یک روز بهخصوص (همایون اسعدیان)، خفگی (فریدون جیرانی)، رگ خواب (حمید نعمتالله) و کارگر ساده نیازمندیم (منوچهر هادی) چهار فیلمی بودند که پس از مستند متهمین دایره بیستم (حسام اسلامی) بهترتیب در هشتمین روز جشنواره فیلم فجر روی پردهی سالن برج میلاد رفتند. از این میان، حمید نعمتالله موفق شد یک بار دیگر با فیلم جدیدش اتفاقی را رقم بزند و یکی از بهترین فیلمهای جشنوارهی بیرمق و اختهی امسال را عرضه کند. تا جایی که ذهن یاری میکند، فیلمبرداری چشمنواز فرشاد محمدی در رگ خواب دومین نمونهای است (پس از تابستان داغ از هومن بهمنش که در روز دوم جشنواره به نمایش درآمد) که بهسرعت میتوان تأثیرش بر جهان داستانی فیلم را احساس کرد و از بازیهای رنگها و سایهها و غنای بصری لذت برد که برای فیلم به ارمغان آورده است. کارگردانی پرجزییات و استادانه، و بازیهای درخور تحسین لیلا حاتمی و کورش تهامی از دیگر ویژگیهای قابل توجه این فیلم هستند.
نشست خبری رگ خواب در غیاب حمید نعمتالله برگزار شد. البته او از سر صحنهی فیلمبرداری در زابل تماس تلفنی گرفت و پس از عذرخواهی چنین توضیح داد: «ما همیشه به دنبال سوژه هستیم. اول میخواستم فیلمی با نام شعلهور را بسازم که نشد.» او خیلی زود پس از اشاره به این موضوع که ترکیب بازیگران از ابتدای کار همین بود و تغییر و اجباری به وجود نیامد، خداحافظی کرد چون مکالمهی تلفنی را کمی کلافهکننده میدانست و گفت ترجیح میدهد شنوندهی جلسه باشد. لیلا حاتمی که با کارنامهی پربارش همچنان با موفقیت میتواند هر سال تماشاگران و علاقهمندانش را غافلگیر کند (حتماً بازی متفاوتش در من به کارگردانی سهیل بیرقی را در جشنواره گذشته به یاد دارید)، صحبتهایش را با اشاره به فاجعهی پلاسکو و فوت حسن جوهرچی و حسن علیزاده آغاز کرد: «واقعیت این است که تماشای فیلم، من را هم تحت تأثیر قرار داد و غافلگیر کرد. با بازی در رگ خواب به آرزویم رسیدم و خوشحالم که یک بار دیگر در برابر دوربین نعمتالله قرار گرفتم.» کورش تهامی هم در تکمیل حرفهای حاتمی افزود: «به نظرم همهی بازیگران ایرانی دوست دارند دستکم یک بار با نعمتالله کار کنند.» او بلافاصله به همبازیاش اشاره کرد و گفت: «همکاری با لیلا حاتمی فوقالعاده بود و زبان از بیان آن قاصر است.» سهراب پورناظری آهنگساز، یکی دیگر از عوامل فیلم بود که به لیلا حاتمی تبریک گفت و افزود: «ایشان هنر را بهدرستی از پدر به ارث برده است.»
کارگر ساده نیازمندیم از منوچهر هادی (که در اکران عید امسال با من سالوادور نیستم گیشه را فتح کرد و به فروشی بیش از چهارده میلیارد تومان رسید) دومین فیلم درخور توجه روز هشتم بود که ظاهراً با هدف نمایش توانایی فیلمساز در حوزهی داستانگویی و کارگردانی ساخته شده است؛ و البته یادآوری خوبی است برای کسانی که فراموش کردهاند هادی فیلمهایی مانند قرنطینه (1386) و یکی میخواد باهات حرف بزنه (1390) را هم در کارنامه دارد که به موفقیتهایی، بهخصوص در زمینهی بازیگری، دست یافتند. کارگر ساده نیازمندیم هم بازیهای خوبی دارد از بهرام افشاری که واقعاً غافلگیرکننده است تا آتیلا پسیانی و حتی سحر قریشی که از هر جهت فراتر از انتظار ظاهر شدهاند. یکتا ناصر هم که مثل بیشتر وقتها درخور تحسین است.
