جشنوارهی سیوپنجم با آشفتگی شروع شد و با بینظمی به راهش ادامه میدهد. هماهنگ نبودن برگزارکنندگان و مشکلاتی که برای اهالی رسانه پیش آمد تنها یکی از نمودهای این بینظمی است؛ گویی این دوره، اولین جشنوارهای است که در این سرزمین برگزار میشود و هیچ تجربه و آزمودهای از گذشته وجود نداشته که دستکم از تکرار خطاها و نقایص جلوگیری شود.
با پایان روز دوم، کارت شناسایی خبرنگاران کمکم به دستشان میرسد و آنها که خوششانسترند و اسمشان جا نیفتاده یا کارتشان در شلوغی ستاد برگزاری جشنواره گم نشده، از فردا میتوانند شاهد آرزو را در آغوش بگیرند و وارد سالن مرکز همایشهای برج میلاد شوند. برای مردم عادی هم به روال دهههای 1360 و 70 امکان حضور پیش از موقع در مقابل باجههای بلیتفروشی و خرید حضوری بلیت فراهم است که باز هم جای شکرش باقی است. جلسههای نقد و بررسی فیلمها هم... هنوز هشت روز تا پایان جشنواره مانده و بهتر است در موارد دیگر سکوت کنیم و چشمانتظار روزهای بهتر بمانیم. هیچ یک از دوستداران واقعی سینمای ایران دوست ندارند دربارهی مهمترین جشنوارهی سالانهشان که چشموچراغ این سینماست خبرهای ناراحتکننده بخوانند.
همان طور که پیشبینی میشد در دو روز اول جشنواره بازار فیلماولیها گرم بود. چه در کاخ جشنواره و چه در سینماهای مردمی استقبال از فیلمهایی مثل ایتالیا ایتالیا (کاوه صباغزاده) و خانه/ اِو (اصغر یوسفینژاد) بالا بود و خانهی دیگری (بهنوش صادقی) نیز توانست آرای مثبت زیادی جمع کند. نمایش کمدی انسانی (محمدهادی کریمی) در چند سینمای مردمی از جمله پردیسهای آزادی و چارسو نیز موفقیتآمیز بود و البته مثل اغلب ساختههای اخیر این کارگردان، واکنشهای صفر و صدی نیز در میان تماشاگران و منتقدان دیده میشد. مهمترین فیلمی که در روز دوم اکران توجهبرانگیزی را پشت سر گذاشت اسرافیل (آیدا پناهنده) بود که برای کارگردان سختگیرش قدمی به جلو محسوب میشود و از فیلم قبلیاش ناهید پختهتر و کاملتر است.
حالوهوای کمیک ایتالیا ایتالیا در میان چند فیلم دلگیر و جدی امسال، جزو نکتههای متفاوت جشنواره بود و واکنش تماشاگران در نمایشهای مردمی هم نشانگر علاقهمندی عموم سینمادوستان به فیلمهای مفرح است. البته ایتالیا ایتالیا کمدی نیست، اما به اندازهی سایر فیلمهایی که همزمان با آن نمایش داده میشوند مایههای تلخ و جدی ندارد. خانهی دیگری نیز با اینکه تبلیغات اندکی دربارهاش صورت گرفته بود نمایش نسبتاً موفقی داشت و این انتظار را ایجاد کرد که نامهای فهرست سازندگانش پس از این به گوش سینماروها آشناتر خواهد شد. و در نهایت فیلم ترکیزبان خانه/ اِو ساختهی همکارمان اصغر یوسفینژاد با استقبال اهل رسانه مواجه شد. جای خوشحالی دارد که یک همکار رسانهای از آزمون سخت فیلم ساختن (آن هم به زبانی غیر از فارسی مرسوم) سربلند بیرون آمده و فیلمش جزو خوبهای این دوره از جشنواره است. آذریزبانهایی که فیلم را دیدهاند میگویند هیچ چیز از داستان و موقعیتهای فیلم به اقتضای استفاده از زیرنویس فارسی از دست نمیرود و حتی افرادی که ترکی بلد نیستند هم میتوانند از تماشای فیلم لذت ببرند، اما طبعاً برخی ریزهکاریهای زبانی و جزییات دراماتیک در این میان برای آذریها معنایی عمیقتر و جذابتر خواهد داشت.
