از اولین تا واپسین ساختهاش نشان داده که رویکرد، مسیر و هدفش در فیلمسازی بیش از هر ژانر دیگری، نزدیک شدن به ملودرام و پرداخت ملودراماتیک داستانها و فضاهای فیلمهایش است.
3- نکتهای که دوستان در نقد و بررسی تازهترین ساختهی دهنمکی نادیده میگیرند (که هنگام نمایش فیلم در جشنوارهی فجر گذشته نیز این رویکرد بهشدت دنبال شد) ضروریات ژانر است. رسوایی دقیقاً در قوارههای ژانر ملودرام ساخته شده و از آحاد چنین ژانری پیروی میکند. در ملودرام واقعیت محلی از اعراب ندارد و همهچیز «نمایشی» است. بنابراین هیچ جای تعجب ندارد اگر ندانیم حاج یوسف، روحانی فیلم (با بازی اکبر عبدی) شبها کجا میرود و کار میکند؟ بر اساس رویکرد ملودراماتیک، شخصیتی وجود ندارد و هرچه هست، تیپ است. بنابراین نباید تعجب کنیم که رفتار افسانه (الناز شاکردوست) با حاج یوسف با هیچ متر و معیاری، پذیرفتنی نیست و کاملاً نمایشی اما در خدمت فیلم است.
4- اگر رویکرد دهنمکی به ژانر را در نگاهمان به تازهترین فیلم او در نظر بگیریم، شاید بسیاری از عصبیتها در نقد فیلمهای او از میان برود. گاهی بسیار طبیعیست که وقت و حوصلهاش را نداشته باشیم که بارقههای ملودرام در یک اثر را دنبال کنیم یا به امتداد رویکرد ملودراماتیک فکر کنیم که گاهی سررشتهاش برایمان آشناست (رویکرد رسوایی منهای استفاده از موسیقی و آواز، بسیار شبیه رویکرد ملودراماتیک در سینمای هند است) اما اگر بپذیریم دهنمکی دقیقاً در چارچوب ژانر عمل کرده و نتیجهی کارش نیز مورد توجه مخاطبان قرار گرفته (فیلم او بسیار تماشاگرپسند از کار درآمده) شاید بتوانیم واقعبینانهتر با بسیاری از فیلمهای سینمای ایران روبهرو شویم.
5- اگر روزی روزگاری خودم به عنوان فردی که دربارهی فیلمهای سینمای ایران مینویسد، سرانجام تصمیم بگیرم در نقد فیلمها از احساسهایم فاصله بگیرم و به ساختارها بپردازم، از حجم عصبیت من نسبت به فیلمهای سینمای ایران (و شاید جهان) کاسته میشود. اگر برای مخاطب نوشتههایم تشریح کنم که رسوایی به عنوان یک ملودرام، از قواعدی استفاده میکند که بارها و بارها در تاریخ سینما مورد استفاده قرار گرفتهاند و حرف تازهای برای مخاطبانش ندارد و بیشتر مایل است داستانگو باشد تا حتی اخلاقگرا، احتمالاً باعث شدهام مخاطبان فیلم - و سپس من- ذرهای بیشتر به کارکردهای سینما فکر کنند... که اگر چنین شود باید کلاهم را بیندازم بالا. همین.
عرفان ارتجاعی
مهرزاد دانش
ذهنیت مسعود دهنمکی نسبت به سینما پس از ساخت چهار فیلم، هنوز در چارچوب فیلمفارسی است. فیلمفارسی پدیدهای است که نگاه عاملانش را به محیط پیرامون در سطحیترین شکل ممکن و با دمدستیترین ابزار موجود منعکس میکند. این شیوهی بیانی هم در زبان انحطاط دارد و هم در درونمایهی فکری. هم سختافزارش نازل است و هم نرمافزارش مبتذل. البته سنگر گرفتن خود فیلمساز در ورای شعارهای ایدئولوژیک و توجیه کردن فضای نازل کاریاش با استناد به مایههای مذهبی و اخلاقی و عرفانی، بر ابتذال ماجرا میافزاید و ساحت آن فضاهای محترم را نیز مخدوش میسازد.