منوچهر هادی در نشست خبری صحبتهایش را با بیان همان مشکل همیشگی نبود سرمایهگذار آغاز کرد و اینکه موفقیت تجاری من سالوادور نیستم امکان تولید این فیلم را مهیا کرد: «همهی بچهها در این فیلم با یکسوم قیمت حاضر شدند و به خاطر فیلمنامه دلی آمدند و کار کردند.» او از ابراهیم عامریان به عنوان تهیهکنندهای از بخش خصوصی که پس از سالها اقامت در برزیل، دو سالی است به ایران برگشته است، به خاطر کمکهای فراوانش تشکر کرد. بهرام افشاری هم به آشنایی جالبش با هادی اشاره کرد: «تئاتری داشتم با نام جوجهتیغی که در آن با منوچهر هادی آشنا شدم. او به من گفت قدت خیلی بلند است و بهدرد سینما نمیخوری.»
اما خفگی (فریدون جیرانی) و یک روز بهخصوص (همایون اسعدیان) با نسبتهای متفاوتی دو ناامیدی روز هشتم را رقم زدند. مشکل خفگی از نظر نگارنده که سینمای جیرانی را دوست دارد و انتظار بیشتری از او دارد (البته فیلم طرفداران خاص خودش را دستوپا کرد) در این است که بهنوعی مثل کوپال (کاظم مولایی) لوکیشن، شخصیتها و ویژگیهای در ظاهر متفاوتی را در اختیار دارد اما نهایت استفادهای که از این امکانات میبرد، روایت داستانی تکراری و مشابه همهی ملودرامهای آپارتمانی است. به عبارت دیگر، محتوایی کاملاً تکراری و دستمالیشده را در فرمی جالب توجه عرضه کرده است. به هر حال فریدون جیرانی در نشست خبری خفگی از علاقهاش به ورود دوباره به فضایی عاشقانه، معمایی و جنایی گفت که انگیزهی ساخت این فیلم شد و از پویان عسگری یاد کرد که باعث شد او فیلمنامه را با هدف «تریلری درباره مسائل اجتماعی» بنویسد.
خانه دیگری (بهنوش صادقی)
ازل و یک شب
مهرزاد دانش
معلوم نیست موفقیت ابد و یک روز به عنوان فیلمی با موضوع خانوادهای پرجمعیت که در یک خانهی قدیمی ساکناند و در آستانهی تدارک یک عروسی هستند، تا چه حد برای نویسنده و کارگردان خانه دیگری الگو بوده است، ولی اگر چنین بوده، فقط در گرتهبرداری از مجموعهای نشانههای ظاهری بدون تدارک بسترهای مقتضی برای یک درام محکم یا موقعیتسازی درست خلاصه شده است. خانه دیگری جدا از شعارهای گلدرشتی که در باب لزوم بخشندگی میدهد، داستانی سست دارد که با کش آمدن ریتم و تکرار مکررات و افزودن مایههای کاملاً زائد، قرار است به مدت زمان متعارف یک فیلم بلند سینمایی برسد.