با اعلام سانسهای نمایش فیلمهای منتخب هنر و تجربه در پردیس کورش عملاً نام هشت فیلم دیگر به فهرست 44 فیلمی این دوره اضافه شده و برنامهی نمایش فیلمها فشردهتر میشود. البته برنامهی اکران در برج میلاد (سینمای رسانهها)، پردیس ملت (کاخ مردمی جشنواره) و سالنهای عادی تغییری نخواهد کرد، اما طبعاً برنامهریزی برای دیدن همهی این فیلمها با اضافه شدن این تعداد فیلم دشوارتر خواهد بود. تقریباً نظیر همان وضعیتی که در اکران عمومی امسال هم شاهد بودیم و هنوز هم ادامه دارد.
شاید نخستین نکتهای که بتوان در ابتدای راه استنتاج کرد این باشد که سال به سال تعداد فیلمهای «خوب» در جشنواره بیشتر میشود. منظور از فیلم خوب فیلمیست که وجوه فنی و اجرایی استانداردی دارد، بازیهایش حرفهای و کنترلشدهاند و از لحاظ روایت و ساختار بصری و شیوهی دیالوگنویسی و مؤلفههایی از این دست ایراد واضحی در آن به چشم نمیخورد. حتی فیلماولیها هم عمدتاً پختگی و تجربه و مهارت لازم را در طول سالها مستندسازی و کارگردانی فیلمهای کوتاه و تجربی به دست آوردهاند و پیش از آنکه فیلم سینمایی بلندشان را بسازند در حوزههای دیگر اسمورسمی داشتهاند. مهم اینجاست که از بین اینهمه فیلم خوب و استاندارد، کدام فیلم بتواند همردههایش را پشت سر بگذارد و در صدر بنشیند. برای موفقیت و جلوهگری در ویترینی چنین شلوغ باید ویژگیهایی فراتر از «خوب بودن» در فیلمها کشف شود. نمونهی بارزش سال گذشته در چهرههای جوانی مثل سعید روستایی (ابد و یک روز)، سهیل بیرقی (من) و محمدحسین مهدویان (ایستاده در غبار) قابلمشاهده بود و امسال هم قطعاً نمونههای مشابهی با حضور موفقشان تنور جشنواره را گرم خواهند کرد. به انتظار اتفاقهای خوب این دوره میمانیم...
تیتر: عنوان مستند ستایششدهای از ورنر هرتزوگ
بررسی و حواشی شش فیلم از روزهای اول و دوم جشنواره فجر
2 روز و 6 فیلم و 3 فرصت
رضا حسینی
از میان فیلمهایی که در دو روز اول سیوپنجمین دوره از جشنواره فجر در برج میلاد به نمایش درآمدند، ایتالیا ایتالیا (کاوه صباغزاده)، شماره 17 سهیلا (محمود غفاری) و تابستان داغ (ابراهیم ایرجزاد) سه فیلم خوبی هستند که دستکم یک ویژگی مشترک دارند؛ اینکه همگی (در یک مورد با ارفاق!) اولین فیلمهای سازندگانشان هستند و نوید ظهور فیلمسازان خوشقریحهای را به سینمای ایران میدهند. البته این فیلمها به عنوان اولین تجربههای سازندگان جوانشان خالی از اشکال نیستند و شاید بعضی، از آنها به عنوان فرصتهای ازدسترفته یاد کنند، ولی نکتهی مهمتر این است که فیلمسازان خلاق و سینماشناسی را به ما معرفی میکنند که میتوانند در آینده با کسب تجربه به جایگاهها و افتخارهای بزرگتری دست یابند.
