ایلای والاک بازیگر برجستهی مکتب «مِتُد اکتینگ» که تقریباً همه او را با نقش شمایلوار توکو یا همان «زشت» در وسترن اسپاگتی خوب، بد، زشت (سرجو لئونه، 1966) میشناسند، روز سهشنبه بیستوچهارم ژوئن 2014 (سوم تیر) در خانهاش در نیویورک درگذشت. والاک وقتی در خیابانهای محقر منهتن قدم میزد با آوای سوت مردمی همراهی میشد که تم شوم موسیقی درخشان انیو موریکونه برای خوب، بد، زشت را مینواختند. آنها والاک را به عنوان بازیگر بزرگ و خبرهی تئاتر، مفسر تحسینشدهی آثار تنسی ویلیامز و بازیگر همهفنحریفی نمیشناختند که در قالب نقشهای مختلف، از یک عضو بختبرگشتهی مافیا در پدرخوانده 3 (فرانسیس فورد کوپولا، 1990) گرفته تا آقای فریز اهریمنی در مجموعهی تلویزیونی بتمن (در دههی 1960) به هنرنمایی میپرداخت؛ برای آنها والاک همیشه همان «زشت» فیلم خوب، بد، زشت بود.
ایلای هِرشِل والاک هفتم دسامبر 1915 از پدر و مادری لهستانی در منطقهی بروکلین نیویورک متولد شد. اولین تجربهی حضورش در برادوی را در سال 1945پس از سپری کردن خدمت وظیفهاش در جنگ جهانی دوم پشت سر گذاشت و در سال 1951 به خاطر بازی در نقش آلوارو منجیاکاوالو در نمایش خالکوبی رز اثر تنسی ویلیامز برندهی جایزهی تونی شد. او با آن صدای زمخت و خشناش در سینما بیش از شش دهه به عنوان بازیگر فعالیت کرد؛ از اولین بازیاش در نقش سیلوا واکارو در بیبی دال (الیا کازان، 1956) که جایزهی بفتای «بهترین بازیگر تازهوارد» و نامزدی جایزهی گلدن گلوب را برایش به ارمغان آورد تا برخی از نقشهای مهمش در فیلمهای هفت دلاور (جان استرجس، 1960)، ناجورها (جان هیوستن، 1961)، چهطور غرب پیروز شد (هاتاوی، فورد، مارشال، 1962) و آخرین بازیهایش در فیلمهای رودخانهی مرموز/ میستیک ریور (کلینت ایستوود، 2003)، نویسندهی پشت پرده (رومن پولانسکی، 2010) و وال استریت: پول هرگز نمیخوابد (الیور استون، 2010). او سرانجام در سیزدهم نوامبر 2010 تندیس اسکار افتخاری را در دست گرفت.
حرفهای ایلای والاک از آخرین گفتوگویش با «گاردین» در سال 2010
- «بعد از اینکه نقش آنجلو در فیلم از اینجا تا ابدیت (فرد زینِمان، 1953) را رد کردم و این نقش به فرانک سیناترا رسید، این شایعه پخش شد که پای مافیا در میان است. اما واقعیت این است که من قول داده بودم در نمایشی از تنسی ویلیامز با عنوان "کامینو ریل" بازی کنم که سرمایهی لازم برای روی صحنه بردن آن جور نشد. بعد از آن بود که در آزمون بازیگری فیلم زینِمان شرکت کردم و نقش آنجلو را به دست آوردم. اما ناگهان خبر رسید که هزینهی لازم برای اجرای نمایش ویلیامز جور شده است و من مجبور شدم نقش آنجلو را رد کنم. بعد از من فرانک سیناترا برای بازی در فیلم انتخاب شد و این شایعه پخش شد که مافیا این نقش را از من گرفته و به سیناترا داده است. فیلم زینمان به اثر موفق و ماندگاری تبدیل شد و اعتبار ویژهای برای سیناترا به ارمغان آورد. فرانک پس از این ماجرا و موفقیتی که به دست آورد، هر وقت من را میدید میگفت: "سلام بازیگر دیوانه".»
- «ظاهراً حضورم در فیلمهای وال استریت: پول هرگز نمیخوابد و نویسندهی پشت پرده باعث تعجب بعضیها شده است. پس همین جا میگویم که من وقتی بازنشسته میشوم که بمیرم. تازه میخواهم اسکار افتخاری را بگیرم و به خانه ببرم.»
- «کلینت ایستوود همکار و انسان فوقالعادهای است. وقتی در خوب، بد، زشت با او همبازی بودم، به من گفت: "از اسبات خیلی خطرناک سواری میگیری" اما واقعیت این بود که من از دههی 1930 در تگزاس سوارکاری کرده بودم و میدانستم چهطور باید با اسبم بتازم. البته کلینت هم سوارکار ماهری است.»
- «بازی در وسترنهای اسپاگتی همیشه کار آسانی نبود چون بازیگران این فیلمها از ملیتهای مختلف بودند و هر یک به زبان خودشان، ایتالیایی یا فرانسوی یا اسپانیایی، صحبت میکردند! در یکی از فیلمهایم بازیگری که نقش برادرم را بازی میکرد ایتالیایی بود. ما با هم صحنهی فوقالعادهای در فیلم داشتیم اما جالب بود که من ایتالیایی بلد نبودم و او انگلیسی؛ موقعیت عجیب و نامتعارفی بود!»