اگر از ایدههای بیمعنا همچون ماجرای آوازخوانیهای مکرر داماد و وعدهی آوردن استیک گوشت برای عروس خانواده که بگذریم، خود ماجرا هم با چفتوبستهای بهشدت لق شکل گرفته است. اگر دایی آن قدر اعتبار دارد که کل دکاندارهای محل برایش کرکرهی مغازه پایین میکشند، دیگر این آدم چرا نگران تهیهی پول تا حد رو انداختن به دخترش است؟ لب تر کند کل محله نه پانزده میلیون که ده برابرش را به او خواهند داد. او که به اندازه صد میلیون تومان به دامادش وام داده است، یعنی در ابعاد پانزده میلیون تومان پسانداز ته حسابش ندارد؟ آن طلبکارها که جلوی در خانه معطل شدهاند تا طلبشان را بگیرند، چرا به جای گفتن واقعیت وضعیت دایی که قاعدتاً دلشان را به رحم خواهد آورد و میتواند موضوع را چند روز دیگر به تعویق بیندازد، این همه دروغ و دعوا تحویلشان داده میشود؟ دایی که از فرط عارف بودن، حالت مرگآگاهی پیدا کرده است، چرا به جای نوشتن توضیح روی کاغذی که ممکن است گم بشود، به دخترش تلفن نمیکند تا همانها را واضحتر بیان کند؟ آن تحکم عجیب داماد به عروسش برای آوردن یک میلیون تومان و امتناع عجیبتر عروس برای دادنش دیگر چه صیغهای است؟ با شلوغبازیهای خانوادگی و نمایش ساکنان خانههای کلنگی حیاطدار و حضور یک سالخوردهی زمینگیر، قرار نیست ابد و یک روز دیگری خلق شود. این، آنی میطلبد که در رعایت بایستههای سینمایی نهفته است.
ماهگرفتگی (سیدمسعود اطیابی)
تاریخ باید خاک بخورد
احسان ناظمبکایی
هفت سال از حوادث بعد از انتخابات جنجالی ریاستجمهوری 1388 میگذرد و در این هفت سال فیلمهایی درباره این اتفاق مهم تاریخ معاصر ایران ساخته شدهاند که همگی چالشبرانگیز و با حاشیههای فراوان همراه بودهاند. از اکران قلادههای طلا با چراغ روشن در سینمای برج میلاد تا جنجال در جلسهی مطبوعاتی پایاننامه. امسال هم سینمای ایران و جشن آن از فیلمی درباره این حوادث بینصیب نمانده است. در ماهگرفتگی هم این طور به نظر میرسد که مسعود اطیابی تلاش کرده است نگاهی منصفانه و بیطرف به این رویداد داشته باشد اما واقعیت این است که رویکردش، جز چند جملهی شعاری و پرداخت سطحی دستاوردی برای فیلم نداشته است.
ماهگرفتگی علاوه بر اینکه توضیح دقیقی درباره بستر ماجرا و قصهی انتخابات ارائه نمیدهد، در شخصیتپردازی و تعریف روابط شخصیتها هم ناتوان است؛ برای همین هیچ کدام از شخصیتها، مثل جعفر یا مسعود، همراهی مخاطب را در پی ندارند و گم شدن و کشته شدن هادی هم نمیتواند حسی را در مخاطب برانگیزد. مضاف بر اینکه طراحی صحنهها دور از واقعیت است و چنگی به دل نمیزند، و البته فاصلهی زمان اتفاق با زمان حال خیلی کم است و مخاطب همه چیز را در ذهن دارد. برشهای زمانی فیلم هم دچار اشکال است که ایراد کارگردانی و تدوین را عیان میکند. این نکات در کنار عدم تأثیرگذاری ماهگرفتگی یک بار دیگر نشان میدهد که تاریخ باید خاک بخورد تا بشود دربارهاش قضاوت کرد.