سارا بهرامی که بازی تماشایی را در یکی از دو نقش اصلی کمدی رمانتیک ایتالیا ایتالیا ارائه داده است، در نشست خبری فیلم گفت که وقتی برای اولین بار فیلمنامه را خواند، اصلاً فکرش را نمیکرد که نتیجهی خوبی از آن حاصل شود. او بهدرستی به فقدان چنین تجربهی سینمایی در کشورمان اشاره کرد و از خطر بالای تولید فیلم گفت که میتوانست به یک فاجعه ختم شود. تردیدی نیست که یک سینمای پویا نیازمند چنین خطرپذیری از سوی هنرمندان جوان است و تنها به این واسطه است که میتوان آیندهی پرباری را برای سینمای ایران تصور کرد. اما انعطافپذیری صباغزاده هم در شکلگیری چنین فیلم سرزنده و بازیگوشانهای بیتأثیر نبوده است. کارگردان جوان فیلم وقتی با این پاسخ مواجه شد که چرا سراغ ساخت فیلمی موزیکال، کمدی و فانتزی رفته است، گفت: «واقعاً قرار نبود فیلمی با چنین فضایی بسازم اما در زمان نگارش فیلمنامه همه چیز تغییر کرد و داستان وارد قلمروی کمدی شد.» رویکرد صباغزاده به اولین فیلم کارنامهاش، یکی از درسهای قدیمی بزرگان سینما را هم در خود جای داده است، اینکه میتوانی داستان خودت را برای همه روایت کنی، داستانی که بهخوبی آن را درک و لمس کردهای و در واقع آن را زیستهای: «فیلم اولم را نتوانستم بسازم. به همین خاطر وقتی سراغ ایتالیا ایتالیا رفتم، روایتی از همان ساخته نشدن فیلمم را به تصویر کشیدم.» حامد کمیلی که بازیاش در فیلم بیشتر با انتقاد (یا بخوانید «سختگیری» اهالی رسانه!) همراه بوده است، در حرفهایش به جای خالی بزرگان سینمای کشور اشاره کرد: «جای بزرگانی مثل کیانوش عیاری، احمدرضا معتمدی و خیلیهای دیگر با فیلمهای جدیدشان خالی است. حضور آنها میتوانست بر اعتبار جشنواره بیفزاید.» صباغزاده از خطر بالای بازی در فیلمش هم گفت و در این خصوص از ریسکپذیری کمیلی قدردانی کرد.
شماره 17 سهیلا (محمود غفاری) دیگر فیلمی است که نهفقط ایده و شخصیت مرکزی تازه و جذابی دارد، بلکه کارگردانش در نشست پرسشوپاسخ به نزدیکی وضعیتش با شخصیتهای اثر اشاره کرد: «خودم هم در آستانهی چهلسالگی هستم و میبینم که افراد همسنوسالم چهطور درگیر مشکلهای مشابه هستند. اصلاً وقتی متوجه شدم این وضعیت در حال بدل شدن به یک معضل است، احساس کردم میتوانم داستان سینمایی جذابی را در این باره روایت کنم.» غفاری که در فیلمهای کوتاهش هم به مسائل و شخصیتهای زن توجه داشته است در ادامه از یک آگهی به نام «صندلی سپید» در روزنامه گفت و تحقیقهای میدانی که دستآخر به شکلگیری فیلم کمک کردند. زهرا داودنژاد هم که پس از سالها با هیبت جدیدی در نقش اصلی خوش درخشیده است، به سندیت و صداقت فیلمنامه اشاره کرد و آن را دلیل حضورش در فیلم دانست: «سالها بود به دلایل شخصی از سینما دور بودم؛ البته فضای قصهها هم نقش مناسبی را در اختیارم قرار نمیداد. وقتی این فیلمنامه را با محوریت زنان، دغدغهها، کمبودها و روزمرگیشان خواندم، بهشدت شیفتهاش شدم.» داودنژاد در نهایت به خاطر داشتههایش در سینما، از خانواده و بهخصوص پدرش تشکر کرد. در ادامهی نشست، غفاری هم مثل صباغزاده، بخشی از حرفهایش را به سختیهای فیلمُسازی اختصاص داد و از چهل مورد اصلاحیهی شهرداری برای فیلمبرداری در مترو گفت!