- «آخرین سال از خدمت پنج سالهام در جنگ جهانی دوم، در برلین سپری شد؛ دو ماه بعد از خودکشی هیتلر. سرهنگ ارتش به من پیشنهاد داد که برای مریضها و اهالی بیمارستان چند نمایش اجرا کنم و من هم موافقت کردم و گفتم که نقش هیتلر را خودم بازی میکنم. بعد از آن قرار بود برای ادامهی خدمت به ژاپن بروم که بمب اتم در آنجا منفجر شد و من از خدمت مرخص شدم. به نیویورک برگشتم و در نمایشی از تنسی ویلیامز با همسر آیندهام آشنا شدم. 62 سال از آن زمان میگذرد.»
- «در بین فیلمهای خودم که بر اساس نمایشنامههای تنسی ویلیامز ساخته شدهاند، بیبی دال را از همه بیشتر دوست دارم. تنسی ویلیامز واقعاً استعداد حیرتانگیزی داشت. من و همسرم او را خیلی خوب میشناختیم. او از بازی همسرم خیلی تعریف میکرد ولی در واکنش به بازی من میگفت: "ایلای همه را عصبانی میکند چون آدم شادی است." تنسی ویلیامز شخصیت فوقالعادهای بود.»
- «شاید بعضیها فکر کنند که من امروز آدم پولداری هستم چون بیش از شش دهه، بازیگر سینما بودهام. اما واقعاً این طور نیست. به عنوان مثال خوب، بد، زشت با اینکه یکی از محبوبترین فیلمهای وسترن تاریخ سینما است ولی عایدی چندانی برای من نداشته است چون در ایتالیا ساخته شد و در آنجا نظام پاداش به نفع بازیگران نیست. یک بار نامهای از آکادمی به دستم رسید که حاوی چک پاداشی برای نمایش این فیلم در آمریکا بود. شاید باور نکنید ولی رقم چک دو سنت بود! من مرد ثروتمندی نیستم.»
10 نکتهی جالب درباره زندگی و فعالیتهای سینمایی ایلای والاک
1 - در سال 1936 با مدرک کارشناسی از دانشگاه تگزاس در آستین فارغ التحصیل شد.
2 - او در صحنهی قطار فیلم خوب، بد، زشت تا سر حد مرگ پیش رفت. جالب است که سرجو لئونه از او خواست تا این صحنه را دوباره بازی کند و او گفت: «هرگز این صحنه را دوباره بازی نمیکنم!»
نقش آنجلو را در فیلم از اینجا تا ابدیت (فرد زینِمان، 1953) رد کرد؛ نقشی که جایزهی اسکار بازیگر مکمل را برای فرانک سیناترا به ارمغان آورد.
4 - یکی از سه بازیگری که در نقش آقای فریز در بتمن (1966) ظاهر شد (دو بازیگر دیگر جرج سندرز و اتو پرهمینجر بودند). والاک در جایی گفت که برای بازی در این نقش بیشتر از دیگر نقشهایش از طرفداران نامه دریافت کرد.
5 - در جشنوارهی بروکلین سال 1998 «پادشاه بروکلین» لقب گرفت و همسرش آن جکسن «ملکهی بروکلین» نامیده شد.
6- او با استیو مککویین در اولین فیلم موفق بزرگش، هفت دلاور(1960) و آخرین فیلم کارنامهاش شکارچی (1980) همبازی بود. البته او علاوه بر مککویین، با کلارک گیبل و مرلین مونرو هم در آخرین فیلمشان ناجورها (1961) همبازی شد.
7 - او پنج سال در یکی از واحدهای پزشکی ارتش در طول جنگ جهانی دوم خدمت کرد و سرانجام به درجهی فرماندهی نایل شد.
8 - ایلای والاک راوی کتاب صوتی بیخوابی اثر استیون کینگ است.
9 - جون والاک اسکات که مورخ است، برادرزاده اوست (دختر برادرش، سام والاک)؛ و به این ترتیب، اِی. او. اسکات منتقد برجستهی «نیویورک تایمز» هم نوهی برادر اوست.
10 - او یک مرد خانوادهی واقعی بود که از پنجم مارس 1948 تا زمان مرگش (66 سال) در کنار همسرش زندگی کرد.
نقل قول خواندنی از ایلای والاک
* عنوان فرعی کتاب خاطرههایم، که خوب، بد و من نام دارد، این است: «در مجموعهی حکایتهای کوتاهم». چند وقت پیش بیل کلینتن ازم خواست که اجازهی استفاده از این عنوان فرعی را به او بدهم و من در پاسخش گفتم: «تو از کتابت دو میلیون نسخه فروختی. چهطور به خودت اجازه میدهی عنوان کتاب من را بدزدی!»
* هرگز شور و اشتیاقم نسبت به بازیگری را از دست ندادم چون همیشه نوآورانه و چالشبرانگیز است.
* تحسین منتقدان مثل این است که مأمور اعدام از گردن زیبای شما تعریف کند.
* کلینت ایستوود را دوست دارم چون مرشدم بود. در آن دوره از بازیگریام هیچ چیزی در خصوص حضور و بازی در یک فیلم ایتالیایی نمیدانستم.
* وقتی فیلم را دیدم، گفتم ایکاش موسیقی را شنیده بودم؛ چون آن وقت جور دیگری با اسبم میتاختم.
* با اینکه نمیخواهم از سرعتم بکاهم، ولی احساس میکنم از سرعتم کاسته میشود.
* همه فکر میکنند بازیگری کار آسانی است ولی بههیچوجه این طور نیست. اما مسرتبخشترین کاری است که انجام دادهام.
* بزرگترین راز بازیگری گوش سپردن به مردم است.
* هرگز فکرش را نمیکردم که روزی در فیلمهای وسترن بازی کنم.