کمدی انسانی (محمدهادی کریمی)
تو نیستی و مادرم هم که سالهاست مُرده...*
فاضل ترکمن
محمدهادی کریمی نویسنده و کارگردان تجربهگرا و ریسکپذیریست. او مدام در قلم و دوربین خودش جوشش سوژههای تازه و کوشش فیلمهای متفاوت را دارد؛ فیلمهایی که در جهت مخالف جریان روز سینمای ایران ساخته میشوند و بستر دیگری را برای قاب تصویر پیشنهاد میدهند. این رویه فارغ از میزان موفقیت یا عدم موفقیت آثار او ارزشمند است و سینمای کلیشهزده و کپیپیستشدهی ایران نیاز مبرمی به آن دارد. فیلم کمدی انسانی نیز در چهارچوب چنین رویهای ساخته شده است؛ بدون در نظر گرفتن میزان استقبال مخاطب و تعداد ستارههایی که هر منتقدی به آن خواهد داد. در واقع محمدهادی کریمی ثابت کرده است که سفارش دل خودش را فیلم میکند و به جهان بیرون از رؤیاهای خودش به عنوان خالق اثر، چندان توجهی ندارد. اتفاقاً همینها باعث میشود که کار او چه در مقام نویسنده و کارگردان و چه در مقام تهیهکننده سختتر بشود. این سختی در فیلم آخر دکتر کریمی به دلیل نوع روایت زندگینامهوار شخصیت اول قصه چند برابر میشود؛ شخصیتی که باید از دوران خردسالی با او همراه شویم و تا میانسالی با او همذاتپنداری کنیم.
آنچه برای نویسنده و کارگردان بیشتر حائز اهمیت بوده، تمرکز بر تفاوتها و تمایزهای شخصیت اصلی قصه است. انگار این فرد با تمام افراد محیط زندگی، تحصیل و کار خودش فرق میکند؛ فردی که آرمان درویش نقشش را بازی میکند. بازیگری که سال پیش تجربهی موفق بازی در چهارشنبه ساختهی سروش محمدزاده را در کارنامهاش دارد و حالا با نقش بسیار سختی روبهروست که با وجود کمبود دیالوگهایی که در فیلم به یک خلأ تبدیل شده، با یک اجرای مسلط، بهدرستی نقش خود را ایفا میکند.
کارگردان هرچند کوتاه و گذرا اما قصد دارد موقعیت شخصیت اصلی قصه را سرشار از تضادهای درونی و بیرونی نشان بدهد؛ تضادهایی که شخصیت لطیف او را درگیر و متزلزل میکند و فرد چنان در تصمیمگیری برای زندگی، کار، عشق و حتی ایدئولوژیهای خود دچار تناقضهای ریز و درشت میشود که بهراحتی میپذیرد باید سرد و بیروح، ساکن و باریبههرجهت و در یک دایرهی بزرگ و مطلق از جبریات زندگی کند. جبریات زندگی آن قدر ناخواسته در سرنوشت فرد رقم میخورند که زندگی او را با تمام رنجهایی که دارد، با بار تراژیک ناکامیهای مختلف، تبدیل به یک کمدی میکند؛ یک کمدی که از تناقضهای خیر و شر برمیآید و در نهایت او را تبدیل به مردی میکند شبیه به قصیدهی معروف دکتر مظاهر مصفا: «مردی زِ شهر هرگز و از دیارِ هیچ». مردی که در قصه حتی اسم و فامیل ندارد. مردی که از کودکی رنج زیادی کشیده است. پدرش از مادرش جدا شده، مادرش خیلی زود میمیرد و عشقش را در یک جبر مطلق دیگر از دست میدهد. بدون تلاش و کوشش یا حتی واکنش قابلتوجهی... و شکنجهی بیشتر آن که باید با زنی که قبلاً یک بار او را رها کرده، ازدواج کند. زن را به عشق جوانی خودش خائن میداند ولی در پرانتزی که مافوق نظامیاش برای او میگذارد، مجبور به تحمل این خیانت میشود، تا دایرهی جبریات زندگی او آن قدر بزرگ شود که از او انسانی خسته بسازد؛ انسانی که آزادی بعد از تحمل سالها حبس بیدلیل و کاشتن دانههای یادگاری معلم معنویاش را خوشبختی بزرگ و روزنهی امیدی به سوی آزاد زندگی کردن میداند.
*سطری از یک شعر احمدرضا احمدی است.