تابستان داغ (ابراهیم ایرجزاد) حسوحال تلفیقی جالبی از فیلم موفق سال گذشتهی سعید روستایی، ابد و یک روز، و سینمای اصغر فرهادی را در خود دارد؛ اما با این وجود میتوان گفت که فیلم روی پای خودش میایستد. بازیها، کارگردانی بهویژه از نظر فضاسازی (که بیتردید نتیجهی همکاری با یک فیلمبردار بزرگ است)، فیلمبرداری هومن بهمنش (که با رنگولعاب قابها و حتی عمقمیدانهایش بهترین نمونه در دو روز اول جشنواره بود) و موسیقی میخکوبکنندهی فیلم، دستکم اغلب تماشاگران و سینمادوستان را در اولین مواجهه میتواند مرعوب کند. از نکتههای جالبی که در نشست خبری به آن اشاره شد اینکه خانهی فیلم، حاصل کُلاژ سه خانه است و زحمت زیادی برای طراحی صحنهاش کشیده شده. بهمنش در این خصوص اضافه کرد که در فیلمبرداری هم تمام تلاش بر این بوده است که این فضاهای متفاوت یکدست و یکی به چشم بیایند. دیگر نکتهی جالب نشست خبری، اشارهی کارگردان به شرایط ایدهآل و امکانات کامل ساخت فیلم بود و اینکه دو سال زمان برد تا تابستان داغ ساخته شود (درست بر خلاف اغلب فیلمسازان که معمولاً به شرایط ایدهآلشان نمیرسند). او از همهی اعضای گروه تولید تشکر کرد.
اما بر خلاف فیلماولیهای موفق دو روز نخست جشنواره، دو کارگردان قدیمیتر، مهرداد فرید و حسین شهابی، هم در این روزها شاهد نمایش فیلمهایشان بودند که متأسفانه نتوانستند توجه خاصی را به خود جلب کنند. آزاد به قید شرط ساختهی حسین شهابی است که در سال 1391 با فیلم روز روشن (با بازی پانتهآ بهرام در نقش اصلی) تحسین شد و یکی از پدیدهای جشنواره - دستکم از نگاه برخی نویسندگان و منتقدان سینمایی - را رقم زد و بعد از آن هم با فیلم جمعوجور اما سنجیدهی حراج (1392) کارش را ادامه داد. اظهار نظر جالب توجه شهابی در دفاع از فیلمش این بود که «نمونهی این فیلم در دنیا ساخته شده، اما اولین فیلم در سینمای ایران است که به آزادی مشروط و اشتغال زندانیان میپردازد.» او در ادامه امیر جعفری را بهترین گزینه برای بازی در فیلم دانست و در جواب انتقاد به ریتم کند اثر، از تدوین مجدد و حذف ده دقیقه از فیلم خبر داد. مهرداد فرید هم در رویارویی با واکنشهای منفی به دعوتنامه ابتدا از ریسک بالای چنین پروژهای گفت و سپس با اشاره به ارزش فیلمها در گذر از آزمون زمان این طور از فیلم خودش دفاع کرد: «گنج قارون بیتردید یکی از فیلمهای ماندگار سینمای ایران است که در زمان خودش مورد تمسخر قرار گرفت. من خیلی با جشنواره به وجد نمیآیم و دوست دارم تاریخ درباره فیلمها نظر بدهد.»
خانه یا اِو که توسط یکی از پیشکسوتان عرصهِی مطبوعات سینمایی و همکار خودمان اصغر یوسفینژاد ساخته شده است، تماشاگرانش را به دو دستهِی موافق و مخالف (البته نه از نوع سفتوسختش!) تقسیم کرد. اما با توجه به زبانآذری فیلم این طور به نظر میرسد که در اکران (و البته به شرط تبلیغات و پخش مناسب) میتواند موفقیت چشمگیر و غافلگیرکنندهای را برای کارگردانش به ارمغان بیاورد. یوسفینژاد درباره این تجربه گفت: «تلاشم این بود که یک موضوع آشنا را با رنگولعابی متفاوت و روایتی تازه به تصویر بکشم. به همین دلیل از انتخاب زبان فیلم، لوکیشنها و آدمهایی از طبقههای مختلف اجتماع شروع کردم.»