داستان رسوایی از مبنا دچار مشکل است. شخصیتها فاقد انگیزههای قانعکننده در روند درام هستند و برای همین داستان به جای اینکه بر اساس منطق سببیت پیش برود، آکنده از تصادفهای بیربط و آنی (سر درآوردن دختر در خانهی یوسف، به هم رسیدن ناگهانی آدمها در معابر، سانحهی اتومبیل پسربچه و...) و یا شعارهای مستقیم و سخنرانیهای گلدرشت (مکالمهی یوسف و باربر بازار، سخنرانی یوسف در مسجد، موعظهی پایانی افسانه بر لب بالکن و...) شده است. معلوم نیست دختری که بهخاطر فقر کیفقاپی میکند و قاعدتاً باید شیوهای را در پیش گیرد که نزد دیگران تابلو نباشد، دیگر چرا خودش تا حد انگشتنما شدن آرایش میکند. مشخص نیست مردم این محله دچار چه بیماریای هستند که همگی از بچه و جوان و پیر با دیدن دختری از محلهشان، همچون منحرفان حاد جنسی، رعشه میگیرند. مشخص نیست پیشنماز محله – که مدعی مردمداری است - تا قبل از دیدن افسانه، چرا از صندوق ویژهی مسجد به هیچکس دیگر کمک نمیکرد و حالا بعد از این همه سال فقط مشکل این دختر برایش نمود دارد. معلوم نیست لات محله چهگونه در عرض چند ثانیه از یک عاشق دلخسته مبدل میشود به یک خائن بالفطره. نمیدانیم مردم این محله تا چه حد بیثبات و بیهویت هستند که در پی رواج شایعاتی، ناگهان همگی از دم، مسجد را ترک میکنند و با سخنرانی دختری که تا لحظهای پیش او را بدکاره میانگاشتند، باز همگی از دم متنبه میشوند و به امامت کسی که تا یک ساعت قبل فحشش میدادند نماز جماعت، آن هم در وسط معبر عمومی، اقامه میکنند. البته در این بین متلکهای ژورنالیستی هم در فضایی شبیه به جُنگهای فکاهی نازل تلویزیون – مثل ماجرای اختلاس سه هزار میلیاردی- رد و بدل میشود تا لابد بهروز بودن اوضاع لحاظ شود.
نگاه دهنمکی نهتنها به سینما و درام مرتجعانه است، که حتی به دین و عرفان هم سطحی مینگرد. گرتهبرداری از چهار تا جملهی مشهور بزرگان دین و عرفان و گذاشتنش در دهان شخصیت اصلی و دکلمهی چند بیت از دیوان حافظ، فیلمی را عارفانه نمیکند. اینکه کسی تنها و بیهمسر زندگی کند – که اتفاقاً خلاف توصیهی دین اسلام است – و اینکه کمک به دیگران را هنوز در حد بردن بقچهی غذا و لباس به منزل فقیران تلقی کند (هنوز در سالیان نخست قرن اول هجری به سر میبریم؟ انفاق مصداقهای کارآمدتر و بهروزتری ندارد؟) نهتنها وجههای عارفانه از او نمیسازد که مفهوم عرفان را هم به تباهی سوق میدهد. طبق نظر علمای اسلامی، یک مسلمان باید خود را از مظان اتهام دور سازد (امام علیع: اتقوا من مواضع التهم) و معلوم نیست این چه روحانی شیعهای است که بیتوجه به این قاعدهی دینی و همچون فرقهی ملامتیون طوری رفتار میکند که انگار اصرار دارد دیگران بهش شک کنند. دهنمکی هیچ تلاشی برای شخصیتپردازی آدم اول داستان به خرج نمیدهد: گذشتهی او چیست؟ چهطور قدرت مستجابالدعوه بودن و پیشبینی آینده و درک سخنان دیگران را در جاهایی که حضور عینی ندارد و... را به دست آورده است؟ با چهار تا شعار و شعرخوانی نهتنها شخصیتپردازی انجام نمیشود که صرفاً یک کاریکاتور سطحی از مفهوم شخصیتی مورد نظر حاصل میآید.
فروش بالای رسوایی دال بر خوب بودن آن نیست. همانطور که استقبال فراوان از برخی تنقلات و خوراکیهای مضر با کمترین میزان ارزش غذایی، دلالت بر مفید بودنشان ندارد و اعتبار توصیههای علمی کارشناسان تغذیه را مخدوش نمیکند، میلیاردی شدن فیلمی همچون رسوایی با دُز بالای ابتذال و سطحینگریاش هم مانع از صحت گفتار منتقدان در ردش نیست. دهنمکی همانطور که در سهگانهی اخراجیها این رانت را داشت تا از هر لودگیای مربوط به ایهامهای جنسی و معدهای بهره ببرد تا جماعت را بخنداند، در رسوایی هم این فرصت کمنظیر را داشته که در نمایش آنچه برای دیگران ترویج وقاحت نامیده میشود، گشادهدستی داشته باشد. این فروش بالا ربط مستقیم به این رانتها دارد، و نه قابلیتهای سینمایی خود فیلمی که اوج و فرودش هندیوار است و وسطش کلیپی بیربط از ترانهی «نون و دلقک» محمد اصفهانی و آخرش هم بعد از چهچههای عرفانی، همهچیز به خوبی و خوشی فرجام مییابد.