فراری (علیرضا داودنژاد)
سفر به دیار «مسافر» و «بوتیک»
علی شیرازی
تازهترین ساختهی علیرضا داودنژاد - فیلمسازی که در آستانهی پیری هنوز هم هوای جوانی بهسر دارد - بهنوعی یادآور مسافر عباس کیارستمی و بوتیک حمید نعمتالله است. وجه اشتراک شخصیت گلنار با اتی در بوتیک عشق وافر به مهاجرت در اتی و شیفتگی نامعمول به انداختن یک عکس یادگاری با اتومبیل فِراری در گلنار با مدل مذکرش قاسم جولایی در مسافر قابل قیاس است که از قضا هر سه هم در یک قدمی رسیدن به هدف (یا تصور رسیدن به آن) آن را از دست رفته میبینند و در خصوص گلنار این شکست محتوم حتی با مرگ او قرین میشود.
نکتهی دیگر تولد یک بازیگر زن جوان در سینمای ایران است. داودنژاد با انتخاب هوشمندانهاش ترلان پروانه را که از کودکی در فیلمها بازی کرده است، حالا در عنفوان جوانی با نقش گلنار وارد دور جدیدی از حضورش در سینمای ایران میکند. تنها چیزی که برای نگارنده در روایت داودنژاد مبهم مانده است، انگیزهی راننده آژانس (با بازی خوب محسن تنابنده) در همراهی با دختر است. امسال فراوانند فیلمهایی که به هر دلیلی سروکار شخصیتهایشان به بچههای جبهه و جنگ میافتد. در اینجا شخصیت سجاد (رضا داودنژاد) به عنوان تنها دارندهی اتومبیل فراری در ایران چه نسبت و رابطهای میتواند با آن جانباز جنگ و دوست بانفوذش داشته باشد؟ فِراری یکی از امیدهای فروش در اکران سال آینده هم به شمار میرود.
شماره ۱۷سهیلا (محمود غفاری)
روایتی سرخوشانه
محسن جعفریراد
برگ برندهی شماره ۱۷سهیلا ایدهی بکر آن است: زنان و مردان مشتاق ازدواج در مؤسسهی همسریابی پرسه میزنند و فیلم، زندگی و دغدغههای یکی از این شخصیتها یعنی سهیلا را روایت میکند. غفاری مثل فیلم قبلیاش (فیلم ویدئویی این یک رؤیاست) در اینجا نیز در بسط و گسترش ایده موفق ظاهر شده است. خردهروایتهای بامزه مثل موقعیت اجارهی خانه (با بازی جذاب زهرا داودنژاد و بابک حمیدیان) در کنار روایت اصلی (بهخصوص پلان همراهی سهیلا با مسعود که با طراوت اجرا شده) ریتم سرخوشانهای را برای روایت به ارمغان آورده است.
از لحاظ ساختاری نیز پختهتر از یک فیلماولی عمل شده است. قرارگیری نماهای ثابتی که در آنها آدمها در مؤسسه خودشان را رو به دوربین معرفی میکنند، در کنار نماهایی که دوربین سهیلا را تعقیب میکند و شاهد دوربین روی دست کنترلشدهای هستیم، نشان میدهد که غفاری در پردازش سینمایی روایتش هم تمام تلاش خود را به کار گرفته است. اما مشکل فیلم اینجاست که ایجاز نیمهی اول، کمتر در نیمهی دوم دیده میشود و فیلم به سمت توضیحدهی زائد و غیرمنطقی میرود. پایان بندی فیلم هم شتابزده به نظر میرسد. با وجود این موارد، جزئینگری طنازانه در پرداخت معضلات سنین بالا برای ازدواج، چه در روایت و چه در اجرا، فیلم را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای اول جشنواره قابل ارزیابی میکند. شماره 17 سهیلا فیلمی است که بهراحتی میتوان تماشایش را توصیه کرد.