خانه/ اِو (اصغر یوسفینژاد)
سیر ژانر در کلوزآپ از پس گردن
علیرضا حسنخانی
در جلسه نمایش اخیر صادق کرده ناصر تقوایی بزرگ نکته جالبی مطرح کرد. او گفت: «سؤال من همیشه از دوستان ترکزبانم این بود که چرا به زبان ترکی و مادریتان فیلم نمیسازید؟ و میآیید به فارسی فیلم میسازید؟» (نقل به مضمون). اولین و جذابترین نکتهی اِو همین زبان ترکیاش و بازگشت به نکتهی مورد اشاره تقوایی است. هرچند فیلم خیلی قبلتر از اشارهی تقوایی به این نکته و بومیسازی سینما در ایران پهناور و با گستردگی قومیتی متنوع، ساخته و تمام شده بود اما تبلور نکتهها و راهنماییهایِ هنرمندانِ هوشمندی مثل تقوایی بر پرده سینما برایم جذابیت خاصی دارد. با محاسبه سرانگشتی تعداد استانهای ترکزبان، تعداد جمعیت ساکن این استانها و پراکندگی هموطنان آذریزبان در ایران، برآوردی نسبی اما روشن و گویا از بازار هدف و تماشاگران بالقوهی اِو به دست میآید. به همین خاطر باورم این است که این فیلم به شرط داشتن پخشکنندهی مناسب و برنامهریزی دقیق اکران و تبلیغات مناسب در شهرستانهای آذریزبان سودآوری خوبی برای سازندگانش خواهد داشت.
با این حال این همهی جذابیت اِو نیست. موضوع جذاب و داستان خوب فیلم قابلیتهای زیادی برای جلب نظر بیننده دارد. از همه مهمتر خط سیر داستانی فیلم در چند ژانر مختلف است که اثر را برای بیننده جالب میکند. فیلم با ملودرام خانوادگی و کمی هم عاشقانه آغاز میشود، کمکم به سمت کمدی پیش میرود و بالأخره در پایان با حالوهوای یک درام جنایی خاتمه مییابد. حفظ لحن فیلم در طول این خط سیر ژانری و ثباتش در این مسیر ستودنی است. ضمن اینکه همهی اینها هم از موضوعهای ایرانی نشأت گرفتهاند و ریشه در باورها، آداب و رسوم و البته خلقوخو و فرهنگ ایران دارد. فیلم آشکارا بخشی از بحثهای مهم جامعه امروز و خانوادههای ایرانی را پوشش میدهد و درباره آنها حرف میزند. میراث و میراثخواری و وابستگی شدید، غیرقابل انکار و متأسفانه ضروری جوانها به خانوادههایشان برای زندگی و بقا، مسألهی روز جامعه ماست. لزوم حمایت خانوادهها از جوانهای بیپناه امروز که معضلهای مهمی مثل بیکاری، آنها را سرگشتهتر و بیپناهتر هم کرده است، موضوع جذابی است که با جای گرفتن در دل داستان، بیننده را با فیلم همراه میکند.
با تمام این احوال اِو در حیطهی کارگردانی با مشکلهایی دست به گریبان است. دوربین روی دست و تکانهای متعددش با قابهای عمدتاً کلوزآپ بیننده را دچار سرگیجه میکنند. تعدد نماهای بسته کاری میکند که بیننده در پایان فیلم تصاویر متعددی از مو و پس گردن و ریش و صورت و غبغب و بینی خونی و... در خاطر داشته باشد. فیلم تقریباً هیچ نمای عمومی، معرفی یا مدیومی ندارد، لانگشات که به جای خود. به همین خاطر هم هست که مخاطب هیچ تصور ذهنی و تصویریای از لوکیشن و فضا و محیط به دست نمیآورد. گویی در زندانی در بسته گرفتار تعدادی آدم شده که درهم میلولند و با هم حرف میزنند یا دعوا میکنند. این عدم شکلگیری رابطهی تصویری و حسی با فضا و لوکیشن آن هم برای فیلمی که نامش به آذری خانه است ایراد کمی نیست؛ به عبارت بهتر اصغر یوسفینژاد نتوانسته به خانه هویت و تشخص ببخشد. آن هم خانهای که نهتنها کودکی، خاطرات، عشق و دلبستگی شخصیتها در آن شکل گرفته است بلکه خانهای که برای به دست آوردن و تملکش شخصیتها حتی دست به جرم و جنایت میزنند. اِو به شرط یک اجرای حسابشدهتر و کارگردانیای قابلقبولتر فیلم جذابتری میشد؛ به ویژه اینکه پایان غافلگیرکننده و غیرقراردادی و عاری از پیام فیلم، طراوت خاصی دارد و مخاطب را پس نمیزند و البته از جریان معمول سینمای بهاصطلاح اخلاقی و ارزشیِ گلدرشت هم فاصلهاش را حفظ میکند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: https://telegram.me/filmmagazine